معرفی کتاب آدمیت
تفاوتی ندارد که اهل چه مذهب و آیینی هستیم و رنگ پوستمان سیاه است یا سفید؟! در بین همه ی ما، یک چیزِ مشترک وجود دارد؛ و آن انسانیت است. همانطور که گفته اند، آدمی را آدمیت لازم است پس برای تکامل انسانیت راهی بس طولانی در پیش رو داریم. در این جا، این سوال برایمان به جود می آید: مگرنه این که سرانجام همه انسان ها مرگ است، پس به چه دلیل در این دنیا زندگی می کنیم و به آن دل بسته ایم؟ این کتاب، داری 5 فصل می باشد: که در آغاز به ما می گوید که برای چه زندگی می کنیم و چه چیزهایی را بخاطر تنگ نظری ها و خود مداری مان فراموش کرده ایم.
در واقع، بزرگ داشت آدمیت، تنها حالت انسانی ست که اگر تا زمانی که زنده ایم فعال باشد و حفظ شود؛ نشانگره زیبایی، قدرت، و معنای زیستن آدمی می باشد. در فصل دوم، مراحل رشد به سوی انسان کامل شدن را از آغاز تا پایان یعنی: (نوزاد، کودک، نوجوان، انسان بالغ، انسان صمیمی، انسان پیر) بررسی می کند. در فصل سوم، ما با نظریه همه ی مذهب ها در مورد، انسانیت با کنش کامل، آشنا می شویم.
فصل چهارم، به ما کلید نقش مرگ را می دهد! یعنی، با باور داشتن به اینکه، روزی همه دار فانی را وداع می گوییم؛ باید قدر تک تک لحظه های زندگی را بدانیم و از آن درست استفاده کنیم. در فصل اخر نیز به این مرحله رسیده ایم که در زندگی مان کنش انسانیت را در خود بیازماییم، آن را به عالم نشان دهیم و نیکی را در خود پرورش دهیم. این است که خدا به بندگان خویش که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کردهاند نوید می دهد، بگو: من از شما برای پیامبری مزدی نمیخواهم مگر دوستی نزدیکانم، هر که نیکی ای کند بر آن بیافزاییمش که خدا آمرزگار است و حق گذار. قرآن، سوره شوری: 23.
برشی از متن کتاب آدمیت
مرگ به ما می گوید که زندگی را اکنون _ و در همین لحظه _ باید زیست؛ که فردا وهم و پنداری است که هرگز نمی آید. به ما می گوید که طول زمان ارزانی نمی ارزد؛ چگونگی زمان طی شده است که به حساب می آید. هر روز تازه است و هر لحظه، پرطراوت. زمان به خودی خود بی معنا است. مگر اینکه خود بر آن شویم تا به آن مفهومی ببخشیم. این که لحظه ها به سرعت برق می گذرند، یا از ابدیت طولانی تر به نظر می آیند، به وضعیت ذهنی ما بستگی دارد.
بسته به ذهن ما است که میخواهد چقدر خود را در حالت تعلیق نگاه دارد. می گویند هستند کسانی که می توانند در لحظهای، آنچه را که دیگران در یک عمر تجربه میکنند یک جا بیندوزند. زمان امری نسبی است؛ و به ما این آزادی داده شده تا خردمندانه به کارش گیریم یا به بطالت بگذرانیمش. همچنین، مرگ به ما می آموزد که همه چیز ناپایدار و دگرگونی پذیر است.
این امر هم در طبیعت مصداق دارد، هم در زندگی انسان. حتی کوه های استوار به تلی از خاک بدل می شوند؛ همانطور که از زیباترین پادشاهی های گذشته ها چیزی جز سنگ های خاموش، برای نگهبانی از رمز و راز شان بر جای نمانده است. دلبستگی به اشیا یا آدمیان، که هر دو به یقین از میان خواهند رفت، جز نومیدی حاصلی نخواهد داشت زیرا سر انجام جز مشتی خاک یا خاطره ای محو چیزی برای آدمی بر جای نمی ماند.
زندگی رها از دلبستگی در لحظه به سر میبرد و خواهش آن ندارد که لحظه دوام یابد. توجه زندگی، نه به آینده، که به حال معطوف است. منتظر زندگی شدن یعنی دوست داشتن انتظار، و نه چیزی بیشتر. و تنها واقعیت این است که باید گذشته و آینده را در حال زیست؛ و در شادمانی لحظه باید آن را پذیرفت، و چون وقتش رسید باید رهایش کرد.
- نویسنده: لئو بوسکالیا
- مترجم: گیتی خوشدل
- انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب آدمیت
دیدگاه کاربران