بخشی از کتاب فرهنگ فیلمنامه
در کتاب فرهنگ فیلمنامه به قلم محمد گذرآبادی آمده است: چیزی که قهرمان برای حل مسالهی خود به دنبال آن است و رسیدن به آن باعث تعادل جدید میشود؛ داستان، یعنی دنبال کردن خواستهی فرد، کاری که برای رسیدن به آن میکند، و بهایی که باید برایش بپردازد. وقتی شخصیت آرزو و خواستهای دارد، داستان اصطلاحا (روی دو پا راه میرود): عمل کردن و آموختن. شخصیتی که خواستهای را دنبال میکند، برای رسیدن به آن دست به کنش میزند، اطلاعات تازهای دربارهی راههای بهتر برای دستیابی به آن میآموزد، و هرگاه اطلاعات تازهای کسب میکند، تصمیم میگیرد و طرز عمل خود را تغییر میدهد.
داستان برای مخاطب جذاب نمیشود تا آنکه آرزو وارد عمل شود. آرزو را ریل داستان تلقی کنید که مخاطب (روی آن میراند). همه با قهرمان " قطار" میشوند و به اتفاق دنبال هدف میروند. آرزو نیرو محرکهی داستان است؛ رشتهای است که تمام چیزهای دیگر به آن آویزاناند.
هر کسی خواهان چیزی است: ممکن است بخواهد تنها باشد؛ بخواهد دقیقا شرایط امروزش را حفظ کند؛ بخواهد زندگی اش آسان تر یا هیجان انگیزتر یا آرام تر باشد؛ بخواهد واکنش هایش بیش تر یا کم تر تحت کنترلش باشند؛ ممکن است خواهان فرصتی برای جبران اشتباه گذشته اش باشد یا بخواهد پیروزی های قبلی اش را سرانجام دنیای اطرافش به رسمیت بشناسد؛ ممکن است بخواهد از درگیر شدن با مشکلاتی که او را از درون می خورند بپرهیزد؛ شاید فقط بخواهد از سر کار به خانه برگردد یا به زندگی ادامه دهد. یا زندگیش را پایان دهد. این ها و هزاران خواسته ی دیگر می توانند مبنای داستان قرار گیرند.
نظرات کاربران درباره کتاب فرهنگ فیلمنامه | محمد گذرآبادی
دیدگاه کاربران