کتاب رستم و دیو سفید جلد نهم از مجموعه ی قصه های تصویری از شاهنامه به روایت حسین فتاحی و تصویرگری مرتضی سهی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.
بعد از پادشاهی " کیقباد " فرزندش " کاووس " به سلطنت رسید. کاووس بسیار جوان و مغرور بود و روزی تصمیم گرفت به مازندران حمله کند و آن جا را جزء قلمرو ایران کند. سپاهیانش او را از این کار بر حذر داشتند و به او گفتند که پادشاه مازندران، همه ی دیوها را به فرمان خود در آورده و لشکری از آن ها دارد و کسی نمی تواند با دیو ها مبارزه کند. اما کاووس به حرف های سپاهیانش توجه نکرد و به مازندران حمله کرد. دیو سپید که فرمانروای همه ی دیوها بود، وردی خواند و بارانی از سنگ بر سر لشکر کاووس بارید و سپس همه ی آن ها را نابینا و اسیر کرد. خبر به " زال " رسید و او از " رستم " کمک خواست تا به جنگ دیو سپید برود و ... .
برشی از متن کتاب
در سرزمین ایران پادشاهی بود به نام کیقباد. او دلش می خواست ایران آباد و سرسبز باشد و مردم در راحتی و آسایش زندگی کنند. به همین دلیل، با دشمنان ایران جنگید و آنها را بیرون کرد.او شهرهای بزرگی ساخت و در اطراف این شهرها روستاهای زیبایی بنا کرد. راه ساخت و نهرها جاری کرد تا مردم بتوانند کار کنند و زندگی خوبی داشته باشند. اما کیقباد هم مثل همه مردم پیر شد و روزی حس کرد که دیگر عمرش به آخر رسیده است. یان بود که پسر جوانش کاووس را صدا کرد. کاووس نزد پدرش رفت. پدر گفت: «پسرجان! زمان مرگ من رسیده. عمر آدم ها آن قدر تند می گذرد که انگار همین دیروز بود که من از کوه البرز آمدم و ... اما صد سال گذشته است و من خیلی پیر شده ام و حالا نوبت تو است. یادت باشد که با مردم به خوبی رفتار کنی. با آنها مهربان باش. بدان که اگر برای مردم کار کنی، پاداش خوبی هایت را می گیری. اما اگر خودخواه باشی و کارهای بد بکنی، در آتش همان کارها می سوزی و از بین می روی.» مدتی بعد، کیقباد از دنیا رفت. با مرگ کیقباد، کاووس بر تخت شاهی نشست. او که جوان و کم تجربه بود، با دیدن تاج و تخت شاهی و غلام ها و وزیرها حرف های پدرش را فراموش کرد و با خود گفت: «حالا من شاه این سرزمینم و مقام من از همه بالاتر است. پس هرکاری دلم بخواهد می کنم.» کاووس با این فکر و خیال به حکومت مشغول شد تا اینکه روزی از روزها، شیطان خود را به صورت نوازنده ای درآورد و به دبار کاووس رفت. شیطان برای کاووس ساز زد و شعرهای زیبا خواند. شاه هم از آن شعرها و آوازها خوشش آمد. شیطان که دید آوازهای او در شاه اثر کرده است، نقشه ای کشید و شعری درباره مازندران خواند. از زیبایی های مازندران گفت از طبیعت سبز و زیبای آنجا خواند؛ از جوی ها و رودخانه های پرآبش، از گل ها و سبزه هایش از درختان میوه اش و از هوای ملایم و خنکش. آن قدر خواد و خواد که کاووس به این فکر افتاد که به مازندران لشکر کشی کند و آنجا را بگیرد. کاووس فرماندران لشکر و پهلوان ها را صدا کرد و گفت: «شاه بزرگ و با قدرت، کسی است که سرزمین بزرگی داشته باشد. من می خواهم سرزمین بزرگی داشته باشم. آماده شوید که می خواهم به مازندران برویم و آنجا را بگیریم.» وقتی پهلوان ها حرف های کاووس را شنیدند، خیلی ناراحت شدند. چون در آن روزگار، شاهی بر مازندران حکومت می کرد که خیلی قوی بود. لشکریان او هم از دیوها بودند و آن دیوها هم خیلی قوی بودند و با جادوگری کارهای عجیبی می کردند و دشمنان خود را از بین می بردند. به همین دلیل هیچ کس جرئت نمی کرد به جنگ دیوها برود. پهلوان ها دورهم نشستند و با هم حرف زدند و به این نتیجه رسیدند که نامه ای به زال پهلوان بنویسند و از او کمک بگیرند. آنها به زال نوشتند: ...
نویسنده
" حسین فتاحی " متولد ١٣٣٦ یزد، و دارای مدرک کارشناسی در رشته حسابداری است . فتاحی در سه حوزه تألیف، ترجمه و بازنویسی آثار کلاسیک فارسی برای کودکان و نوجوانان آثار متعددی منتشر کرده که «آتش در خرمن» و «پسران جزیره» در زمینه ادبیات پایداری است و «عشق سالهای جنگ» رمان دیگر او از سوی نشر قدیانی چندین بار تجدید چاپ شده است. «مدرسه انقلاب» ،«کودک و توفان»، «امیرکوچولوی هشتم» و بازنویسی «قصههای شاهنامه» و «سمک عیار» از دیگر آثار اوست. مجموعه 12جلدی «30 روز با پیامبر» عنوان جدیدترین کتاب فتاحی است که از سوی انتشارات قدیانی راهی بازار شده است. او در این مجموعه که مخاطبان آن کودکان هستند به همه ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و اخلاقی خاتم الانبیاء (ص) پرداخته است. این مجموعهشامل 365 حکایت از زندگی حضرت محمد (ص) است.
از سری کتاب های بنفشه به روایت: حسین فتاحی تصویرگر: مرتضی سهی انتشارات: قدیانی
نظرات کاربران درباره کتاب رستم و دیو سفید (قصه های تصویری از شاهنامه 9)
دیدگاه کاربران