معرفی کتاب مردی که یک گله مرغ و خروس نداشت
این کتاب داستان تاجری هندی است که یک سال قبل، یک شب در کاروانسرایی که در نزدیکی بغداد قرار داشت یک مرغ سرخ شده و چند تخم مرغ برای شام خورده بود، اما صبح روز بعد زمانی که کاروان در حال حرکت بود صاحب کاروانسرا را پیدا نکرده بود تا پول شام را بپردازد.
اکنون بعد از گذشت یک سال دوباره گذر او و کاروانش به همان کاروانسرا می افتد، او با خوشحالی ماجرای شام سال قبل را برای صاحب کاروانسرا تعریف می کند و تصمیم می گیرد پول شام سال قبل را بپردازد. از آن جا که صاحب کاروانسرا مرد طمع کاری بود نقشه ای می کشد و تصمیم می گیرد به خاطر کاری که سال گذشته آن مرد با او کرده بود انتقام سختی از تاجر هندی بگیرد...
برشی از متن کتاب مردی که یک گله مرغ و خروس نداشت
اهل کاروان از شترها پیاده شدند و کاروان را به کاروانسرا هدایت کردند. نماز خواندند؛ شام خوردند و به خواب رفتند؛ به جز تاجر هندی که خواب به چشمانش نیامد؛ چون سال قبل که یک شب در آن کاروانسرا مانده بود، صاحب کاروانسرا یک مرغ سرخ شده و چند تخم مرغ برایش آورده بود. اما صبح او فراموش کرده بود پول شام را بپردازد.
از آن زمان دنبال فرصتی بود تا پول شام را به صاحب کاروانسرا بدهد و خیالش راحت شود؛ اما تا آن روز این فرصت پیش نیامده بود. تاجر هندی با خودش گفت: بهتر است همین حالا بدوم و موضوع را بگویم. با این فکر به سراغ صاحب کاروانسرا رفت. او هنوز بیدار بود و به سکه هایی فکر می کرد که قرار بود فردا از اهل کاروان بگیرد. تاجر هندی گفت: ای مرد آیا مرا می شناسی؟ صاحب کاروانسرا با تعجب گفت: از کجا باید تو را بشناسم؟ هر روز و هر شب آدم های زیادی به این جا می آیند.
به روایت: احمد عربلو تصویرگر: محمدحسین صلواتیان انتشارات: محراب قلم
نظرات کاربران درباره کتاب مردی که یک گله مرغ و خروس نداشت! (قصه های بهلول 4)
دیدگاه کاربران