کتاب قاضی پنج ساله جلد دهم از مجموعه ی قصه های تصویری هزار و یک شب به روایت حسین فتاحی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.
پیرزنی، به چهار دوست که همراه شان سکه های طلا بود اجازه می دهد تا در باغ او استراحت کنند، اما یکی از این چهار نفر به دوستان اَش خیانت می کند. او با کشیدن نقشه ای زن بیچاره را که تمام سکه ها نزد او به امانت گذاشته شده بود، فریب داده و فرار می کند. سه نفر باقی مانده به دلیل این که، او قول داده بود تا زمانی که هر چهار نفرشان باهم نرفته اند، کیسه را به آن ها ندهد؛ با فهمیدن ماجرا از پیرزن شکایت می کنند و قاضی یک روز فرصت می دهد تا تمام پول ها را به ایشان بازگرداند، او که نمی دانست چه کاری باید انجام بدهد تا از این گرفتاری رها شود، غمگین و ناراحت در گوشه ای می نشیند. پسر بچه ای از آن نزدیکی ها در حال گذر کردن بود با دیدن اندوه پیرزن از او مشکل اش را می پرسد و بعد از فهمیدن ماجرا راه حل هوشمندانه ای پیشنهاد می کند که با انجام دادن آن، مشکل اَش حل می شود ...
" قاضی پنج ساله " جلد دهم از مجموعه ی " قصه های تصویری از هزار و یک شب " می باشد که در ده جلد با عناوینی از جمله قاضی پنج ساله، دراج و لاک پشت ها، شاهین و پادشاه، ماهیگیر و دیو، حکیم رویان و ملک یونان، علاء الدین و چراغ جادو، بچه شیر و آدمیزاد، دره ی الماس ها و جزیره ای که نهنگ بود به چاپ رسیده است. اعجاب انگیزی داستان های آمده در این کتاب ها ناشی از درهم آمیختگی حقیقت و خیال می باشد. زبان ساده، روان و تصاویر رنگی زیبا از دیگر نکات مثبت این مجموعه می باشد. شروع " هزار و یک شب " به نقل از پادشاهی است ساسانی با عنوان " شهریار پادشاه " و روایتگر آن " شهرزاد " دختر وزیر است. اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران اتفاق می افتد و قصه های آن را از ریشه ی ایرانی دانسته اند که تحت تاثیر آثار هندی بوده است. این که تعداد آن ها دقیقا هزار و یک عدد بوده باشد، چندان واقعی به نظر نمی رسد اما داستان های بسیاری در نسخه ی اصلی آن نوشته شده است.
برشی از متن کتاب
روزی از روزها، این چهار دوست، تصمیم گرفتند، باهم شریک شوند و کار و کسبی راه بیندازند. یکی گفت: هرکس، هر چقدر پول دارد بیاورد. پول های مان را روی هم بگذاریم و کالایی بخریم و تجارت کنیم. بقیه حرف او را قبول کردند. هرکس به خانه رفت تا پول اش را بیاورد. فردای آن روز، چهار دوست جمع شدند و پول ها را روی هم گذاشتند، چهار هزار سکه ی طلا جمع شده بود. سکه ها را داخل کیسه ای ریختند. آن که از همه بزرگ تر بود گفت: حالا آماده باشید تا باهم به شهر دیگری برویم و کالاهایی که نیاز داریم بخریم. روز بعد، همه آماده بودند. سوار اسب های شان شدند و راه افتادند. نزدیک ظهر بود که خسته و کوفته به باغی رسیدند. آن که کوچک تر از همه بود گفت: خیلی خسته شدیم، برویم داخل این باغ و خستگی در کنیم و غذایی بخوریم! بقیه خندیدند و گفتند: چی از این بهتر! چهار دوست به در باغ رفتند و در زدند. صاحب باغ پیرزنی بود. آمد پشت در، گفتند: ننه جان! ما خسته ایم اجازه می دهی داخل باغت استراحت کنیم و غذایی بخوریم؟ پیرزن گفت: عیبی ندارد! چهار دوست، اسب های شان را بیرون به درخت ها بستند و خودشان داخل باغ رفتند. زیر سایه ی درختی نشستند. نان و پنیری که داشتند خوردند. از کنار آن ها جوی آبی می گذشت. یکی از دوست ها بلند شد و جوی آب را دنبال کرد. به استخر بزرگی رسید. پیش دوستان اش برگشت و گفت: ته باغ یک استخر آب است. برویم شنا کنیم و خودمان را بشوریم. یکی دیگر گفت: کیسه ی پول مان چی؟ کجا بگذاریم. می ترسم دزدی پیدا شود، آن را برود! دیگری گفت: کیسه ی پول را بدهیم به پیرزن که برای مان نگه دارد. هر چهار نفر پیش پیرزن رفتند، کیسه ی پول را به او دادند و گفتند: ننه جان! این کیسه ی پول ما پیش تو باشد. تا وقتی هر چهار نفرمان نیامده ایم، آن را به کسی نده! پیرزن کیسه ی پول را گرفت و داخل صندوقی گذاشت. چهار دوست رفتند. لباس های شان را در آوردند و مشغول شنا و بازی شدند. یک ساعتی که گذشت. یکی از دوست ها گفت: سر و تن مان را شستیم. کاش شانه ای داشتیم که موهای مان را شانه می زدیم تا کمی تمیز و مرتب شویم. تاجر باید شیک و مرتب باشد! دیگری گفت: حالا توی این بیابان شانه از کجا پیدا کنیم؟ آنکه دنبال شانه بود، گفت: شاید این پیرزن داشته باشد. می روم از او می گیرم. او این را گفت و از آب بیرون آمد. لباس پوشید و به طرف اتاق پیرزن دوید. در بین راه فکری به ذهن اش رسید و نقشه ای کشید. با خود گفت: اگر بتوانم کیسه ی پول ها را بگیرم و بروم، همه ی آن سکه ها مال من می شود. می توانم با آن همه پول زندگی راحتی داشته باشم...
نویسنده
" حسین فتاحی " عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، در تاریخ پنجم فروردین ماه سال 1336 در شهر یزد چشم به جهان گشود. وی تحصیلاتش را در رشته حسابداری با مدرک کارشناسی به پایان رسانده است. این نویسنده محبوب کتاب های زیادی از جمله پیامبران و قصه های شان، 14 قصه 14 معصوم، چهارده قصه تصویری از جوامع الحکایات و پری نخلستان و... برای کودکان و نوجوانان نوشته و به چاپ رسانده است.
معرفی شده در کتاب نامه ی رشد آموزش و پرورش (از سری کتابهای بنفشه) به روایت: حسین فتاحی تصویرگر: فرهاد جمشیدی انتشارات: قدیانی
نظرات کاربران درباره کتاب قصه های تصویری از هزار و یک شب 10 (قاضی پنج ساله)
دیدگاه کاربران