معرفی کتاب خر باسواد!
داستان این کتاب از آنجا آغاز می شود که مرد روستایی فقیری که فقط یک خر داشت، خرش را به عنوان هدیه برای حاکم کوفه برد. حاکم و دوستانش او را مسخره کردند و خندیدند. یکی از مهمانان حاکم خر و صاحبش را شبیه هم دانست و دیگری خر را با هوش نامید و آن یکی آن را اسبی نامید که صاحبش تبدیل به خرش کرده بود.
این کار ادامه پیدا کرد و حاکم و مهمانانش خندیدند تا اینکه یکی از مهمانان خر را از صاحبش باهوش تر دانست و گفت می تواند این خر را باسواد کند. حاکم دیگر نخندید و به مرد گفت ادعایی کرده و باید آن را انجام دهد.
برشی از متن کتاب خر باسواد!
در همین وقت صدای آشنایی شنید. آرام سرش را بلند کرد. چشمش به صورت مهربانی افتاد. او را شناخت. بهلول بود. سلام کرد. بهلول جواب سلامش را داد و گفت: "از شخص درباریی مثل شما، عحیب است که مانند گدایان در کنج دیواری بنشینید. لابد باز هم حاکم کوفه هوس دیگری به سرش زده و شغل شما را تغییر داده است.
شاید از مقام درباری بودن، بر کنار و به شغل شریف گدایی منصوب شده اید؟!" مرد از دیدن بهلول خوشحال شد. او همه را شاد می کرد. مرد، بهلول را کنارش نشاند و گفت: "حق داری! حق داری که مرا مسخره کنی؛ اما اگر می دانستی به چه دردسر بزوگی افتاده ام، حتما دلت برایم می سوخت... کاش شغلم گدایی بود و به این روز نمی افتادم!"
به روایت: احمد عربلو تصویرگر: محمدحسین صلواتیان انتشارات: محراب قلم
نظرات کاربران درباره کتاب خر باسواد! (قصه های بهلول 5)
دیدگاه کاربران