کتاب ملاقات بانوی سالخورده اثر فریدریش دورنمات با ترجمه ی حمید سمندریان توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
کتاب "ملاقات بانوی سالخورده"، نمایش نامه ای اثر "فریدریش دورنمات"، رمان نویس و نمایش نامه نویس سوئیسی است و حکایتی پرماجرا و تاثیرگذار را برای مخاطب نقل می کند. تمامی وقایع در شهر "گولن"، منطقه ای فقیر با شرایط اقتصادی نابسامان و مردمی فلاکت زده، به وقوع می پیوندد. شخصیت اصلی داستان، "کلر زاخاناسیان"، پیرزنی ثروتمند از اهالی گولن می باشد که سال ها به دور از این شهر و مردمش، در سرزمینی دیگر زندگی کرده است. وی در گذشته و در این شهر، همراه با خانواده اش، زندگی شرفتمندانه و آرامی را پشت سر می گذاشت تا این که، دل به "ایل"، پسری جوان از اهالی زادگاه خود باخته و به طور مکرر و پنهانی، با او ارتباط برقرار می کند؛ این ارتباطات عاشقانه منجر به حاملگی کلر می گردد اما ایل، مسئولیت بارداری معشوق خود را گردن نگرفته و بالعکس، منکر ارتباطش با وی می شود. در نتیجه، دختر جوان با ارائه ی شکایت نامه ای، از قاضی دادگاه می خواهد تا حق او را از پسر مذکور ستانده و عدالت را برقرار نماید. اما ایل با معرفی دو شاهد، خود را از جرم اعلام شده، مبرا ساخته و دادگاه را به نفع خود به پایان می رساند. از همین روی، کلر با بی آبرویی و شرمساری زادگاه خود را ترک می نماید. ولی با گذشت زمان، به زنی میلیاردر و قدرتمند تبدیل شده و تصمیم می گیرد مجددا به گولن سفر کند. در طی این سفر، مردم گولن مشتاقانه به استقبال او رفته و چشم امید به ثروت او و کمک هایش می دوزند. کلر نیز اعلام می کند که حاضر است به آن ها یاری برساند اما برای تحقق این امر، شرطی بزرگ و سخت را تعیین کرده و ماجراهایی خواندنی را خلق می کند.
برشی از متن کتاب
پرده ی اول صدای زنگ یک ایستگاه راه آهن، و بعد پرده باز می شود. تابلویی را می بینیم که روی آن کلمه ی «گولن» نوشته شده. این ظاهرا نام شهر مخروبه و فلاکت زده ای است که در ته صحنه به طور مختصر نقاشی شده. ساختمان ایستگاه راه آهن نیز به صورت مخروبه درآمده است. محصور یا نا محصور بودن ایستگاه راه آهن، بسته به طرز ساختمان راه آهن کشوری است که این نمایش در آن اجرا می گردد. یک برنامه ی حرکت قطارها که نصف آن پاره شده به دیوار چسبیده است. یک سوزن تعویض ریل زنگ زده. یک در و روی آن جمله ی: «ورود ممنوع». در وسط صحنه: خیابان راه آهن که آن هم به طور ساده مشخص شده. طرف چپ: یک اتاقک لخت، با سقف سفالی و اعلان های پاره پاره ای که روی دیوارهای بی پنجره آن است. طرف چپ اتاقک نوشته اند: «زنانه» و طرف راست: «مردانه». تمام این محیط در آفتاب پاییز سوزان غوطه ور است. مقابل اتاقک نیمکتی قرار دارد، و چهار مرد ژنده پوش روی آن نشسته اند. مرد پنجمی که سر و وضع او هم مثل چهار نفر دیگر به شکل غیر قابل توصیفی شندر پندری است، روی یک پارچه ی کهنه و طویل جمله ی : «خوش آمدی کلری» را با رنگ قرمز می نویسد. این شعار ظاهرا برای استقبال از کسی نوشته می شود. صدای رعد آسای یک ترن سریع السیر در حال عبور شنیده می شود. رئیس ایستگاه سلام می دهد. مردانی که روی نیمکت نشسته اند با حرکت سرهای خود از چپ به راست، عبور ترن را نشان می دهند. اولی: «گودرون». سرویس هامبورگ - ناپل. دومی: ساعت یازده و بیست و هفت دقیقه هم «رولند خروشان» سرویس و نیز - استکهلم می رسه. سومی: تنها تفریحی که برای ما باقی مونده اینه که آمد و رفت قطارها رو تماشا کنیم. چهارمی: پنج سال پیش «گوردون» و «رولند خروشان» توی «گولن» نگه می داشتند. «دیپلمات» و «لورلی» هم همین طور. تمام قطارهای معتبر. اولی: قطارهای معتبر جهانی. دومی: اما حالا دیگه ترن های عادی هم این جا نگه نمی دارند. فقط ساعت دو، قطاری که از کافیگن می آد، و یک و سیزده دقیقه هم قطار عادی کالبرشتات. سومی: ما مفلس شدیم. چهارمی: کارخونه های واگنر خراب شده. اولی: بوکمان ورشکسته شده. دومی: کوره های آهنگری میدان خورشید خاموش شده. سومی: از کمک معاشی که دولت به بیکاره می ده زندگی می کنیم. چهارمی: با آش مجانی زنده ایم. اولی: زنده ایم؟ دومی: جون می کنیم. سومی: سقط می شیم. چهارمی: تمام شهر. صدای زنگ ایستگاه. دومی: دیگه وقتش رسیده که خانم میلیاردر بیاد. می گن تو کالبرشتات یه مریض خونه ساخته. سومی: توی کافیگن یه شیرخوارگاه و توی پایتخت هم یه کلیسا درست کرده. نقاش: داده «سیمت» نقاش ناتورالیست ازش تابلو کشیده. اولی: به نازم به این ثروت. نفت ارمنستان مال اونه، راه آهن امریکای غربی، کمپانی رادیوی آمریکای شمالی و محله های خوش گذرونی هنگ کنگ. سر و صدای یک قطار. رئیس ایستگاه سلام می دهد. مردها عبور ترن را از راست به چپ با حرکت سر نشان می دهند. چهارمی: «دیپلمات» سومی: در صورتی که سابقا این جا یه شهر متمدن بود. دومی: جزو شهرهای درجه ی اول مملکت بود ...
نویسنده: فردریش دورنمات مترجم: حمید سمندریان انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب ملاقات بانوی سالخورده | دورنمات
دیدگاه کاربران