معرفی کتاب به وقت گرینویچ
مرحوم حسین پناهی در این اثر خود به یاد کودکی اش می افتد و غم دوران گذشته را می خورد. دورانی که دنیا برایمان همان قدر کوچک بود که خانه هایمان. شاد بودیم و غصه هایمان به شکستن مداد و خراب شدن اسباب بازی خلاصه می شد و هرچه گذشت و گذشت، بیش تر گرفتار و دربند قواعد و ساختارها شدیم. طوری که به مرور ریاضیات ، هندسه و بعدتر کار ، شغل ، زندگی ، جامعه، همه و همه ما را در خود بلعیدند و شدیم آنچه اکنون هستیم. اما حال دو راه داریم، یا غبطه ی گذشته را بخوریم یا به یاد بیاوریم که ما در این دنیای بی کران مورچه ای ناچیزیم پس نباید غم جهان گذران را خورد و باید به زندگی ادامه داد.
اینجا است که پناهی برمی خیزد. به یاد بیاوریم که با تمام پستی ها و بلندی هایش، با صخره ها و دریاهایش. زندگی یک بار به ما هدیه داده شده و این ما هستیم که تعیین می کنیم چگونه آن را شکل دهیم. با حسرت و آه، یا امید و شادی. پناهی خود در ابتدای کتاب به طعنه چنین می گوید:«به نظر می رسد انسان آسانسورچی فقیری است که چرخ تراکتور می دزدد. البته به نظر می رسد! تا نظر شما چه باشد»
(دفتر اول از مجموعه چشم چپ سگ) نویسنده: حسین پناهی انتشارات: دارینوش
نظرات کاربران درباره کتاب به وقت گرینویچ
دیدگاه کاربران