درباره کتاب تصویر دوریان گرِی
این کتاب شاهکاری در دنیای ادبیات می باشد که اولین بار در سال 1891 توسط "اسکار وایلد" نابغه ی زبان و ادبیات انگلیسی به چاپ رسید. با وجود این که از نگارش این اثر بیش از یک قرن می گذرد اما هنوز هم نثری که "اسکار وایلد" با آن دست به قلم شده، بسیار امروزی و دوست داشتنی می باشد. البته این نثرِ شیرین با ترجمه ی خوب "ابوالحسن تهامی" بیش از پیش خوش درخشیده است.
"تصویر دوریان گری" تا به حال بیش از صد و بیست بار در کشورهای انگلیسی زبان در قطع های مختلفی به چاپ رسیده و با الهام از داستان آن فیلم های سینمایی متعددی نیز ساخته شده است. داستان این کتاب در مورد جوانی به نام "دوریان گری" می باشد که در دوره ی خودش یکی از خوش چهره ترین افراد روزگار محسوب می شد. روزی یک نگارگر، تصویری از چهره ی او کشید و هنگامی که "دوریان گری" تابلو را دید و با تصویر خودش مواجه شد، در بهتی عمیق فرو رفت. این جوان به خاطر زیبایی چهره اش آن چنان به خود بالید که حاضر شد روح خود را به شیطان بفروشد و در ازای آن جوانی اش را برای همیشه ماندگار کند. شیطان روحِ او را به تابلو وارد کرد و به همین دلیل "تصویر دوریان گری" روی تابلو در طی سالیان طولانی روز به روز پیرتر شد و "دوریان گری" هم چنان جوان ماند و این آغازی ست که دنیای او را زیر و رو می کند.
برشی از متن کتاب تصویر دوریان گرِی
دوریان اخمی به پیشانی آورد، «از این توضیحت خوشم نیامد، هری. ولی خوشحالم که تصور نمی کنی انسان بی احساسی ام. چون واقعا نیستم. با این حال می پذیرم این اتفاقی که افتاده آن چنان که شاید و باید بر من تاثیر نگذاشته. تاثیرش روی من مثل پایان بی نظیر نمایش بی نظیری است. همه زیبایی های وحشتناک تراژدی های یونانی را دارد. تراژدی ای که من در آن نقش بزرگی داشتم ولی این نقش بزرگ احساس من را جریحه دار نکرده.» لرد هنری گفت: «پرسش جالبی ست» که از به بازی گرفتن خودپرستی ناآگاهانه دوریان لذتی از این می برد، «پرسش بی اندازه جالبی ست. تصور می کنم که توضیح درستش این طور باشه: تراژدی های واقعی زندگی آن قدر غیر هنری اتفاق می افتد که با خشونت خامشان ما را می آزارند. با بی انسجامی شان، با روش مند نبودن کامل شان، با پوچی و بی معنا بودن شان. آنها به شکلی ما را آزار می دهند که پیش پا افتادگی ما را آزار می دهد. آنها تاثیر نوعی حضور حیوانی را بر ما دارند که ما علیه شان شورش می کنیم.
با اینهمه، گاهی هم تراژدی هایی به زندگی ما سر می کشند که از عناصر زیبایی ویژه ای بهره مند هستند. اگر این عنصرهای زیبایی واقعی باشند، کل آن تراژدی مورد پسند حس درام دوستی ما قرار می گیره و ما ناگهان می اندیشیم که نه بازیگر آن حادثه که تماشاگر آن هستیم و یا شاید هم هر دو. به خودمان نگاهی میک نیم و شگفتی محض آن حادثه ما را اسیر خودش می کنه. در حادثه مورد بحث برای ما واقعا چه اتفاقی افتاده؟ یک نفر برای عشقی که به تو داشته خودش را کشته، ای کاش که من دارای چنین تجربه ای بودم و آن وقت من تا پایان زندگیم عاشق عشق باقی می ماندم. کسانی که من را ستوده اند، تعدادشان چندان زیاد نبوده ولی تعدادی هم بوده اند که اصرار غریبی داشته اند به زندگی بچسبند، مدت زمان های پس از آنک ه من به کلی از یادشان برده ام، یا آنها من را از یاد برده اند، هنوز به زندگی چسبیده اند.
آنها بسیار تنومند و آزاردهنده می شند و وقتی آنها رو می بینیم، بی درنگ سراغ خاطرات می رند. امان از حافظه ی زن ها! واقعا چیز وحشتناکیه! و نشان میده که از نظر شعور و عقلانیت چه درجاهای جانانه ای می زنند! انسان باید رنگ زندگی رو جذب کنه ولی هرگز نباید جزئیاتش رو به یاد بیاره. جزئیات همیشه جزو پیش پا افتاده هاست.» دوریان با آهی گفت: «من باید در باغ بذر لاله های بسیار بپاشم.» همسخنش پاسخ داد: «چندان لزومی نداره، زندگی در دست هاش همیشه لاله های بسیار داره. البته گاهی بعضی چیزها کی می آسند. زمانی در سرتاسر یک فصل جز گل بنفشه گل دیگری به یقه نمی زدم و این نوعی سوگواری هنرمندانه برای عشقی بود که خیال مردن نداشت که البته سرانجام مرد. یادم رفته به چه علت مرد. فکر می کنم به این علت مرد که می خواست دنیا رو فدای من بکنه. این لحظه همیشه وحشتانکه.
همه ی وححشت جادانگی رو به جان انسان می اندازه. ولی باورت نمیشه، هفته پیش در منزل لیدی همپشایر دیدم که نشسته ام پهلوی طرف مورد بحث. ایشان با اصرار زیاد حرف های هزاران سال پیش رو از نو تکرار کرد، گذشته ها را از زیر خاک بیرون کشید و کرت بندی مفصلی برای آینده کرد.
نویسنده: اسکار وایلد مترجم: ابوالحسن تهامی انتشارات: نگاه
نظرات کاربران درباره کتاب تصویر دوریان گری | اسکار وایلد
دیدگاه کاربران