loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب بی خودی - محمدمهدی نورقربانی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب بی‌خودی مجموعه غزل‌های محمدمهدی نورقربانی می‌باشد که توسط انتشارات شانی به چاپ رسیده است.

«محمدمهدی نورقربانی»، مردی از ایران زمین با گام نهادن در وادی شعر و شاعری که شاید تناسب چندانی با رشته‌ی تحصیلی‌اش در مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی نداشته باشد اما اشعار غزل‌واری را که گل‌چینی از بین صد و پنجاه قطعه شعر اوست در کتاب «بی‌خودی»، گردآوری نموده و در اختیار مخاطبان لطیف و پر از احساس خود قرار داده است. این معلم خوش ذوق در طی شش سال فعالیت شعری خود، توانسته به سبک خاص خود دست یابد که آن را می‌توان در تک تک اشعارش به عینه مشاهده کرد. سبک کلاسیکی که نورقربانی برگزیده نه آن‌چنان به سبک قدما نزدیک است که دنباله‌رو آنان باشد و نه پیرو اشعار دم دستی امروزی است که به سختی می‌توان نام شعر را بر آن‌ها نهاد. از ویژگی‌هایی که به طور خاص می‌توان در اشعار کتاب بی‌خودی به چشم دید؛ ریسک در لحن، بیان و حتی موضوع غزلیات شاعر آن است؛ هم‌چنین از اتفاقات قابل توجه این اثر می‌توان به اشعار و غزلیاتی با فرم روایات مذهبی اشاره داشت و به طور کلی در اکثر این سروده‌ها ردپای مضامین دینی و مذهبی به چشم می‌خورد. مانند غزل «در قطار» که مخاطبش امام رضا (ع) بوده و یا شعر «غیرمجاز» که در توصیف و تحسین دختر مسلمان چادری است. اما اشعار و غزلیات عاشقانه‌ای هم در کتاب آورده شده که به طور کل، می‌توان گفت به جنبه‌ها و روحیات مختلف مخاطبان توجه داشته است. گفته می‌شود طراحی جلد این اثر را نیز خود او بر عهده داشته و سعی بر آن بوده که ارتباط عنوان اثر با طرح روی جلد حفظ شود.


برشی از متن کتاب


خنده‌های لب پَرم، بغض مرا پنهان نکرد صبر، ترک عشق را بر هیچ‌کس آسان نکرد طعمه‌ی بی‌ارزشی بودم به حدی که مرا هیچ ماهی‌گیری از قلاب آویزان نکرد نان خونین خوردم از زخمی که بر دل داشتم لذت آب خوش، افسوس مرا جبران نکرد گرچه شاعر نان تنها بودنش را می‌خورد هیچ دردی مثل تنهایی مرا ویران نکرد نا امیدی با من درمانده کاری کرد که لشکر چنگیز هم با مردم ایران نکرد زیر هر سقفی که رفتم بر سرم آوار شد در کنارم هیچ‌کس احساس اطمینان نکرد سیر و سرکه از دهانم بوی صهبا را نبرد سجده سمت کعبه، آیین مرا کتمان نکرد من مریضی که دوایش مرگ تنها بود و عشق آن پزشکی که مریض خویش را درمان نکرد     در شهر همه‌ی پنجره‌ها رو به تو باز است عطر تو برای همه‌ی شهر نیاز است مضمون که تو باشی شعرا خانه‌نشین‌اند شعری که تو را وصف کند؛ غیر مجاز است تو سمبل معماری امروز جهانی آن‌قدر که اندام تو موزون و تراز است پوشیده‌ترینی و فریبنده‌ترینی از بس که وجود تو پر از عشوه و ناز است رحمت به عزیزی که تو را چادری‌ات کرد این قرص قمر در دل شب چشم‌نواز است     بیا از آن سر آرام مرزها به عقب کسی مدافع من نیست؛ پس بیا به عقب بیا کنارم و مگذار تا بیفتد باز چنان همیشه زمان وصال ما به عقب رسیده جان به لبم، زلف تو به پیشانی بکش به خاطر من این سپاه را به عقب خودم رساندمت این‌جا، به مقصدت اما نمی‌کنی دگر امروز اعتنا به عقب به چشم‌های تو هرگز نظر نخواهم کرد زمان اگر ببرد سال‌ها مرا به عقب تو رد شدی و لبم وا نشد به شکوه ولی سرم به سمت تو برگشت بارها به عقب     کم‌کم در افکارت خیانت شکل می‌گیرد یعنی که بی‌من، داستانت شکل می‌گیرد از پیله‌ی اندوه من پروا کنی بد نیست در عمق تاریکی جنایت شکل می‌گیرد عشقت بیفتد بر دل هرکس شگفتی نیست در هر سفالی آب راحت شکل می‌گیرد پرواز را طاووس‌ها هرگز نمی‌فهمند سرگرم خود باشی اسارت شکل می‌گیرد من از تو دلگیرم، بدان این حس دلتنگی در من فقط از روی عادت شکل می‌گیرد تو مرده‌ای در من ولی روزی که برگردی لب واکنی در من قیامت شکل می‌گیرد     مرا رها کن از این چشم انتظاری‌ها دلیل اصلی دلتنگی قناری‌ها زمان خلق تو معلوم نیست وقت خدا چه‌قدر صرف شده، روی ریزه‌کاری‌ها شباهتت به خدای احد در این حد است که دست‌خط تو را خوانده‌اند قاری‌ها نمی‌رسند به گرمای آتشین لبت شوند جمع اگر دور هم بخاری‌ها کدام کوه جهان را به عشق تو بکَنم که قانعت بکنم توی خواستگاری‌ها کی اتفاق می‌افتد که توی دفتر هم برای هم بنویسیم یادگاری‌ها پزشک گفته که تا روز وصل در دل من ادامه دارد از این نوع بی‌قراری‌ها

شاعر: محمدمهدی نورقربانی انتشارات: شانی



نظرات کاربران درباره کتاب بی خودی - محمدمهدی نورقربانی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بی خودی - محمدمهدی نورقربانی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل