کتاب سید ضیا عامل کودتا:
از آنجایی که تاریخ با تاریخسازان ساخته میشود و اقدامات، تفکرات، روابط و حتی اعتقادات مردان تاریخ است که در سرنوشت آن تأثیرگذار است، مطالعه و پرداختن به این شخصیتها علاوه بر آموختن درس و عبرت و بهرهگیری از تجارب فراوان آنها در یاری رساندن به سیاستمداران کمک شایانی مینماید؛ چراکه تاریخ تکرار میشود و شناسایی موقعیتها و شخصیتهای گذشته در شناساندن راهاز بیراههها بسیار مؤثر خواهد بود. در این میان از افراد تأثیرگذار معاصر میتوان به شخصیت و اقدامات سید ضیاءالدین طباطبایی که از سیاستمداران ایرانی در اواخر دوران قاجار و در دوران پهلوی است؛ اشاره کرد که در کتاب «سید ضیا»، نویسنده با تکیه بر مستندات و شواهدی که ارائه کرده، استفاده از مصاحبات و گزارشاتی که تدوین نموده و روایاتی از نزدیکان این مرد، اثری را به خوانندگان عرضه داشته است که علاوه بر مستند بودن، با متنی روان و بخشهای جداشده توسط تیترهای مرتبط، اثری باشد که مطالعهاش برای مخاطب ملال آور نباشد و در عین حال واقعیت را بنمایاند. این مرد سیاسی که وی را میتوان به عنوان عامل کودتای سوم اسفند 1299 معرفی کرد، با ریختن طرح دوستی با انگلستان و تحت حمایت بودن آنها، اتفاقاتی را برای کشور رقم زد که مطالعهی این کتاب که شاید بتوان کاملترین اثر در زمینهی معرفی این شخصیت از آن نام برد؛ خواندنی و جذاب مینماید؛ چراکه دکتر صدرالدین الهی که به عنوان مصاحبهگر با ایشان انتخاب شده بود در روند انجام مصاحبات و برقراری ارتباطات دوستانه، مصاحبات کامل و شنیدنیای را با ایشان انجام داده است. در آن روزگار به دلیل شرایط سیاسی اجباراً به سانسور و حتی توقیف آن تن داده شد و از آنجا که قرار بر چاپ این مصاحبات بعد از مرگ سید ضیاءالدین بوده، و حتی این قضیه در متن کتاب آورده شده است؛ میتوان دلایل این درخواست را در جای جای کتاب به عینه مشاهده نمود، اما تمام مطالب در مباحث سیاسی و زندگی سیاسی او خلاصه نمیشود؛ به طوری که میتوان اکثر قریب به اتفاق مطالب مطرح شده را تاریخی خواند. البته رفاقت و صمیمیت دکتر صدرالدین و همسرش که کار مصاحبه را به عهده داشتند با سید ضیاء در جذابیت اثر، مؤثر بوده و این صمیمیت در متن کتاب به چشم میخورد و حتی میتوان از اولین پرسشی که مطرح شده از ابتدای کتاب به این رفاقت و راحتی دو طرف مصاحبه پی برد که از نکات مثبت این اثر محسوب میگردد. بخش اول شامل چهار مصاحبه مؤلف با این شخصیت است که همانطور که ذکر شد، به تفکیک موضوع، چینش شده است. در بخش دوم، سه مصاحبه آورده شده که شامل مصاحباتی با سه تن از افرادی است که از نزدیک با او در ارتباط بودهاند. در ابتدای هر مصاحبه دلیل یا دلایل و اطلاعاتی در مورد آن به مخاطب داده شده است تا درک بهتری از مطالب پیش رو داشته باشد. به طور کلی شاید بتوان این اثر را در بین افکاری که اقدامات سید ضیاء را تیره و تاریک میخوانند، مؤثر دانست و یا تا حدی از این تیرگی تصورات در رابطه با او کاست. با این همه واقعیتهایی که در خلال مباحث به چشم میخورد همچون ابا نداشتن سید ضیاء از اینکه تحت حمایت انگلیس است، میتواند به مخاطب این امیدواری را بدهد که کتابی مستند و واقعنگر را برای مطالعه انتخاب نموده است؛ با این همه، تمام قضاوت و داوری را به خوانندهی محترم کتابخوان میسپاریم چراکه اوست که در پی کشف حقایق است و بدون غرضورزی یا پیش داوری، آثار اینچنینی را تهیه کرده و مورد مطالعه قرار میدهد.
