کتاب اسماعیل نوشته امیرحسین فردی می باشد که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
موضوع این کتاب در باب ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. این کتاب حوادث انقلاب را در خود جای داده و می توان گفت اثری دنباله دار است که ادامه آن را در رمان گرگ سالی این نویسنده میتوان دنبال نمود. داستان در جنوب شهر و زیر خط راه آهن شکل میگیرد. اسماعیل جوانی است ساده و محجوب که نسبت به شرایطی که رژیم پهلوی بر مردم آن زمان تحمیل کرده حساس است. او کارمند بانک صادرات است. طی اتفاقاتی متوجه می شود که در جایی که کار می کند مطابق با مسائل دینی نیست. پس از همه آن خوشی ها و زندگی نسبتا آرام خود دست می کشد و این در حالی است که او عاشق هم شده و در دلش آتشی از عشق نیز زبانه می کشد...
این رمان در سال 86 به بازار روانه شد و حاصل ده ها سال شاگردی امیرحسین فردی در مکتب بزرگان ادبیات روسیه همچون تولستوی، شولوخف، چخوف و دیگر بزرگان می باشد. از این کتاب نمیتوان به راحتی گذشت چون یکی از متفاوت ترین رمان ها در زمینه انقلاب اسلامی است.
نویسنده
امیرحسین فردی در روستای قره تپه، در شهرستان اردبیل در پنجمین روز مهرماه 1328 متولد شد. او همواره در طول زندگی خود منصب های مهمی در حوزه هنر و ادبیات ایران داشته است از جمله وی سردبیر و مدیرمسئول کیهان بچه ها به مدت 21 سال بوده است. همچنین مدیر آفرینش های ادبی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، بنیانگذار جشنواره کتاب سال جایزه ادبی شهید حبیب غنی پور، موسس و مدیرمسئول کیهان علمی نیز بوده است. او شاگرد مکتب رئالیسم بود و شیفته وصف طبیعت ناب. فردی نویسندهای خوش ذوق، شوخ و شیرین سخن بود که به قول استاد مطهری جاذبه و دافعه داشت. از دیگر آثار این نویسنده فرهیخته میتوان به" سیاه چمن"، " آشیانه در مه"، " گرگ سالی" ،" کوچک جنگلی"، " افسانه اصلان"، امام اول، تختی افسانه نبود، خسته نباشی گل بهار و... اشاره کرد.
برشی از متن کتاب
چند ماهی بود که سر وکله اسماعیل بیشتر توی قهوه خانه پیدا می شد؛ صبح و عصر و حتی شب. تازه به صورتش تیغ می انداخت. چشم هایش آبی بود و پوستش سفید و اگر با موهای بلند و بلوطی سرش ور نمیرفت، یک جور آشفتگی قشنگی داشت. اسماعیل باشگاه می رفت و زیبایی اندام کار می کرد. روی هم رفته قد بلند و خوش اندام بود. بچه ها اسی خوشگله صدایش می کردند، اما علی خالدار فقط توی دلش میگفت، اسی خوشگله؛ به زبان که می آمد، اسماعیل صدایش می کرد. بعضی وقت ها هم می گفت: «اسی، اسی جان!». هرچه علی خالدار کوتاه و تیره بود درعوض اسماعیل، بلند بود و روشن. مرض کتاب خواندن داشت؛ آن هم داستان های پلیسی و عشقی، همینطور کیهان ورزشی. اهل سیگار و قلیان نبود. اما از چای بدش نمیآمد، به خصوص از چای علی خالدار. میگفت:"عین چای مادرم بهم مزه میده!.
نویسنده: امیرحسین فردی انتشارات: سوره مهر
نظرات کاربران درباره کتاب اسماعیل - امیرحسین فردی
دیدگاه کاربران