معرفی کتاب هزار و یک شب
یکی از داستان های این اثر "شاه شهریار و شهرزاد" می باشد که اینگونه است: در سرزمینی زیبا و پهناوردو پادشاه که با هم برادر هستند حکومت می کنند، یکی "شهریار" و دیگری "شاه زمان" نام دارد. یک روز شهریار دلش برای برادر خود تنگ می شود و به وزیر اعظم خود دستور می دهد تا او را به دیدنش بیاورد. برادر به قصر آمده و چند روزی می گذرد؛ شهریار هر روز او را غمگین تر از روز قبل می بیند و از او می پرسد که آیا دلتنگ خانواده اَش شده است؟ برادر کوچک تر در جواب، ماجرای خیانت همسراَش به او را تعریف می کند و می گوید تحمل این درد برای من بسیار سنگین است.
شهریار از شنیدن صحبت های او به شدت عصبانی و ناراحت شده و تصمیم می گیرد انتقام برادرش را بگیرد؛ او وزیر خود را فراخوانده و به او می گوید: می خواهم همین امشب برای من همسری انتخاب کنی که فقط یک شب زن من باشد، صبح فردا او را خواهم کُشت. او تصمیم دارد با این کار خود تمام زنان سرزمین خود را از بین ببرد. وزیر که در خانه ی خود دو دختر به نام های " شهرزاد " و " دینارزاد " دارد؛ ماجرا را برای آنها تعریف می کند. شهرزاد، دختر بسیار باهوش و زرنگی است که کتاب های بسیاری خوانده و داستان های زیبایی را می داند. بنابراین از پدر خواهش می کند تا او را به عقد پادشاه در بیاورد تا شاید بتواند جان خود و زنان سرزمینش را نجات دهد...
" کتاب هزار و یک شب " جلد دیگری از مجموعه ی " گفت و گو با مشهورترین داستان های جهان " می باشد که در چندین جلد از جمله اولیور تویست، هایدی، ادیسه، تام سایر، ربکا، زنان کوچک، باغ مخفی، جزیره گنج و... تهیه و به چاپ رسیده است. نکته ای که در این قسمت باید به آن اشاره کرد این است که داستان های آمده در آنها برگرفته از کهن ترین و ماندگارترین آثار نوشته شده در جهان می باشند. در برخی از صفحات تصاویری ساده، سیاه و سفید متن آن را همراهی می کند. داشتن جلد سخت، مطرح کردن سوالاتی پیرامون داستان های آمده که ذهن خواننده را فعال و پویا می کند و یک سی دی که قصه های آمده در کتاب را به صورت گویا و صوتی روایت می کند از جمله ویژگیهای مثبت این مجموعه می باشد.
برشی از متن کتاب هزار و یک شب
در زمان های بسیار دور، دو شاه بزرگ زندگی می کردند که برادر بودند. نام یکی از آنها شهریار و دیگری شاه زمان بود. آوازه و وسعت فرمانروایی شهریار، برادر بزرگ تر، تا دور دست ها رسیده بود. روزی شهریار دل تنگ برادرش شد و از وزیر اعظمش خواست شاه زمان را نزد او بیاورد. وقتی شاه زمان رسید دو برادر یک دیگر را درآغوش گرفتند و تمام روز را باهم گذراندند و شهریار آن قدر ازدیدن او خوشحال بود که متوجه رنگ پریدگی و ناراحتی برادرش نشد.
روزها می گذشت و حال شاه زمان بدتر و بدتر می شد. شهریار فکر می کرد شاه زمان دل تنگ خانه اش است اما اوضاع بدتر از این ها بود. بعد از گذشت ده روز، شاه زمان زبان باز کرد و دلیل بد حالی اَش را به شهریار گفت. او گفت همسرش با ترک او قلبش را شکسته است. او داستان خیانت همسرش را برای شهریار تعریف کرد؛ شاه بزرگ آن چه را با گوش هایش می شنید، نمی توانست باور کند.
او پس از شنیدن این ماجرا چنان عصبانی شدکه عقل و شعورش را از دست داد و به این نتیجه رسید که به هیچ زنی نمی توان اعتماد کرد و تصمیم وحشتناکی گرفت؛ شهریار به وزیر اعظمش دستور داد همسری برایش انتخاب کند. با این شرط که آن زن تنها یک شب همسرش باشد و سپس او را بکشد.
او می خواست این کار را آن قدر انجام دهد تا هیچ زنی در قلمرویش نماند. وزیر اعظم دو دختر به نام های شهرزاد و دینارزاد داشت. شهرزاد، دختر بزرگ تر، کتاب های زیادی خوانده و بسیار باهوش بود. وقتی شهرزاد از تصمیم شاه خبردار شد، به پدرش گفت: می خواهم امشب مرا به عقد شهریار درآوری تا شاید بتوانم زنان سرزمینم را نجات بدهم یا مثل بقیه بمیرم...
فهرست کتاب هزار و یک شب
پیش سخن مترجم فصل 1: داستان شاه شهریار و شهرزاد فصل 2: حکایت مرد بازرگان و همسرش فصل 3: داستان دیو و مرد ماهیگیر فصل 4: داستان مرد باربر فصل 5: داستان اولین درویش فصل 6: داستان درویش دوم فصل 7: داستان درویش سوم فصل 8: داستان سندباد دریاورد و سندباد باربر فصل 9: داستان علاء الدین فصل 10: استان علی بابا و چهل دزد سخن آخر شما چه نظری دارید؟ پیگفتار دکتر آرتور پوبر
همراه با کتاب گویا از مجموعه ی گفت و گو با مشهورترین داستان های جهان بازنویسی: مارتین وود ساید مترجم: منوچهر اکبرلو انتشارات: شهرقلم
نظرات کاربران درباره کتاب هزار و یک شب
دیدگاه کاربران