نویسنده
صدرالدین الهی، متولد 1313 در تهران از روزنامهنگاران برجسته و صاحبنام ایرانی است که با شروع کار در روزنامهی کیهان، به این حرفه پرداخت. وی بعد از رهسپاری به امریکا جهت مطالعات دانشگاهی خود که در سال 1357 رخ داد به ایران برنگشت. علاوه بر روزنامهنگاری، وی گزارش نویسی حرفهای نیز قلمداد میگردد.آثاری از نویسنده:با سعدی در بازارچهی زندگی ... دوریها و دلگیریها ... سید ضیا، عامل کودتا
برشی از متن کتاب
در هر صورت آنچه ذهنم به نظر بیاورد، عرض خواهم کرد، اولاً دولت مرحوم مشیرالدوله که مستعفی شد و ساقط شد. دولت در تحت ریاست مرحوم سردار منصور سپهدار اعظم تشکیل شد. بزرگترین مشکلی که آن دولت با آن مواجه بود، چندین ده هزار مهاجر گیلانی که فرار کرده بودند، آمده بودند به تهران و قزوین و سایر نقاط. هیچ وسیلهی زندگانی نداشتند. دولت ناگزیر به تغذیهی آنها بود. ادارات دولتی، یک سال، هشت ماه، شش ماه حقوقی که باید دریافت بکنند، پرداخت نشده بود. به وزارت عدلیه، آجر حواله داده میشد. به فلان وزارتخانه، گچ. به فلان وزارتخانه بقایای فلان جا. یک دینار هم در خزانهی دولت پول نبود. از استناد به همان عادتی که مقرر شده بود بین روسها و انگلیسها، بعد از از میان رفتن دولت روسیه، این پرداختها تحت عنوان « موراتوریوم» به عهدهی سفارت انگلیس بود. مثلاً حقوق قزاقخانه را که سابقاً سفارت روس میداد، این مرتبه سفارت انگلیس داد. ماهی دویست هزار لیره پرداخت میشد به دولت برای احتیاجاتی که داشت، ولی دولت مرحوم سپهدار اعظم ناگزیر بود این پول را بیشترش را به مهاجرینی که از گیلان آمده بودند و گرسنه بودند و نان نداشتند؛ بپردازد. البته به آنها نمیشد ملامت کرد چرا این کار را کردید و از طرفی هم باید گفت که چرا این کار را کردند ولی چارهای نداشتند. تهران ارتباطش با تمام ایالات و ولایات قطع بود. فقط امنیت نسبتاً صوری در شهرهای جنوب بود، در شیراز امنیت بود، در اصفهان بود ولی در نقاط بیرون از شهر به واسطهی طغیان یا ناراحتیهایی که عشایر فراهم میآوردند میشود گفت که امنیتی وجود نداشت. بدبختی دیگری که بود این بود که: پارلمان انتخاباتش تمام شده بود، پارلمانی که وثوقالدوله انتخاباتش را کرده بود. دولت وقت حاضر به افتتاح پارلمان نبود، برای اینکه میترسید؛ اگر پارلمان افتتاح شود، قرارداد تصویب بشود، چطور تصویب بشود، چطور رد بشود. همان گرفتاری را هم مرحوم مشیرالدوله داشت. مشیرالدوله نه میتوانست قرارداد را رد بکند و نه میتوانست تصویب بکند، یعنی میتوانست ولی جرأتش را نداشت، امکان تصویبش بود، امکان ردش هم بود اما هیچ یک از اینها اینکار را نکردند. در تهران تشکیلات مختلفی بود. دسته دسته، پنج نفر، ده نفر، بیست نفر دور هم جمع میشدند و هرکدام یک طرحی داشتند برای آیندهی مملکت. از همه مهمتر اکثریت مردم و تمام طبقات با افتتاح مجلس مخالف بودند و مادامی هم که مجلس افتتاح نمیشد هیچ راه حلی برای تأمین رونق مملکت نبود. انگلیسها هم در آن موقع اصراری داشتند، میگفتند: «آقا یا قرارداد را رد بکنید یا قرارداد را قبول بکنید.» هیچ یک از این دولتها قادر به این کار نبودند، بیپولی، فلاکت انواع مختلف، مثلاً من نمیتوانم رقم قطعیاش را عرض بکنم. ولی خیال میکنم چندین صد میلیون تومان یعنی معادل چندین صد میلیون روبل روسیه که دست تجار و مردم مملکت بود قیمتش از بین رفت...
