دربارهی کتاب مثلها و قصههایشان (قصههای آذر)
مثل در ادبیات ما جایگاه ویژهای دارد. هر مثلی به خودی خود تاریخ نهفتهای است که مردم امروز را به ریشههای فرهنگی گذشته پیوند میزند. مثلها بسیار ارزشمندند، زیرا عمری به درازی عمر انسان دارند. کتاب مثلها و قصههایشان (قصههای آذر) دربرگیرندهی 30 مثل است و چگونگی به وجود آمدن هر یک از آنها به صورت داستانی کوتاه و بسیار شیرین بیان شده؛ در واقع برای هر شب از آذرماه یک مثل بازگو شده است.
به عنوان مثال در داستان "کار نیکو کردن از پر کردن است" می خوانیم که؛ بهرام شاه اهل خوشگذرانی و شکار بود و هر وقت که به شکار می رفت همسر و دربانیانش را هم با خود می برد. یک بار که یک گور خر را شکار کرده بود درباریان گورخر را به حضورش آوردند؛ تیر درست به قلبش خورده بود. پادشاه آن را به همسرش نشان داد و گفت از لحظه ی که زه در کمان بود می دانستم به هدف خواهد خورد. همسر بهرام شاه در جواب گفت کار نیکو کردن از پرکردن است.
شاه که انتظار این حرف را نداشت از وزیر خواست که این زن حقنشناس را به جایی دور تبعید کند تا از گرسنگی و فقر بمیرد. ولی وزیر از ترس این که پادشاه پشیمان شود او را به یک مرد روستایی سپرد و ماجرا را برای او تعریف کرد. همسر پادشاه لباس روستایی پوشید تا شناخته نشود. در همان روز ها گوساله ای به دنیا آمده بود؛ زن بیچاره او را با خود به اتاقش که چهل پله با زمین فاصله داشت می برد و با او درد و دل می کرد. او این کار را تا وقتی که آن گوساله بزرگتر شد هم انجام می داد. تا اینکه روزی بهرام شاه که در شکارگاه بود دلش برای همسرش تنگ شد.
وزیر که متوجه ناراحتی شاه شده بود او را برای گشت و گذار به روستا برد در آنجا زنی را در حالی که گاوی را بر دوش داشت و از پله بالا می برد دید. کنجکاو شد و از پیرمرد خواست تا با آن زن حرف بزند و بپرسد چطور این کار را انجام می دهد و گاو به این سنگینی را جابهجا می کند؛ زن پشت پرده قرار گرفت و وقتی پادشاه از او پرسید چطور این کار را انجام می دهد پاسخ داد؛ کار نیکو کردن از پر کردن است. پادشاه صدای زنش را شناخت و به وزیر آفرین گفت که همسرش را در بیابان رها نکرده است. این مثل وقتی می خواهند بگویند که هر کار سختی را می توان با تمرین آنجام داد استفاده می شود.
مجموعه ی هر شب یک قصه دربرگیرنده ی چند جلد کتاب می باشد و هر کتاب مختص یک ماه از سال است. داستان های کوتاه روایت شده در این مجموعه نه تنها سرگرم کنندهاند بلکه همگی پندآموز نیز هستند هر مثل تاریخ و قصه ی شیرینی دارد که از نوع زندگی، باورها و آداب و رسوم اجدادمان پرده بر می دارد تجربیات آنها را در اختیارمان قرار می دهد. هر چند که داستان ها برای کودکان و نوجوانان روایت شده اما به قدری جالب و شنیدنیاند که خواندن آن ها برای همه ی گروه های سنی جذاب و دلنشین است.
کتاب قصههای آذر از مجموعهی مثلها و قصههایشان، به قلم مصطفی رحماندوست و تصویرگری رودابه خائف توسط انتشارات محراب قلم به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب مثلها و قصههایشان (قصههای آذر)
کار نیکو کردن از پر کردن است
هر چیزی تازه اش خوب است اما دوست کهنه اش
ندو که به من نمی رسی
صدایش صبح بلند می شود
عنب و انگور و ازوم هر سه یکی است
هرگز از کف دست مو نمی روید
یک دستم سپر بود،یک دستم شمشیر، با دندان که نمی توانستم بجنگم
سرخرم را بر می گردانیم
هیچ گرانی بی حکمت نیست، هیچ ارزانی بی علت نیست
جوجه را آخر پاییز می شمارند
تفرقه بینداز و حکومت کن
نعل وارونه می زند
هر کسی که الاغ را برده پشت بام خودش هم بیاورد پایین
یا الله اگر یاالله باشد یکی اش هم بس است
سیبی را که به هوا بیندازی تا برگردد هزار چرخ می خورد
گدا به گدا رحمت خدا
سزای نیکی، بدی است؟
کاه بده کلاه بده یک غاز ونیم بالا بده
عزرائیل در خانه اش قدم می زند
نمک گیر شده
عبارت با عبارت فرق دارد
قوش کریم خانی است
ضرری به بزغاله و بره ی کسی نمی زند
شیر بی یال و دم
یارو هم اهل بخیه است
زورش به خر نمی رسد، پالانش را می گیرد
سحر خیز باش تا کامروا باشی
زردآلو برای هسته اش می خورد
گرگ و پوستین دوزی؟
مهمان می کند، اما با آب
حرف اول و آخر
- هر شب یک قصه
- نویسنده: مصطفی رحماندوست
- تصویرگر: رودابه خائف
- انتشارات: محراب قلم
نظرات کاربران درباره کتاب مثلها و قصههایشان (قصههای آذر)
دیدگاه کاربران