کتاب عالیجناب نوشته عالی رضایی توسط نشر فصل پنجم به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعه شعری فوق العاده می باشد که "عالی رضایی" شعرهای آن را به عاشقانه ترین صورت ممکن سروده است. اشعار این مجموعه پر از ابتکار و ایده های جدیدی است که مخاطب را وادار می کند با اشتیاق تمام، خط به خط اشعار را دنبال نماید تا بداند در مصرع بعدی چه چیزی انتظارش را می کشد. شعر "عالی رضایی" پر از غافل گیری و سرشار از بازی های زبانی خارق العاده است که تحسین خواننده را بر می انگیزد. او با شعرهایش به راحتی با روح و روان مخاطب بازی می کند و با کنار هم قرار دادن کلماتی که نمی توانید هیچ ارتباط معنایی ای بین آن ها پیدا کنید، دنیایی خلق می کند که "نفس گیر" بهترین توصیف برای آن است. کلماتی که وقتی کنار هم قرار می گیرند، احساس می کنید، چقدر در کنار هم بودن شان خوب است! عنوان"عالیجناب" با الهام از اسم یکی از اشعار کتاب برگزیده شده است و به نوعی بازی کلامی خاصی هم با نام شاعر دارد. این مجموعه شعر خارق العاده قلب شما را از احساسات عاشقانه ی زیبایی لبریز می کند و معنای واقعی عاشق شدن را برای تان تعبیر می نماید. "عالیجناب" مثل یک رؤیاست، رؤیایی دوست داشتنی که آرزو می کنید تا ابد ادامه داشته باشد و روح و جان تان را جلا دهد. پس پیشنهاد می کنیم این اثر دوست داشتنی را از دست ندهید.
فهرست
- خدا قبل خلقت مرا می شناخت
- مثل پاییزهای تکراری
- او راست گفته بود ولی رفت آخرش
- با بغض نامه های بدون جواب من
- گفتم که بادها نوزند این جا
- مرا قدم به قدم دور می کنی از خود
- آشفته ای زندانی ام، هر جا که باشم
- خسته از سرزمین غمگینم
- و بیست سال گذشت و نخواستی باشی
- دستم برای گفتن تو خالی ست
- حال شبیه قصه ی فنجان خالی است
- بگو استاد با غم تلخ
- شاید این شعر پر از درد عوض می شد، چون
- من سال ها در وهم سر کردم، کجایی تو؟
- باید چه کنم؟ کار که از کار گذشته
- بیرون خانه باد شدیدی بود
- عید نوروز گیج و رو به زوال
- قرار ساعت ده بود، هفده بهمن
- برای دور بودنت فقط زمان ادامه داشت
- بعد از تو حتی سوختن تغییر کرده
- نوشتم ردیفی که آخر نیفتد
- هر سال بوی عیدی و هر سال قلک
- مثل من کاش جوابت به معما نرسد
- ای حاصل تمام جهانم مرا بمان
- لالالالا گل پونه
برشی از متن کتاب
گفتم که بادها نوزند این جا گفتم که بادها نوزند این جا وقتی که فکر بال زدن باشی گفتم پرنده پر نزند مشهد تا این که تو پرنده من باشی لبخند زعفرانی تو خوب است با عشق این همانی تو خوب است در بوسه، شاعر قدری هستی که بازی زبانی تو خوب است چشمت فریب و حیله گری دارد کفرش سیاه و ظاهر آن دینی ست از پشت میله مژه ها، چشمت زندانی سیاسی بدبینی ست به آسمان که هیچ امیدی نیست بی تو من از چهار جهت تنهام تو رود سر به زیری و اما من فواره هم شوم تف سر بالام تقدیر، مفتی نرسیدن ها دنیا رئیس مکتب شومیه دلشوره دارم از تو و تلخم، چون دریاچه ی صبور ارومیه با شک و شبه چون پسر نوحم روحم شبیه کشتی سرگردان بعد از خدای رفته چه باید کرد با ناخدای مانده به کشتی مان فرمانبرم در عشق تو فرمانده جنگیده ام برات خبر داری؟ سر / بازم و برای تو سر دادم شرمنده ام نباش که سر / داری دنیا مسابقه ست همه فکر پایان راه و این که شروعی داشت گفتی چراغ رابطه خاموش است گفتم که هر غروب طلوعی داشت این فلسفه هنوز چه جذاب است اثبات بی ثباتی موی تو از هر دروغ تیره دل خود را دادن به صبح صادق روی تو در این مسابقه خط پایان را گم کرده ایم و هیچ شروعی نیست گیسو که باز کرد به من فهماند دیگر پس از غروب طلوعی نیست * برای دور بودنت فقط زمان ادامه داشت برای دور بودنت فقط زمان ادامه داشت غروب در دل گرفته همچنان ادامه داشت پرنده! هر چقدر پر زدی نشد رها شویم قفس بهانه بود و سقف آسمان ادامه داشت جهان شبیه کوه ایستاده روبروی مان صدای مان... صدای مان... صدای مان ادامه داشت چگونه می توان رسید پله پله تا خدا که هر چه قدر می رویم نردبان ادامه داشت و خنده مانده توی عکس های کودکیم، کاش که تا همیشه آن خدای مهربان ادامه داشت ببین بدون تو چه ساده میتوان شکسته شد بگو بدون تو چه قدر می توان ادامه داشت نبودن تو جرعه جرعه بغض در گلو نشاند نبودن تو استکان به استکان ادامه داشت همیشه عاشق کسی ست آن که عاشقش شوی تمام قصه این نبود... داستان ادامه داشت...
شاعر: عالی رضایی انتشارات: فصل پنجم
نظرات کاربران درباره کتاب عالیجناب - عالی رضایی
دیدگاه کاربران