loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب قصه ما به سر رسید | محمدعلی جمالزاده

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب قصه ما به سر رسید جمالزاده

کتاب "قصه‌ی ما به سر رسید"، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه و شیرین را دربرمی‌گیرد که توسط "محمدعلی جمالزاده"، پدر داستان‌نویسی معاصر ایران، به نگارش درآمده است. جمال‌زاده، با تشریح هر یک از این داستان‌ها، حکایت‌هایی دل‌چسب را برای مخاطب ارائه می‌دهد و او را تا پایان با خود همراه می‌سازد. نویسنده، کتاب را به دو بخش تقسیم کرده است؛ هر یک از بخش ها نیز، چند قسمت مختلف دارند و زیرمجموعه‌ای از داستان‌ها را به خود اختصاص می‌دهند. داستان‌های هر بخش، با یک‌دیگر در ارتباط هستند.

به عنوان مثال، "شیران روبه مزاج"، به بخش اول کتاب، تعلق دارد؛ این قسمت، دربرگیرنده‌ی داستان‌های رحمت و همت و برکت، مدینه‌ی فاضله: سانخوار و مردمش، ماتمکده‌ی آز و نیاز و پایان کار و سرنوشت می‌باشد. همان طور که پیش‌تر نیز بیان شد، هر یک از این قصه‌ها، ادامه دهنده‌ی حکایت قبلی است که زندگی و مشکلات مردم روستایی به نام "سانخوار" را روایت می‌کند.

در "رحمت و همت و برکت"، راوی قصه، به شرح زندگی یکی از دوستان قدیمی و صمیمی خود می‌پردازد؛ دوستی به نام "میرزا رحمت" از اهالی روستای سانخوار. بنابراین همراه با راوی به سال‌ها پیش و دوره‌ی جوانی میرزا می‌رویم.

میرزا پسری جوان، باهوش خوش‌بیان است و از زبانی بران برخوردار می‌باشد. پدرش، یک آخوند است که بسیاری از مسئولیت‌های شرعی سانخوار را برعهده دارد. پدر میرزا به کمک اهالی روستا، میرزا را به مرکز شهر فرستاده است تا تحصیلات خود را در رشته‌ی ادبیات و هم‌چنین فقه تکمیل کند. در واقع آن‌ها قصد دارند که پس از مرگ پدر میرزا، این پسر را جایگزین او نمایند.

طی مدتی که میرزا جوان در مرکز شهر می‌باشد، سخت تلاش می‌کند و تحصیلاتش را با موفقیت به اتمام می‌رساند. بنابراین با کوله‌باری از دانش و تجربه، به زادگاه خود بازمی‌گردد.

وی پس از بازگشت به سانخوار، مدام برای راوی نامه می‌نویسد. میرزا در طی این نامه‌ها، راوی را از حال و روز خود و خانواده‌اش آگاه می‌سازد و به طور مکرر، او را به منزلش دعوت می‌کند. اما مشغله‌های فراوان، فرصتی را در اختیار راوی قرار نمی‌دهد و او نمی‌تواند به دیدار دوست قدیمی‌اش برود.

سال‌ها بعد، راوی به دلیل کسالت‌های ناشی از میان‌سالی، بیمار می‌شود و پزشکش از او می‌خواهد که برای مدتی استراحت کند و به سفر برود. در نتیجه، او تصمیم می‌گیرد، برای اولین‌بار به سانخوار رفته و با میرزا رحمت ملاقات کند.


بخشی از کتاب قصه ما به سر رسید

بارگاه شیطانی

آن شب بر امیر و برمن هر طور بود گذاشت و جا دارد بگوییم: «شب سمور گذشت و لب تنور گذشت.» فردا صبح علی‌الطلوع باز به آواز نقارخانه بیدار شدم. مردم شهر بیرون ریخته و چشم به راه امیرند که از شهر بیرون آید و در آن خیمه و خرگاهی که شرحش گذشت بر اریکه‌ی تخت امارت جلوس فرماید و جشن آغاز گردد.

