loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب بهرام و گردیه (قصه های شاهنامه 6)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب بهرام و گردیه

این اثر جلد ششم از مجموعه ی قصه های شاهنامه می باشد. داستان ها و افسانه های شاهنامه ی فردوسی این بزرگترین کتاب شعر حماسی به زبان فارسی، بارها توسط نویسندگان مختلف برای کودکان و نوجوانان بازنویسی و بازآفرینی شده است. اما این بار در این اثر داستان های شاهنامه با نثری متفاوت و روشی نوین برای مخاطب بیان می شود و این شیوه ی بدیع، خواندن کتاب را لذت بخش می کند.

کتاب برخلاف دیگر آثار مشابه، از روایت داستان خودداری کرده و این بار گویی مخاطب رمانی حماسی را می خواند. در ابتدای هر داستان شجره نامه ای مختصر از شخصیت های آن آمده است تا خواننده در حین خواندن کتاب، با شنیدن اسامی از ارتباط خویشاوندی آنان آگاه باشد. این کتاب به داستان بهرام چوبین اختصاص دارد. بهرام بزرگترین سردار سپاه ایران است و به وسیله ی هرمز پادشاه ایران برای جنگ با ساوه که پادشاه ترکان و همچنین دایی هرمز است، به همراه سپاهی دوازده هزار نفری به جنگی نابرابر با صد و بیست هزار ترک فرستاده می شود. اما سپاه بهرام سربلند از این نبرد بیرون می آیند و با افتخار به ایران باز می گردند. گُردیه خواهر بهرام در انتظار اوست و از رسیدن برادر بسیار خوشحال می شود، اما زمانی که سرداران سپاه مشغول برگزاری جشن پیروزی هستند، پیکی از طرف هرمز به نزد بهرام می آید و صندوقچه ای را به او می دهد.

آن صندوق حاوی لباس زنانه و دوک نخ ریسی پیرزنان است. هرمز از بهرام به خاطر شلاق زدن پرموده در جنگ با ترکان که پسر دایی هرمز شاه است بسیار خشمگین شده و به این وسیله بهرام را توبیخ و تحقیر می کند. بهرام که از این برخورد پادشاه بسیار ناراحت می شود، سوار بر اسبش به جنگلی می رود و در آن جا جادوگری را می بیند. زن جادوگر بهرام را ترغیب می کند تا به جنگ هرمز برود و او را شکست داده و خود پادشاه ایران شود. بهرام با همین فکرها به خانه برمی گردد و سردارانش را آماده حمله و جنگ با هرمز می کند. گردیه سعی می کند تا برادرش را از این کار منصرف کند، اما حرف های او تاثیری در بهرام ندارد و ... . تصویرگری کتاب را نیلوفر میرمحمدی انجام داده است و این اثر برای گروه سنی ج مناسب است.

 

 

برشی از متن کتاب


گردیه از خواب می جهد. می رود لب ایوان. ماه جامه ای نقره گون بر تن سروها دوخته است. گردیه به ماه می نگرد و آرزو می کند که شب، همچنان بماند و سپیده هیچ گاه از راه نرسد. ماه در گذر است. ماه به گیسوان شبرنگ بلندش، رنگی مهتابی زده است. گردیه به گیسوان نقره ای اش می نگرد و می اندیشد که بسان پیرزنی شده است. در خواست می کند: «ای ماه! ای که امشب همه هستی ات را به پای من ریخته ای، بایست! تا همیشه همان جا بمان! خواب بدی دیدم. بهرام را دیدم که چهره اش دگرگون شد. بهرام چون اژدهایی با سه سر، سه پوزه و شش چشم بر تخت نشست. می ترسم، این چه کابوس سرکشی بود که مرا چنین آشفته کرد؟ ماه، ای بزرگ! ای که در این سیاهی، نور دیده منی! ای که غم های مرا در شب های تنهایی شنیده ای و همیشه رازدارم بوده ای، شومی این خواب را از من دور کن! بلا بگردان!» گردیه در ایوان می ماند. کابوس، چون دزد ناپیدای شب، خواب از چشمانش ربوده است. گردیه آن قدر می ماند و به ماه چشم می دوزد تا سیاهی، در سپیدیِ روز رنگ ببازد. آوای گام های برادر را می شنود: «اینجانشته ای؟» -پیشترها، خواب خستگی از مردمان می گرفت. اکنون باید بیدار بمانیم تا خستگیِ خواب از تن بیرون کنیم. خوابِ شوم آن چنان توانم ربوده است که بیداریِ درازی باید تا خستگی از تنم بیرون کند. -نیک است. بگو! -می ترسم زمانه تو را از من و تو را از خودت برباید. برام دست بر شانه گردیه می اندازد: «این روزها بسیار اندیشناکی. از این رو، خواب پریشان می بینی.» گردیه نگاه به سوی بهرام می چرخاند: «همین جا بمان! جنگ را رها کن!» -یزدان را سپاس. اینک پیروزیم و جایی برای نگرانی نیست. -پیروزی را چه سود؟ زمانی که پاداش این گونه می بینی. بیان چون مردمان ساده، بی دلهره جگ، بی نیرنگ تخت، زندگی کنیم. در بی نامی و آسایش چون شبانان و دهقانان، چون پیشه وران و برزگران. بهرام پشت می کند: «دشنام مگو گردیه! پهلوان را رزم زنده می کند، همچنان که ماهیان را آب.» -هر تیر که بیشتر بیندازی، دلت سخت تر می شود و مهر در تو می میرد. آیا هرگز شنیده ای که دانه در زمینِ خشک به جوانه بنشیند؟ بهرام خشمگین دور می شود، بی هیچ پاسخی و گردیه می بیند که به فرمانش دروازه می گشایند. بهرام بر ابلق، یگانه یاور غم هایش، می نشیند و می تازد. به سوی راهی که پایانش پیدا نیست؛ به دور و دورتر. آنجا که نشان از هیچ آدمی نیست. آنجا که بتواند چندی سر بر خاک بگذارد و اشک بریزد. آنجا که هیچ چشم بیگانه ای او را نپاید. بهرام با پا به پهلوی ابلق می کوبد. می تازد. به کجا؟ خود نیز نمی داند. به هر کجا که ابلق بخواهد. ..و.  

 

 

نویسنده


آتوسا صالحی شاعر، نویسنده و مترجم کتاب های کودکان و نوجوانان، سال 1351در تهران به دنیا آمد و از سال 1369  فعالیت حرفه ای خود را از طریق همکاری با مجله سروش نوجوان و به عنوان یکی از سردبیران "مجله در مجله" آغاز کرد. او افزون بر این، در نشریه هایی چون مجله همشهری، هفته نامه و روزنامه آفتابگردان، روزنامه شرق، ایران و ... قلم زده است. از صالحی تا کنون بیش از سی عنوان کتاب برای کودکان و نوجوانان منتشر شده است که از میان آن ها می توان به آثاری چون: «مثل همه، مثل هیچ کس»، «دلم برای تو تنگ است» (مجموعه شعر برای نوجوانان)، «کسی خواب میمون کوچولو را ندیده» (داستان کودک)، «افسانه های شاهنامه» (در نه جلد)، «دریای عزیز»، (شعر به زبان ساده) و«سی و پنج کیلو امیدواری» (داستان ترجمه) اشاره کرد. صالحی جوایزی نیز از جشنواره های کتاب و مطبوعات دریافت کرده است که جایزه بانوی فرهنگ وزارت ارشاد و تندیس و لوح تقدیر سلام بچه ها برای کتاب «مثل همه مثل هیچ کس»، لوح زرین و دیپلم افتخار جشنواره مطبوعات کانون پرورش فکری و کتاب سال سلام بچه ها برای روایت قصه های شاهنامه از آن جمله اند.



درباره ابوالقاسم فردوسی نویسنده کتاب کتاب بهرام و گردیه (قصه های شاهنامه 6)

حکیم سخن ابوالقاسم حسن منصور ملقب به فردوسی، شاعر حماسه‌سرای بزرگ ایرانی و خالق حماسه ملی و جاودانه ایران زمین، شاهنامه فردوسی است. شاهنامه بزرگ‌ترین کتاب شعر کهن حماسی فارسی‌زبانان و برگ زرینی از افتخارات ایران در تمامی اعصار است که شهرتی جهانی دارد. ...

نظرات کاربران درباره کتاب بهرام و گردیه (قصه های شاهنامه 6)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بهرام و گردیه (قصه های شاهنامه 6)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل