محصولات مرتبط
کتاب اردوی زمستانی نوشته امانوئل کارر و ترجمه منیره اکبرپوران در انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.
این کتاب همان طور که از نام اش پیداست ماجرای یک اردوی زمستانی را نقل می کند که یک بچه ی ترسو و تا حدی منزوی به نام "نیکلا" که به دلیل این ویژگی های منفی اش هرگز دوستی نداشته است نیز در آن حضور دارد. نیکلا همواره سعی می کند برای راه پیدا کردن به جمع بقیه بچه ها راهی پیدا کند اما موفق نمی شود، چرا که دیگران او را شخصی لوس و ترسو می دانند که حتی برای شرکت در اردو هم حق آمدن با مینی بوسی که همه بچه ها با آن آمده اند را نداشته و پدرش، شخصاً او را به ویلای کوهستانی رسانده تا در اردو شرکت کند. این بچه از همان بدو ورود به اردو به دلیل تفاوت های آشکارش با دیگران، احساس خطر می کند و این هراس های کودکانه در طول این اردو به قدری زیاد می شوند که جای خودشان را به کابوس می دهند. امانوئل کارر در خلق شخصیت ها و توصیف صحنه ها به گونه ای عمل کرده است که مخاطب با وجود این که نمی داند هراس های نیکلا به کجا ختم می شود، اما رفته رفته این احساس ترس او را درک می کند و مطمئن می شود که قرار است یک اتفاق مهم و غیر قابل پیش بینی بیفتد که نمی توان مانع آن شد. همچنین با اقتباس از این رمان زیبا که پنجمین اثر امانوئل کارر می باشد، در سال 1998 فیلمی ساخته شد که توانست اردوی زمستانی را برنده ی جایزه معتبر فمینا کند.
برشی از متن کتاب
همه بچهها شب پیش با مینیبوس به اردوی زمستانی رفته بودند. اما ده روز قبل اتفاق خیلی بدی افتاده بود که تصاویرش را در تلویزیون نشان داده بودند: یک کامیون سنگین یک مینیبوس مدرسه را له کرده بود، چند بچه مرده بودند و جسدهای شان بهشکل وحشتناکی سوخته بود. روز بعد از آن تصادف جلسه ای در مدرسه برگزار می شد. قرار بود برای بار آخر درباره بچه ها و بار و بندیل شان به والدین توصیههایی بکنند، درباره اینکه چه لباسهایی باید بردارند، پاکتهای تمبرداری که بچهها باید همراه داشته باشند تا برای خانه نامه بنویسند و اینکه بهتر است مگر در موارد اضطراری به بچهها زنگ نزنند تا بچهها کاملاً خود را در محیط جدید و خارج از محیط خانواده حس کنند. این توصیه آخر هیچ به مذاق چند نفر از مادرها خوش نیامد: بچه ها هنوز کم سن بودند. خانم ناظم با حوصله تکرار کرد که این به نفع خود بچه هاست. هدف اصلی چنین اردویی این بود که بچه ها یاد بگیرند روی پای خودشان بایستند. آنجا بود که پدر نیکلا ناگهان گفت که بهنظر او هدف مدرسه این نیست که بچهها را از خانوادههای شان جدا کند و او هروقت بخواهد تلفن خواهد کرد. خانم ناظم دهانش را باز کرد تا جواب بدهد اما پدر نیکلا حرف او را قطع کرد. او می خواست درباره مسئله خیلی مهم تری حرف بزند: امنیت مینی بوس. چطور می توان مطمئن شد که تصادفی که همه دیشب تصاویر آن را دیده بودند تکرار نمی شود؟ بله، چطور میشود مطمئن شد؟ خانوادههای دیگر هم که جرأت نکرده بودند در این باره حرف بزنند اما لابد همین سؤال به ذهن شان رسیده بود تکرار کردند. خانم ناظم هم تأیید کرد که متأسفانه هیچوقت نمی شود از چنین چیزی کاملاً مطمئن بود. او تنها می توانست این اطمینان را بدهد که در مورد مسائل امنیتی بسیار با وسواس عمل کرده اند و راننده با احتیاط میراند و اینکه بعضی خطرها جزو زندگی هستند. والدین اگر می خواهند کاملاً مطمئن باشند که ماشین بچهیشان را زیر نمی کند نباید به هیچوجه اجازه بدهند که از خانه بیرون بیاید؛ و البته این کار بچه را در مقابل حوادث دیگر و انواع بیماری ها مقاوم نمیکند. بعضی از والدین از منطق محکم ناظم خوش شان آمد، اما بیشترشان از لحن جبرگرایانه اش تعجب کرده بودند. او وقتی این ها را می گفت لبخند هم زده بود. پدر نیکلا متلکی انداخت: «فکر نکنم درباره بچه خودتان این طور حرف بزنید!»، لبخند ناظم از لبانش محو شد و جواب داد که او هم یک بچه دارد که سال پیش با مینی بوس به اردوی زمستانی رفته. آن وقت بود که پدر نیکلا گفت که ترجیح می هد خودش پسرش را به ویلای کوهستانی برساند، اینطوری حداقل میدانست چه کسی پشت فرمان است. خانم ناظم خاطرنشان کرد که بیشتر از چهارصد کیلومتر راه است. اما متأسفانه پدر نیکلا تصمیمش را گرفته بود. ناظم باز اصرار کرد و گفت که این به نفع نیکلا نیست، که این طوری سخت می تواند با بچههای دیگر اخت شود.
نویسنده: امانوئل کارر مترجم: منیره اکبرپوران انتشارات: مروارید
مشخصات
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- تعداد صفحه 144
- انتشارات مروارید
نظرات کاربران درباره کتاب اردوی زمستانی - امانوئل کارر
دیدگاه کاربران