معرفی کتاب حوض نقرهای مهتاب
این کتاب مجموعه ای از چند داستان کوتاه است. در این داستان ها فضای زندگی انسان ها و روابط شان با یکدیگر به سادگی و زیبایی به تصویر کشیده شده است. داستان های کتاب از زبان " مهتاب " دختر نوجوانی که به همراه پدر و مادرش و دو برادرش به نام های "محمد رضا " و " محمد حسن " و خواهرش " عطیه " در شمال ایران زندگی می کنند، روایت می شود.
او از همه ی فرزندان خانواده کوچکتر است. محمد رضا برادر بزرگتر در دانشگاهی در تهران قبول شده و باید خانواده را ترک کند. مهتاب علاقه ی بسیاری به نوشتن دارد و می خواهد که نویسنده شود. او می خواهد اتاق های برادرش محمد رضا را پس از رفتن او به تهران برای خود کند تا با خیال راحت شب ها در آن جا به نوشتن بپردازد اما پدر خانواده با یک خبر همه را غافلگیر می کند و ... .
وقایع کتاب در هر زندگی امکان رخداد دارد و خواننده با خواندن داستان های آن احساس می کند فضای کتاب و آدم های آن را به خوبی می شناسد. عواطف، احساسات و رفتارهای شخصیت های کتاب را می توان در خود یا دیگران ببینیم، بنابراین با آن ها هم ذات پنداری می کنیم و آن ها را با همه ی سادگی شان باور می کنیم و دوست داریم.
کتاب اندازه ای کوچک و صفحات کمی دارد و خواندن آن شیرین است. شبی که عزائیل شدم، دیو من، صنعان تو، دروغگو دشمن خدا، باران موکل، مرد و مردانه، قهر قهر تا قیامت، قربانی، میهمانی از آمریکا، از ما بهترون و خانه قهرش آمد عناوین داستان های کتاب را تشکیل می دهند.
برشی از متن کتاب حوض نقرهای مهتاب
دروغگو دشمن خدا بابا را فقط صبح ها می شد تنها و سرخوش گوشه ای گیر انداخت. صبح ها هز چه از بابا می خواستی شدنی بود، پول گرفتن برای یک جامدادی یا شلوار جین و کتانی نو، نوشتن مقدمه موخره ای انشاهای مدرسه و اگر لازم می شد، امضاء کردن پای برگه های امتحانی افتضاح. خواستم از نمره ی افتضاح ریاضی حرف بزنم که زد زیر آواز و از سوز سرمایی که از پنجره های چارطاق باز تو زد لرز گرفتم. دویدم داخل اتاق ژاکت بردارم اما تا برگردم به عادت هر روز رفته بود نانوایی ترک ها دنبال به قول خودش " عطر صبح تازه ". نمره های زیر شانزده را نمی شد به مامان نشان داد. با سرزنش شروع می کرد، بعد نیش و کنایه بعد تهدید و دست آخر هم قهر می کرد. قهرهای مامان مثل سرب سنگین بود. شروع که می کرد آدم از هرچه زندگی بیزار می شد. سومین باری که از ریاضی نمره ی دوازده گرفتم دو روز لب به غذا نزدم. حتی به سرم زد یک شیشه نفت سربکشم یا هر کار دیگری که شاید کمی جلب توجه کند. فکر کردم اگر واقعا بچه ی مامان باشم، دلش به رحم می آید. اما مامان سر صبح جمعه صاف آمد به اتاق و در خواب یک سیلی حسابی خواباند در گوشم. من خواب آلود می گفتم، آخه چرا؟ آخه چرا؟ و فکر می کردم دارم خواب می بینم.. مامان گفته بود، زدم که یادت باشد صبح ها زیادی نخوابی. عطیه ریز خندیده بود و گفته بود، قیافه ام خیلی تماشایی شده. با خودم عهد کردم، اگر نمره کم گرفتم یا هر خطای دیگری که مرتکب شدم، به مامان چیزی بروز ندهم. مامان نماز صبح را که می خواند بعدش می خوابید تا ده - یازده. عطیه عادت به صبحانه خوردن نداشت. راه مدرسه اش هم با من یکی نبود. هر روز صبح موقع رفتن پول توجیبی می گرفت و راهی می شد. محمد حسن تا پنج دقیقه آخر که هول هول دفتر کتاب ها را بریزد در کیفش و با چشم های قی بسته و موهای ژولیده مثل فشنگ از در بیرون بزند، از رختخواب دل نمی کند. می ماندیم فقط من و بابا. تا صورتم را بشورم و لباس مدرسه بپوشم بابا برگشته بود و داشت نان ها را می گذاشت سر سفره. پنیر سیاه مزگی را با حظ مخصوصی تکه کرد و رو به گاوی خیالی گفت: «مرحبا آن علفی که تو خوردی و آن شیری که تو دادی!» بعد چای ریخت و وقتی عطر چای با بخارش از استکان بالا زد گفت: «ای جانم لاهیجانم.» برگه ی ریاضی را آهسته از کیفم بیرون آوردم و قبل از اینکه با گردن کج برگه را برای امضاء گرفتن بگذارم جلوی بابا یکمرتبه انگار چیزی یادش آمده باشد، از جا بلند شد. از هول اینکه باز بابا جایی برود، گفتم: «اگر شکر نیست من می رم می یارم.» شکردان روی سفره بود. بابا حرفی نزد. رفت و خیلی زود شال و کلاه کرد برای بیرون رفتن برگشت. پرسیدم: «صبح به این زودی بابا؟» بابا لباس پوشیده ایستاد بالای سفره و از من خواست به لیوان چایش شکر بریزم. شکردان را زود برداشتم. بابا گفت: «باید برم بانک تا ازدحام نشده.» فکر کردم باید هرچه زودتر برگه را رو کنم. هول رفتن نرفتن بابا تندتند شکر ریختم به لیوان چای و هم زدم. چای لب پر زد روی سفره. فوری دستمال انداختم روی خیس سفره که به خورد نان نرود....
فهرست کتاب حوض نقرهای مهتاب
شبی که عزرائیل شدم دیو من، صنعان تو دروغگو دشمن خدا بارانِ موکل مرد و مردانه قهر قهر تا قیامت قربانی میهمانی از آمریکا از ما بهترون خانه قهرش آمده
مجموعه داستان نویسنده: مرسده کسروی انتشارات: پیدایش
نظرات کاربران درباره کتاب حوض نقرهای مهتاب
دیدگاه کاربران