امیر از تبار تبرک ترک و تاتار است و زبان فارسی را درست نمی‌داند و شاید بتوان گفت اصلا نمی‌داند. از همان زمره‌ی سلاطین با عز و جاهی است که مانند سنجر به خلیفه‌ی عباسی می‌نوشتند «معلوم است که ما خواندن و نبشتن ندانیم.»از حیث خلق‌و‌خو هم دست کمی از سلطان بزرگ غزنوی ندارد که در حقش نوشته‌اند «آزمند و تنگ‌چشم و ستیزه کار بود» و چنان‌که می‌دانیم برای خاطر غلام بچه‌ی ترکی به نام رامش، وزیری چون اسفراینی را که هفده سال تمام با جان و دل مصدر آن همه خدمات بزرگ بود پس از آن‌که مال و منال و کنیزان و غلامانش را یکسره مصادره کرد و پس از شکنجه‌ی بسیار در بیغوله‌ی زندان به دست مرگ سپرد.

درباره‌ی شکنجه‌ها مطالب بسیار در دست است و یک تن از محققان آلمانی به نام دکتر بارتلز در کتابی که «هزار و یک زخم» عنوان دارد می‌نویسد که تاتارها هزار و یک نوع شکنجه و آزار و تعذیب می‌داشته‌اند. خود من هنگامی که در برلنمی زیستم مکرر به «موزه‌ی شکنجه‌ها» رفته‌ام و در آن‌جا چیزهایی دیده‌ام که خاطره‌اش پس از شصت سال هنوز مو را بر بدنم راست می‌ایستاند از آن جمله مردی را از موم تا گردن در خمره‌ای بسته بودند به‌طوری که فقط سر و گردنش از خمره بیرون بود و بر آن سر و گردن عسل مالیده بودند و صدها زنبور در اطراف آن سر و گردن در پرواز بودند و بر آن می‌نشیند و نیش می‌زدند و نوش می‌خوردند تا آن‌که آن مردک بمیرد و از چنین عذابی خلاصی یابد.

شکنجه‌ی دیگری که در میان صدها شکنجه‌های عجیب و غریب دیگر در آن موزه‌ی بی‌نظیر دیدم. مردی را دیدم که باز او را تا گردن در خمره‌ای در گچ نشانده بودند به‌طوری که دیگر به هیچ‌وجه نمی‌توانست حرکتی بنماید و از بالای سرش که موهای آن را تماما تراشیده بودند، از فاصله‌ی کوتاهی از یک شیر شبیه به شیر آب انبارهای خودمان مدام قطره قطره آب بر مغز او می‌چکید...

کتاب قصه ما به سر رسید به قلم محمدعلی جمالزاده توسط نشر علم به چاپ رسیده است.

 

فهرست

 

 

فهرست کتاب قصه ما به سر رسید محمدعلی جمالزاده

 

بخش اول

دیباچه

شیران روبه مزاج

رحمت و همت و برکت

مدینه ی فاضله: سانخوار و مردمش

ماتمکده ی آز و نیاز

پایان کار و سرنوشت

خاک حاصلخیز

مصیبت شعر دیمی

ملای شاعر

خیاط شاعر

حمامی شاعر

دردل و مناجات

ماجرای دهشتناک کلمه ی (که)

شکایت و تسلیم

قیل و قال مدرسه

صیغه و عقدی

بارگاه شاهانه

مقدمات جشن

بارگاه سلطانی

آنچه برگشت ندارد

بخش دوم

ترجمه هایی از زبان های دیگر

سرگذشت واقعی به قلم تولستوی

مختصری در معرفی چخوف

بوقلمون

گفتاری درباره ی درام نمایشنامه

تندباد، داستانی از هندوستان

زبان حال و ختم مقال

زندگی نامه

 

 

  • نویسنده: محمدعلی جمالزاده
  • انتشارات: علم

 

 


مشخصات

  • نویسنده محمدعلی جمالزاده
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 1
  • سال انتشار 1399
  • تعداد صفحه 422
  • انتشارات علم
  • شابک : 9786222462123

درباره محمدعلی جمالزاده نویسنده کتاب کتاب قصه ما به سر رسید | محمدعلی جمالزاده

«محمدعلی جمالزاده» یکی از نویسندگان نامدار و پدر داستان نویسی ایرانی است که آثار بی‌نظیرش نقطه عطفی برای ادبیات ایران به شمار می­‌رود. پس از هزار سال نثرنویسی به زبان فارسی، سبک نگارش محمدعلی جمالی تولد سبکی نوین در داستان‌نویسی فارسی بود. ...

نظرات کاربران درباره کتاب قصه ما به سر رسید | محمدعلی جمالزاده


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه ما به سر رسید | محمدعلی جمالزاده" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل