مرفی کتاب بازار خودفروشی
کتاب «بازار خودفروشی» اثر ویلیام تکری یکی از شاهکارهای ادبیات قرن نوزدهم است که به شکلی هوشمندانه، جامعهی انگلستان دوران ویکتوریا را به تصویر میکشد. این رمان، که اولین بار در سال 1848 منتشر شد، با نگاهی انتقادی و طنزآمیز به جاهطلبی، ریاکاری و حرص در میان طبقات مختلف اجتماعی میپردازد و همچنان یکی از آثار مهم در زمینهی رمان اجتماعی و واقعگرایانه به شمار میآید.
داستان حول زندگی دو شخصیت اصلی، بکی شارپ و امیلیا سدوکس، میچرخد. بکی، زنی باهوش، جذاب و فرصتطلب است که برای پیشرفت در زندگی از هر وسیلهای بهره میگیرد، در حالی که امیلیا، دختری سادهدل و وفادار، نمایندهی ارزشهای اخلاقی و سنتی است. تکری از این دو شخصیت برای نمایش تضادهای اخلاقی و اجتماعی زمانه بهره میبرد و از خلال داستانهای آنان، چهرهای واقعی از جاهطلبیها و شکستهای انسانی ارائه میکند.
ویژگی برجستهی این اثر، سبک روایی آن است. تکری بهعنوان یک راوی آگاه و گاه مداخلهگر، با لحنی آمیخته به طنز و کنایه، نه تنها داستان را روایت میکند، بلکه مخاطب را به تأمل در اخلاقیات و رفتارهای انسانی دعوت میکند. عنوان فرعی کتاب، «رمانی بدون قهرمان»، نشاندهندهی دیدگاه نویسنده به ضعفها و تناقضهای انسانها است.
«بازار خودفروشی» اثری است که هم از نظر داستانپردازی و هم از لحاظ تحلیل روانشناختی و اجتماعی، تأثیرگذار و ماندگار است. برای هر خوانندهای که به آثار واقعگرایانه و بررسی عمیق روابط انسانی علاقه دارد، این کتاب تجربهای لذتبخش و بهیادماندنی خواهد بود.
برشی از متن کتاب بازار خودفروشی اثر ویلیام تکری
دانستن این که چگونه با یک دیگر ازدواج کرده بودند کم ترین فایده ای برای هیچ کس ندارد. چه چیز می تواند مانع این شود که سروانی که کبیر شده و خانم جوانی که به سن قانونی رسیده است جواز زناشویی خریداری کنند و در هر کدام از کلیساهای شهر که بخواهند با یک دیگر وصلت کنند؟ چه نیاز به گفتن است که هر گاه زنی نیتی کرده باشد به یقین راهی برای آن می یابد؟ عقیده ی خود من آن است که روزی، وقتی میس شارپ برای گذراندن پیش از ظهر با دوست عزیز خود میس آملیا سدلی به میدان راسل رفته بوده است، دیده اند که خانمی بسیار شبیه به او وارد کلیسایی در مرکز شهر شده و آقایی با سبیل رنگ شده او را همراهی کرده و یک ربع ساعت بعد او را به درشکه ی یک اسبه ای که جلوی کلیسا منتظر بوده رسانده و این خود مراسم عروسی آرامی بوده است.
با این همه تجربه ها که هر روز کرده ایم، در این عالم چه کسی می تواند تردید کند که هر آقایی ممکن است با هر کسی ازدواج کند؟ چند مرد زیرک و دانشمند با آشپزهای خود ازدواج کرده اند؟ مگر لرد «الدون» که مال اندیش ترین مرد جهان با دلبند خود نگریخت؟ آیا آخیلوس و «آژاکس» هر دو در بند عشق زنان خدمتکار خود گرفتار نشدند؟ آیا باید توقع داشت سواره نظامی تنومند که هوس هایی پر زور و مغزی حقیر دارد و هرگز در زندگی هوای نفس خود را مهار نکرده است به ناگهان مال اندیش شود و از این که هوس خود را به هر قیمت فرو نشاند خودداری ورزد؟ اگر مردم همه از روی مال اندیشی ازدواج می کردند، چه وقفه ای در ازدیاد نسل حاصل می شد!
به نظر من چنین می رسد که ازدواج آقای راودون یکی از شرافتمندانه ترین کارهایی است که باید در هر جزئی از شرح حال آن بزرگوار که به داستان حاضر مربوط می گردد، ثبت کنیم. هیچ کس نیست که بگوید در بند زنی گرفتار آمدن یا در عین این گرفتاری با وی ازدواج کردن از مردانگی به دور است، و آن ستایش و شعف و شور و حیرت و اعتماد بی حد و حصر و پرستش دیوانه وار که این جنگاور عظیم اندک اندک نسبت به ربکای نازنین احساس می کرد، احساس هایی است که دست کم بانوان اذعان می کنند که ابدا از ارج و قرب آن نمی کاهد. وقتی که ربکا آواز می خواند، هر پرده به روح ملول راودون شور و حالی می داد و در هیکل نهنگ آسایش طنین می انداخت.
نظرات کاربران درباره کتاب بازار خودفروشی
دیدگاه کاربران