دربارهی کتاب شکار هیولا
کتاب "شکار هیولا"، روایتگر داستانی تخیلی، مهیج و پرکشش است که به گونهای خلاقانه و هنرمندانه، به ماجرای واقعی و تاریخی شناسایی و شکار "پهپاد آرکیو170" اشاره میکند. پهبادی که به کشور امریکا تعلق داشت و با پرواز در خاک افغانستان و همچنین ایران، به جاسوسی برای امریکا میپرداخت. در نهایت این پهباد، توسط نیروهای نظامی و در خاک کشور عزیزمان، ایران، شکار میشود و افتخار بزرگی را نصیب نیروهای نظامی کشور میکند.
در واقع، آقای "محمد سرشار"، با بهرهگیری از ذوق و هنر خویش و الهام گرفتن از این واقعه، به خلق کتاب شکار هیولا پرداخته و اثری تاثیرگذار را به مخاطب نوجوان ارائه نموده است. شخصیتها و قهرمانان این اثر، همگی اشیایی بی جان هستند که به کمک قوهی تخیل نویسنده، جان گرفتهاند و از حیاتی همچون حیات و زندگی انسانها برخوردار شدهاند.
شخصیت اصلی قصه، آرکیو170 نام دارد. او پیشرفتهترین فناوری پهباد در جهان است که جهت انجام ماموریتهایی مهم و حیاتی از امریکا به نقاط مختلف جهان سفر میکند. "اسپوکی"، همسر آرکیو170 است که همیشه همراه و همکار شوهرش میباشد. او یک هواپیمای سی130 تهاجمی نظامی است که بر خلاف ظاهر ترسناکش، از قلبی بخشنده و مهربان بهرهمند است.
داستان شکار هیولا، از سفر این زوج، به آسمانهای کشور افغانستان آغاز میشود. سفرهایی که با هدف نابودی و انهدام نیروهای تروریستی القاعده صورت میپذیرد. این اتفاق آرکیو170 و اسپوکی با موفقیتها، فراز و نشیبها و اتفاقاتی پرکشش مواجه میسازد. مقامات سیاسی امریکا ، همواره، از قهرمانان داستان، تجلیل و ستایش به عمل میآورند تا اینکه، در پی حادثهای غیر منتظره، رفتارهای این مقامات و روند زندگی آرکیو170 و اسپوکی، دست خوش تغییرات بزرگی میشود. تغییراتی خواندنی که دیدگاه زوج قصه را نسبت به سیاستهای امریکا نیز، دگرگون میسازد.
بخشی از کتاب شکار هیولا
تکه گمشده زمین
همه چیز تمام شده بود. چشمهایم را بسته بودم تا سرگیجهام از بین برود. آفتاب بر خلاف همیشه که بر پشت و روی بالهایم میتابید، حالا شکم و زیر بالهایم را گرم میکرد. سطح زمین مرطوب و خنک بود. گویی روی یک دشت پر از گیاه افتاده بودم. صدای پرندهها میآمد و نسیم، بدنهام را نوازش میکرد.
چند دقیقه با همین آرامش گذشت. انگار زمان متوقف شده بود و من در یک فضای خالی، به حال خودم رها شده بودم. دلم نمیخواست این سرخوشی کوتاه تمام بشود. دیگه همهچیز را از دست داده بودم. این اولین و آخرین فرصت من برای فرار از دست ایرانیها بود.
نفس عمیقی کشیدم. بوی تند گیاهان له شده زیر بدنم، به بینیام دوید و حالم را خوشتر کرد.
سیمرغ از پشت بیسیم گفت: خوبید؟ زندهاید؟ طوریتان نشده؟
جوابش را ندادم. دلم نمیخواست این آرامش بههم بخورد. برای یک محکوم بهاعدام، زیباییهای کوچک زندگی، قلههای بلند یک بهشت دستنیافتنی است.
صدای وزوز موتورهای سیمرغ را شنیدم. معلوم بود به دنبال جایی برای فرود آمدن بود. بعد آهسته جلو آمد تا سایهاش روی دماغهام افتاد. چشمهایم را باز کردم. پرسید: چرا جواب نمیدهید؟ نگران شدم.
صدای سیمرغ نگران بود. اما در جایگاه من و او، رفتارش بیمعنی و مسخره بود. گفتم: نه به آن سرسختیات در تعقیب و نه به این مهربانیات در مراقبت!
خندید و گفت: واقعا نمیخواستم آسیبی بهتان بزنم. اما شما سرسختتر از من بودید.
با پوزخند گفتم: نجات غریقها میگویند قویترین موجودات دنیا آنهایی هستند که دارند غرق میشوند. همهی زور عمرشان در آن چند دقیقهی آخر جمع میشود.
بعد به سیمرغ نگاه کردم. درست مثل خودم بود: نوتر شادابتر و پرتوانتر. ادامه دادم: توقع داشتی برای زنده ماندن، آخرین زورم را نزنم؟
به چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد. بعد شروع به اسکن من کرد. واکنشی نشان ندادم و اجازه دادم همهی دادههای حسگرهای مرا بخواند.
گفت: خدا را شکر اتفاق جدیای برایتان نیفتاده و شکستگی ندارید. کمی کوفتگی و ضربه خوردن حسگرهاست؛ که رباتهای مهندس زود خوبشان میکنند. فقط میماند این کله معلقشدن که جرثقیل لازم دارد!
چیزی نگفتم. خودم همهی اینها را میدانستم.
سیمرغ به پایگاه هوافضای شیراز بیسیم زد و وضعیت را گزارش داد...
کتاب شکار هیولا به قلم محمد سرشار در نشر معارف به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب شکار هیولا
یادداشت اختصاصی آقای آرکیو170 برای خوانندگان
مقدمه
آسمان آبی قندهار
ماموریت شکستن شیشه عمر شیطان
شکار هیولا
مقاومت زیر شکنجه
فرار از چنگال دشمن
تکه گمشده زندگی
بازگشت به خانه
عکسها
- نویسنده: محمد سرشار
- انتشارات: معارف
نظرات کاربران درباره کتاب شکار هیولا اثر محمد سرشار
دیدگاه کاربران