
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب شب هزار و یکم اثر بهرام بیضایی
کتاب "شب هزار و یکم" دربرگیرندهی سه نمایشنامه مجزا است که همگی از یک عنوان مشترک برخوردارند. تمامی قهرمانهای این سه روایت، زنان هستند؛ زنانی که با فداکاری و درایت خویش، به جنگ با ظلم و نادانی میپردازند.
به عنوان مثال در نمایشنامهی اول، شخصیتهای اصلی داستان، "شهرناز"، "ارنواز" و "ضحاک" نام دارند. ضحاک، خواهرزادهی "جمشید"، پادشاه ایران است که توسط شیطان تحت آموزش قرار گرفته و تمامی افسونها و جادوهای موجود را فرا میگیرد. شیطان در مقابل تعالیم خویش، از ضحاک میخواهد که پدر خود را به قتل برساند. او نیز در کمال خونسردی، این خواستهی اهریمن را محقق میسازد. سپس شیطان، بوسهای بر شانههای ضحاک میزند؛ بوسههایی که از هر یک، ماری بر شانههای ضحاک ظاهر میگردد؛ مارهایی گرسنه و خطرناک که سلامت و آرامش ضحاک را برهم میزنند. شیطان اعلام میکند که دوای این رنج، مغز دو انسان جوان است؛ خوراکی که باید مارها، هر شب، از آن تغذیه نمایند. در نتیجه، ضحاک، هر شبانهروز جان دو جوان بیگناه را گرفته و از مغزهایشان برای مارها، خوراک تهیه میکند.
اصل ماجرا از جایی آغاز میگردد که ضحاک به نیت تصاحب سرزمین تحت حکومتی جمشید و دو دختران زیبارویش، شهرناز و ارنواز، به ایران حمله میکند. وی در طول جنگ، جمشید را به شکل بیرحمانهای، به قتل میرساند. پس از این واقعهی تلخ، شهرناز و ارنواز، از ترس ضحاک، مخفی میشوند. تا اینکه به اتفاق یکدیگر تصمیم سرنوشتسازی را اتخاذ مینمایند؛ تصمیمی که زندگی و جان آنها را به خظر خواهد انداخت.
برشی از متن کتاب شب هزار و یکم
ارنواز: [جای خود] خواهرم؛ ندانی که اگر به زور برده شویم در چشم مردمان ستمدیدهایم و اگر به دلخواه رویم انباز ستم؟
شهرناز: بهتر است انباز ستم بدانندم، اگر چنین بشاید از ستم کاست! و نیاید روزی که ستمدیده بشناسندم، اگر این بر ستم میافزاید!
ضحاک: [خندان] زن بیخرد است ور که دختر جم باشد!
شهرناز: بشنو خواهرم – چون آن جانور بیزاری ما داند، و داند جستجوی راه گریز میکنیم، آنگاه که این کار به زور کرده شود، بستهی خشم ویایم و بندی بدگمانی او؛ بر ما رازشناسان بگمارد و بازجویان و ما را دست از هر چارهای کوتاه. پس بهل گمان کند که بر وی فریفتهایم. آری بگو پدرم –دستور- که ما به زنانگی خویش دلشدهی مارهای ویایم و آن نیروی سرکش که پاکدامنی پیش آن سپر میاندازد. بگو از ما شنیدی وی را ستودیم بدان که مردان جهان مارهای بدخویی خویش نهان میکنند؛ و در همهی گیتی – تنها راستکردار او بود که مارهای نهان خویش آشکار کرد. بگو اگر پنهانیم از آن است که تاب اره نداریم؛ ورنه هر شب با یاد آن شهریار سر میکنیم که بیتاب ویایم!
ضحاک: هاه – آری؛ شما را چارهای نبود جز که با پای خود مرا به دست آیید! [میخروشد] این داستانی است که در کوه نکندهاند!
ارنواز: [جای مغ] آه مرگم برسد؛ چه چیزها از دختران جم میشنوم. آیا افسون او بر شما کارگر شده! گذشت است یا فریفتگی! سرم خاک پایتان، آیا به راستی پیوند خود آن بیگانهخوی دیومنش را میبخشید؟ هاه – این چه شیفتگی است، و چه نفرین یا جادو، که شما دو خورشید رخ، از ترس آن اژدهافش به کام وی میخواهید شد!
شهرناز: [تلخ] هوم – بیگمان داوری بر ما چیزی است چون همین که گفتی مهمغان –دستور؛ و ما را از این زهر چاره نیست. تاوان باید داد خواهرم؛ تاوان باید داد! پس بهل کار یکسره کنم. بداند مهمغان –دستور، که اگر آن اژدها چنین بیتاب ماست، من نیز زنم و در همهی اندامهای خویش شوری به وی میبینم؛ بدان پیکر آزمند کینهتوز؛ بدان پوست تیرهگون زبر، و مارهای سیریناپذیر! راستی همبستری مارها چگونه است. هان؟ نیش میزنند یا استخوان میشکنند یا همهی تن میپیچند و میرانند؟ آه آری – دو رویی کنیم خواهرم! چون به زور باید رفت...
کتاب شب هزار و یکم اثر بهرام بیضایی توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسیده است.
- نویسنده: بهرام بیضایی
- انتشارات: روشنگران و مطالعات زنان
مشخصات
- نویسنده بهرام بیضایی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 6
- سال انتشار 1395
- تعداد صفحه 110
- انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
نظرات کاربران درباره کتاب شب هزار و یکم | بهرام بیضایی
دیدگاه کاربران