فهرست
چند اشاره به جای مقدمه بخش اول: مصاحبههای من با سید ضیا و خاطراتی از او مصاحبه اول: آقا راست است که شما انگلیسی هستید؟ اشاره دستم را میگیرد که ننویسم و بدین گونه عصیان در من متولد شد حضور در انقلاب مشروطه شرق و برق و رعد و حدیث آتشی که در دل من بود لنین و انقلاب شوروی کودتا، الهامی از انقلاب شوروی بود قضیه تغییر پایتخت مرد کودتا، زن را نمیکشد آقا! شما فراماسونید؟ چند ماجرای پیش از کودتا نماینده وثوقالدوله در قفقاز موسولینی قهرمان من بود آقای مدرس کر خدایی بود رجال مرا داخل آدم حساب نمیکردند اولین دیدار با رضاخان ارمنیها دوستان یکدل سید رضاخان و انگلیسها احمد لاینصرف کمیته آهن: یک دوره رفیقبازی؟ یک گروهک سیاسی؟ هر لحظه به شکلی بت عیار معنی کودتا، کودتای بیمعنی مردان در حد سبیل و کلاه تفاوت مصدق و قوام قسم قرآن لحظه حساس تردید و تزلزل رضاخان سینه به سینه با شاه آقا اجازه بدهید این مردکه دراز را بزنیم کی حکم میکند؟ سید یا رضاخان؟ دیکتاتور فاسد، دیکتاتور مصلح فرش فروشی در حاشیهی خیابان دوغ اسلام به جای شامپاین کفر مصاحبهی دوم: بوی تند نفت اشاره مقدمه مجله سپید و سیاه بر مصاحبه برای نوشتن نیست رازی که برای اولین بار فاش میشود راحتالحلقوم نفت اعتراض ساعد به سید ضیاء مصاحبه سوم: کشاورزی و دامداری آقا اشاره دور است سراب در ناکجاآباد خبر بامزه سید دیوانه شده زمین شوره و سنبل تأثیر یونجه نکتههای علمی و اقتصادی دامداری آقا چرا دامداری کنیم؟ آیا صحیح است که گاوداری صرف نمیکند؟ اشکال غذاهای پروتئینی چرا مرغدارها ورشکست میشوند؟ مصاحبه چهارم: گفتو گوی ضبط شده با سیدضیاءالدین طباطبایی اشاره روزگار کودکی در گیرودار انقلاب مشروطه جریک بازی و شبنامهنویسی انقلابیتر از حیدرخان عمو اوغلی یپرم ارمنی، مظهر پاکدامنی مردی برتر از گاندی چاپ اسکناس بانک شاهی غرقه در دریای قرض خارجی محمد قزوینی، مشوق دانشجویان انقلابی مخالف مهاجرت تلگراف برای شناسایی دولت انقلابی روسیه نمایندگی وثوقالدوله در قفقاز طرح کودتا هسته فکری کودتا در بادکوبه اگر انگلیسی بودم، طرفداران انگلیس را حبس نمیکردم کودتا یا ضد کودتا چرا کابینه سیاه؟ چرا؟ چرا نکشتیم؟ چرا؟ سازماندهی مملکتی طراحی نهایی کودتا عمامه برداری در شهر نو دیدار با هیأت از تهران آمده سینه به سینه با شاه فکر تأسیس مدارس حرفهای نامزدی فرمانفرما برای پادشاهی عراق کشمکش بر سر افتتاح مجلس گفتهها و نگفتههایی از سید ضیاء اشاره رفیق این کار را نکن، با قانون اساسی بازی نکن پرونده سازی آیرام شاهپور علیرضا و زنبورها بوسیدن کتف شاه پیشنهاد نخستوزیری قتل رزمآرا به روایت آقا خطر انقلاب سفید یادی از سی تیر 1331 بیست و هشت مرداد کجا بودید؟ اشتباه غیر قانونی کردن حزب توده روز مرگ دکر مصدق برویم توی حیاط قدم بزنیم نقطه کری موزکاری در کاخ سلطنتی آدم عاقل و زنش عادات عنیف سید و دهخدا توللی یکی از بهترین شاعران سپهبد زاهدی یک سرباز واقعی بود خدمتگزار روابط آقا با مظفر فیروز بروید خدا را شکر کنید که برهنه نیامدم فرق گیس و گربه بله میخواستم دیکتاتور باشم ما بیخود آدمها را به دارالمجانین نمیفرستیم در مسابقه نوکری درباره گزارشهای نادرست وزارت خارجهای سید و رانندههایش به رسمیت شناختن اسرائیل اسباب خدانیامرزی آیتالله کاشانی خر و خنده و یونجه هوس سفر به چین کمونیست چه بسیار از او آموختم اشاره اولین دیدار خانم شما مگه از گاو کمترین؟ سوپ و کوکوی یونجه و تهچین خرگوش عشق من، سیگار آداب پارک کردن ماشین وکالت مجلس بخش دوم: سه مصاحبه در رابطه با سیدضیاءالدین مصاحبه با کلنل کاظم خان سیاح، حاکم نظامی صبح کودتا اشارهای از سپید و سیاه تصویری از حاکم نظامی صبح کودتا و ماجرای آن شب حریف انگلیسی چه میکرد؟ و حکایت یک سوگند عبور یک طرفه برای نجات و آزادی به سوی تهران و این تلخترین اشک من بود لیست سیاه چه بود؟ مصاحبه محمدساعد مراغهای اشاره در اتاقی سرشار از پیری سردتر از شکفتن آتش مرده باد ساعت دشمن روسها انگلیسها بدتر از روسها حیدرخان عمو اوغلی، سید حسن تقیزاده ناجی میرزا کوچکخان جنگلی اسباب آشتی شاه و سید ضیاءالدین ملاک و شیوه انتخاب وزرا مصاحبه حسن مقدم با سید ضیاء پس از ترک ایران اشاره دیدار در مونترو ساده و بیوقار رئیسالوزراء مآبی بیعرضگی وزرای کابینه خدا پدرش را بیامرزد بخش سوم: ضمیمهها اول: تلخیصی از بیانیه شعایر ملی به نام خدا و ایران - شعایر ملی شخصیت - حریت - اجتهاد اشاره کلاه لگنی به جای کلاه پوستی ملت گوسفند نیست که شبان بخواهد رد نظریه یکسان سازی حجاب یا بیحجابی گذشته را به یاد آورید در حسرت میراث ناشناخته زرتشت ایرانیان و اسلام این قند پارسی دوم: اعلامیه کافتارادزه اعلامیه سید ضیاءالدین طباطبایی نماینده یزد و رئیسالوزرای اسبق بیان حقایق راجع به مصاحبه رفیق کافتارادزه اشاره ایران حریم امنیت شوروی ضرورت حفظ تمامیت ارضی ایران چرا شوروی حق اولویت دارد؟ دفاع از ساعد مراغهای پاسخهایی به کافتارادزه سوم: یکی از بازیگران کم شناخته شده کودتای سوم حوت 1299 ماژور مسعودخان کیهان اشاره نگاهی به زندگی ماژور مسعود کیهان بخش چهارم: و آخر دفتر و آخر دفتر از: شبه خاطرات دکتر علی بهزادی و اما خاطره من از: احمد حرار فهرست اعلام: اسامی اشخاص
(گفته ها و ناگفته های تاریخ معاصر ایران از زبان سید ضیاء الدین طباطبایی) نویسنده: صدرالدین الهی انتشارات: فردوس
نظرات کاربران درباره کتاب سید ضیا عامل کودتا | صدرالدین الهی
دیدگاه کاربران