loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب بابای سیمون و سی و یک داستان دیگر

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب بابای سیمون و سی و یک داستان دیگر به قلم گی دو مو پسان و ترجمه ی فیروزه دیلمقانی در انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

کتاب "بابای سیمون" مجموعه ی سی و دو داستان کوتاه و زیبا را در بر می گیرد که هر یک از قصه ها مضامین مختلفی از جمله، ترس، آرزو، تنهایی و غیره را پوشش داده و با معرفی شخصیت هایی متمایز از دیگر داستان ها، حکایت هایی خواندنی را برای مخاطب شرح می دهد. به عنوان مثال در داستان "محفل خانوادگی"، شخصیت اصلی داستان، آقای "کاراوان"، مردی کوتاه قد و چاق است که با دختر یکی از همکارانش ازدواج کرده و از لکنت زبان رنج می برد.

وی کارمند عالی رتبه ی وزارت بحریه می باشد و سال ها با خدمت گزاری در این سازمان، هزینه های زندگی خود و خانواده اش را تامین می کند. کاراوان مردی سخت کوش است که همواره طبق روال عادی، از طریق تراموا به محل کار رفته و عصرها نیز به هنگام بازگشت به منزل، سوار بر تراموا شده و با مشاهده ی چهره های خسته ی مسافران دائمی، راهی خانه می شود. در واقع، استرس های ناشی از احتمال توبیخ و مواخذه، با وارد کردن فشارهایی روانی و عصبی، موجب پدیدار شدن لکنت زبان در وی شده است. در ادامه نویسنده با شرح زندگی و احساسات و تفکرات شخصیت داستان، خواننده را مجذوب روایت خویش کرده و با خود همراه می سازد.

 

فهرست


مقدمه ی مترجم محفل خانوادگی بابای سیمون گردشی در خارج از شهر (پیک نیک) یک روز بهاری زن پل افکار عمومی در یک شب بهاری داستان یک سگ خانم باتیست زنگ زده هیزم تبرک تخت خواب دیوانه بیداری نیرنگ اسب سواری شام شب تولد مسیح نامه های عاشقانه ماجراجویی پاریسی دو دوست شام شب عید جایگزین عرض حال یک مرد خوش گذران به رغم میل باطنی اش کیک نابینا مانیتیزم سفر هورلا

 

 

برشی از متن کتاب


در محفل خانوادگی تراموای نویی تازه از دروازه مایو عبور کرده بود و اکنون طول خیابانی را که به رودخانه سن می رسید طی می کرد. موتور کوچکی که به واگنش بسته شده بود برای عبور از موانع بوق خود را به صدا در می آورد، بخار متصاعد می کرد، مانند دونده ای خسته نفس نفس می زد؛ صدایی که از پیستون هایش بیرون می آمد مثل صدای شتاب آلود برهم خوردن پاهای آهنی در حال حرکت بود. گرمای نفس گیر نزدیک غروب یک روز تابستانی بر جاده سنگینی می کرد، و گرچه حتی نسیمی هم نمی وزید، غباری سفید، گچی، کدر، و خفه کننده و گرم بر روی پوست نمناک می چسبید، بر چشم ها می نشست، و وارد ریه ها می شد. مردم در پی هوایی برای نفس کشیدن به درها نزدیک می شدند. شیشه های تراموا پایین کشیده شده بود و بر اثر سرعت پرده ها بالا و پایین می رفت. فقط چند نفری در داخل تراموا نشسته بودند (زیرا در روزهای گرم، مردم طبقه بالا را که روباز بود ترجیح می دادند). این عده عبارت بودند از چند بانوی فربه با آرایش مضحک، شبیه نوکیسه های حومه شهر که تشخصِ نداشته خود را با تظاهر به اشرافیتی نابجا جایگزین می کنند؛ و چند مرد خسته از کار اداری، با چهره هایی زردگون، تنه خمیده، که یکی از شانه هایشان به واسطه کار مداوم روزانه بر روی میز کمی بالاتر از آن یکی به نظر می رسید. سیمای نگران و غمگین شان حکایت از دغدغه های خانوادگی داشت، نیاز پیوسته به پول، امیدها و انتظارهای کهنه و قدیمی که یقینا به سرانجام نمی رسید؛ زیرا همگی متعلق به هنگ متشکل از بدبخت بیچاره های کم درآمدی بودند که در خانه های محقر گچی، در حومه شهر پاریس، در کنار محل تخلیه زباله ها زندگی می کردند و باغچه خانه های شان را فقط حاشیه سبزی تشکیل می داد. درست نزدیک در، مردی کوتاه قد و چاق، با چهره بادکرده و شکم برآمده اش که میان دو پای جدا از هم افتاده بود، لباس سیاهی به تن کرده بود که روی آن پر از مدال بود، و سرگرم صحبت با مرد دیگری بود. این یکی وضع نامرتبی داشت، لباس کتانی سفید بسیار کثیفی پوشیده بود و کلاه حصیری کهنه ای به سر داشت. اولی آهسته و با تانی صحبت می کرد که گاهی به نظر می رسید لکنت زبان دارد؛ او آقای کاراوان بود، کارمند عالی رتبه وزارت بحریه. آن دیگری افسرِ سابق بهداشت در یکی از کشتی های تجاری بود و درحال حاضر، در میدان کوربووا، دانش پزشکی مفلوک خود را که پس از یک زندگی پرحادثه برایش باقی مانده بود نثار مردمان بیچاره آن محله می کرد؛ نامش شونه بود، اما می خواست دکتر خطابش کنند. در مورد اخلاق و رفتارش هم شایعه هایی بر سر زبان ها بود. آقای کاراوان، همیشه طبق روال معمول پشت میزنشین های اداری زندگی اش را سپری کرده بود. از سی سال پیش، هر روز صبح، از همان مسیر، بی هیچ تغییری، به سر کار رفته بود و هر روز، در همان محل ها و همان ساعت ها، همان چهره های همیشگی را که به محل کارشان می رفتند دیده بود؛ هر روز عصر هم از همان راه برگشته بود و شاهد همان صورت هایی بود که به تدریج پیر شده بودند. هر روز صبح، پس از خریدن روزنامه همیشگی اش به قیمت یک شاهی، که سر کنج محله خارج شهر سن ـ اونوره می فروختند، دو تا نان شیرمال می خرید و بعد مثل آدم گناهکاری که خودش را زندانی حس می کند وارد...    

نویسنده: گی دو مو پسان انتخاب و ترجمه: فیروزه دیلمقانی انتشارات: نیلوفر

 


مشخصات

  • نویسنده گی دو مو پسان
  • مترجم فیروزه دیلمقانی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • سال انتشار 1396
  • تعداد صفحه 342
  • انتشارات نیلوفر
  • شابک : 9789644487040

درباره گی دو مو پسان نویسنده کتاب کتاب بابای سیمون و سی و یک داستان دیگر


نظرات کاربران درباره کتاب بابای سیمون و سی و یک داستان دیگر


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بابای سیمون و سی و یک داستان دیگر" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل