کتاب جنگ لک لک و خرچنگ، جلد ششم از مجموعه ی قصه های جنگل از کلیله و دمنه اثر ناصر کشاورز و تصویرگری حمیدرضا بیدقی از انتشارات افق به چاپ رسیده است.
در این اثر داستانی از کتاب کلیله و دمنه به زبان شعر برای کودکان نقل می شود. لک لکی در کنار برکه ای زندگی و هر روز از انواع ماهی های آن جا تغذیه می کرد. سال ها به همین رویه می گذرد و لک لک که حالا به دوران پیری رسیده است دیگر نمی تواند مانند گذشته به شکار ماهی بپردازد. بنابراین پس از فکر کردن بسیار نقشه ای را طراحی می کند و به خرچنگی که در برکه زندگی می کند خبر از آمدن دو صیاد به آن جا و شکار همه ی ماهی ها به وسیله ی تور ماهی گیری را می دهد. خرچنگ این خبر را به بقیه ی ماهی ها می رساند و آن ها که نمی دانند چه کاری باید انجام دهند، تصمیم می گیرند از خود لک لک مشورت بگیرند. لک لک به ماهی ها می گوید در نزدیکی آن جا برکه ی دیگری وجود دارد و او می تواند هر روز تعدادی از ماهی ها را در دهان خود گرفته و به آن جا ببرد. ماهی ها این توافق را قبول می کنند، اما خرچنگ که به اوضاع مشکوک شده از لک لک می خواهد ابتدا او را به برکه ی جدید ببرد و .... .
در هر یک از جلدهای مجموعه ی منظوم قصه های جنگل از کلیله و دمنه که اندازه ای کوچک و صفحات محدودی دارند، داستانی از کتاب کهن و با ارزش کلیله و دمنه که شخصیت های اصلی آن را حیوانات تشکیل می دهند، برای کودکان انتخاب و به زبان شعر بازگو شده است. کتاب کلیله و دمنه بارها مورد استفاده ی نویسندگان و شاعران مختلف قرار گرفته و داستان هایی از آن برای کودکان و بزرگسالان نقل شده است. مجموعه ی پیش رو با انتخاب داستان هایی شیرین و کودکانه به زبان شعر در کنار تصاویری زیبا و رنگی از جذابیت خاصی برخوردار است، و برای گروه سنی ب مناسب می باشد.
برشی از متن کتاب
به نام آن خدای خوب که با او قصه شد آغاز خدای آب و ماهی ها خدای آسمان، پرواز بله! در سرزمینی دور در آن ایام، یک لک لک به شادی زندگی می کرد کنار برکه ای کوچک غذایش بود ماهی، که در آن برکه فراوان بود شکار و صید ماهی هم برایش کاری آسان بود و هر ماهی به یک حمله اسیر و رام او می شد بدون کمترین زحمت غذای شام او می شد به این ترتیب آن لک لک در آن جا زندگی می کرد و او در صید ماهی از مهارت کم نمی آورد گذشت و چند سالی بعد شد این صیاد ماهر پیر، چنان شد ناتوان در صید که گشت افسرده و دلگیر ولی یک روز فکری کرد که تا پید اکند راهی به مکر و حیله ای تازه بگیرد باز هم ماهی در این حال پریشان بود که خرچنگی رسید از راه سلامی کرد و ان لک لک به عمد از دل برآورد /اه! که: «ای خرچنگ! می دانی چه دیدم، چه شنیدم من؟پ1 به چشم خود دو ماهیگیر در این اطراف دیدم من یمی نی گفت: این برکه پر از انواع ماهی هاست! بیا عالی ترین برکه برای صید ما این جاست...
(قصه ی منظوم) (کتاب های فندق) (قصه های جنکل از کلیله و دمنه 6) شاعر: ناصر کشاورز تصویرگر: حمیدرضا بیدقی انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب جنگ لک لک و خرچنگ
دیدگاه کاربران