درباره کتاب طغیان (پوچی شرزه ها)
"طغیان پوچی شرزه ها " جلد اول رمان "طغیان" است که از داستانی حماسی، خیال انگیز و جذاب روایت می کند. داستان در رابطه با سرزمینی زیبا با مردمانی سلحشور و مهربان با نام شیرشین می باشد که توسط فرمانده ی چهل و هفت ساله ای به نام " نترات " با قوانین سفت و سختی اداره می شود؛ " نترات" شخصیت اصلی داستان است که فرزند آراک و مردی بالغ، خون گرم و مبارز است و همسرش ناهید نام دارد. شیرشین در همسایگی هوشان قرار گرفته و از قضا قصه از جایی شروع می شود که سرداران سپاه هوشان بعد از مدت ها برای در جریان گذاشتن مساله ای مهم راهی شیرشین هستند. موضوع از این قرار است که شایعاتی وحشتناک مبنی بر شیوع بیماری ای به گوش می رسد که نسل انسان را نشانه گرفته و مانع از مرگ و تولد بشر می شود به صورتی که هیچ مرده ای در آرامش مرگ نمی ماند. بیماری ای که از فردی به فرد دیگر منتقل شده و افراد را به خونخوارانی حیوان صفت و بدون عقل و خرد تبدیل کرده که جز به هلاکت رساندشان، هیچ دوای دیگری ندارد. "طغیان" از حکایتی جذاب و رعب انگیز سخن گفته و به راحتی تمام ذهن و فکر مخاطب را به خود جلب کرده و با ایجاد فضایی پرهیجان و پرتشویش او را تا پایان با خویش همراه می کند.
برشی از متن کتاب طغیان (پوچی شرزه ها)
گهواره اهریمن غروبی ست سرد و آرام و خورشید، مرموزانه به پشت کوهستان می خزد. همه جا به سرخی می درخشد و آسمان در پس پیکر چاک چاک ابرها، به خون نشسته. هم زمان ماه نیز پیدا شده و مردم سرزمین «شیرشین» به پیشواز شب می روند. شهر از ازدحام مردم جان می گیرد و روشن می شود. مردانی که سوار بر مرکب از نخجیرگاه ها باز می گردند و خریداران که از بازار، به سمت خانه هاشان می روند. پیرانی که پس از راندن یوغ در مزارع، خسته اما مشتاق به دیدار هم و شب نشینی آمده اند و تعداد اندک سپاهیان که در گذرهای اصلی شهر، پاس می دهند. شیرشینیان چراغ ها را به ناودان ها و سردرهای خانه هاشان می آویزند و رمه بانان، سگ هایشان را در اطراف شهر رها می کنند، مبادا که گرگ و شغالی قصد دامشان کند.
شبی ست آرام و دلنشین؛ رشته های باریک دودهایی سیاه تر از آسمان گرگ و میش شب، از دودکش خانه ها بیرون می آیند و در جریان کم جان نسیم، محو می شوند. هیاهویی از صدای مردان و زنان و بازی کودکان، درهمه جا پیچیده است. با فرا رسیدن شب، ماموران گشت که در میادین و گذرهای اصلی شهر مستقر بودند، به سمت قلعه ها بازمی گردند تا با پاسبانان نوبت شب تعویض شوند. سربازانی جوان که از فرط خستگی، دیگر حتی توان نگه داشتن نیزه هایشان را هم ندارند و حمایل و نیام بر تنشان سنگینی می کند. مردم در راه بازگشت آن ها به داخل محوطه ی قلعه ها، خسته نباشیدشان می گویند و گاه با میوه و نان بدرقه شان می کنند؛ زیرا آن ها جز نوبتی در ظهر، حق خوردن و آشامیدن به هنگام وظیفه را ندارند.
این از قوانین سفت و سختی ست که «نترات»، فرمانده کل سپاه مرزی شیرشین، چندی ست که برای تمام سپاهیان وضع کرده. او هر چند یک بار و ناگاه، از بی بندوباری و سهل انگاری سپاهیان و اوضاع آشفته آنان به تنگ می آید و شرایط را برایشان سخت می کند. نترات، فرزند آراک، مردی بالغ، خونگرم و در وظیفه بسیار جدی ست. این فرمانده چهل و هفت ساله، برای بیش از بیست سال است که رهبری کل سپاه مرزهای غربی شیرشین را به عهده دارد اما هنوز گاهی برای نزدیک ترین ها به او نیز، تحمل ناپذیر می شود. او سال هاست که برخلاف میل پیران سپاه، و شاید برای آسایش همسرش «ناهید»، در مناطق نظامی قلعه ها زندگی نمی کند و خانه در شهر و در میان مردم دارد. به طور معمول با تاریک شدن آسمان از محیط قلعه ها خارج شده و پیش از به خانه رفتن، لحظاتی به گردش در شهر و معاشرت با مردم می پردازد. اما امشب، هنوز در تالار اصلی قلعه فرماندهی خود مانده و انتظار تشکیل شورایی به درخواست سران فرماندهی سرزمین همسایه، «هوشان» را می کشد.
این درخواست از هفته ها پیش از طرف سردمداران هوشان به شیرشین رسید و آن گونه به نظر می آید که آنان در باب موضوعی به یاری شیرشین نیازمندند. این موضوع برای نترات کمی عجیب می نمود زیرا دیری ست که نه تنها میان شیرشین و هوشان، بلکه تا آن جا که او می دانست، میان چهار سرزمین قلمرو جنوب هیچ ارتباطی صورت نگرفته بود. او در میان فضای سنگی تالار ایستاده و به زمین خیره است. با چهره ای پرنشان از خطوط اخم و زخم و چشمانی درشت و سیاه که گیرایی و هیبتی دو چندان به این فرمانده سپاه می دهند. او طوری به انعکاس خود بر صیقل مرمر زیر پایش خیره است که گویی به تصویر غریبی می نگرد اما همه با نگاه های خیره و بی هدف نترات که اغلب به درازا نیز می انجامد، آشنایند. به طوری که هرگاه درحضور سربازان به نقطه ای خیره می ماند، کار به جایی می کشد که او را پنهانی به سخره می گیرند و صدای خنده ها از هر گوشه ای شنیده می شود...
فهرست
فصل نخست: گهواره اهریمن
فصل دوم: قیام
فصل سوم: خروش
فصل چهارم: لنگر شب
(پوچی شرزه ها) نویسنده: بنیامین ملکی انتشارات: موج
نظرات کاربران درباره کتاب طغیان 1
دیدگاه کاربران