کتاب تفنگهای خانم کارار و رویاهای سیمون ماشار نوشته برتولت برشت و ترجمه فرامرز بهزاد در انتشارات خوارزمی به چاپ رسیده است.
این کتاب، شامل دو نمایشنامه به نام های تفنگ های خانم کارار و دیگری رویاهای سیمون ماشار است.نمایشنامه تفنگهای خانم کارار برای یکی از گروه های بازیگران آلمانی در پاریس، در سال 1937، که نخستین سال جنگ داخلی در اسپانیا بوده، نوشته شده است. برتولت برشت در این زمان در تبعید بوده است. تفنگ های خانم کارار، داستان زندگی سخت زنی است که همسرش را در جنگ علیه فاشیست های اسپانیا از دست داده است. خانم کارار با مصیبتی که از سر گذرانده نسبت به هر دو طرف جنگ بی طرف است و پیروزی یا شکست آنها برایش هیج اهمیتی ندارد اما از طرفی او نگران حال دو فرزندش هم هست و تصمیم دارد تا پسرانش را از جنگ دور نگه دارد. اما داستان به جایی می رود که فاشیست ها یکی از پسرهایش را به طرز بدی به قتل می رسانند. در پی این اتفاق، خانم کارار تغییر اساسی در زندگیش می دهد وتصمیم بسیار خطرناکی می گیرد. او تفنگ هایی را که همسرش پنهان کرده بود را به مخالفان فاشیست ها می دهد و خودش هم با آنها همراه شده و به مبارزه می پردازد.
داستان دوم، رویاهای سیمون ماشار، در سال های 1942-1943 به رشته تحریر درآمده است و مقاومت و رویا و زندگی درونی را روی صحنه می آورد. سیمون دخترک فقیری است که برادرش به جنگ رفته است. داستان در زمان اشغال فرانسه به دست نازی ها اتفاق می افتد. سیمون، کتاب های فراوان می خواند و در همین حین صدای فرشته ای را می شنود و می پندارد که به علت مطالعه زیاد است. او فکر می کند که برگزیده است و باید فرانسه را نجات دهد و با این هدف شروع به ادامه زندگی می کند.
برشی از متن کتاب
ب"سروان: حالا در دست مایی،ژان اورلئان، و تو را به دادگاه عالی خواهیم سپرد که رای خواهد داد به چه سبب باید در آتش سوزانده شوی. همه خارج می شوند به جز سیمون و علمدار. سیمون: این چه جور دادگاهی است؟ علمدار: دادگاه عادی نیست. روحانی است. سیمون: من چیزی را اعتراف نمیکنم. علمدار: خوب است، ولی محاکمه گویا تمام شده باشد. سیمون: مگر قبل از بازجویی هم آدم را محکوم میکنند؟ علمدار: بله. البته. از مسافر خانه، مردمی که ظاهراً شاهد محاکمه بودهاند بیرون می آیند، از حیاط می گذرند و به جاده می روند. پرگوستاو: ( در حالی که از حیات می گذرد،به ترز) به مرگ! با این سن و سال! ترز: آره، فکرش را هیچ کس نمی کرد، همین پریروز! سیمون: ( آستینش را میکشد) خود هیتلر هم آنجاست؟ ترز که از قرار معلوم متوجه نمیشود با پرگوستاو خارج می شود. پدر و مادر سیمون از حیاط می گذرند، پدرش لباس نظامی بر تن دارد، مادرش سیاه پوشیده است. مادام ماشار: (هق هق کنان) بچه هم که بود همین جور خودسر بود. درست مثل برادرش. ضربه سختی است برای مسیو ماشار. آن هم به عنوان مستخدم شهرداری. عجب ننگی!( هر دو خارج می شوند.) موریس و روبر از حیاط می گذرند. روبر: بد قیافه ای پیدا نکرده بود. موریس: به خصوص توی آن لباس چین دار آبی رنگ. سیمون: ( آستینش را میکشد) شما هم دادگاه را دیدید؟ روبر: (به طور جنبی) آره،البته. سیمون: من هم میبینمش؟ روبر: حتما. قاضی ها قرار است بیایند بیرون تا به مرگ محکومت کنند.( هر دو خارج می شوند). صدائی بلند: ساکت! راه باز کنید. اکنون حکم دادگاه در مورد دوشیزه اورلئان صادر می گردد. به وسیله دادگاه روحانی کاردینال ها و اسقف های والامقام روئن. در وهله اول چوب بر سر دوشیزه شکسته خواهد شد. از در ورودی مسافرخانه، قاضی در لباس فاخر کاردینال ها به روی صحنه می آید. کتاب دعایی را جلوی صورت گرفته است به طوری که شناخته نمی شود، و از حیاط می گذرد.جلو سه پایه ای مفرغی که دیگی بر روی آن است می ایستد، رویش را برمی گرداند، از میان آستین چوب کوچکی بیرون می آورد، آن را با تشریفات می شکند و تکه ها را به درون دیگ می اندازد."
نویسنده
یکی از برجسته ترین چهره های تئاتر قرن بیستم جهان، اویگن برتولت فردریش برشت است. این شاعر، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر آلمانی در سال 1898 در آلمان متولد شده است و از همان کودکی به ادبیات و شعر علاقه نشان داده است. از مهم ترین آثارش می توان به شعرهای نمایشی با ته مایه طنز اشاره کرد که در نمایشنامه هایش از آنها استفاده کرده است. برشت، نمایشنامه نویس روایی است و سبک فاصله گذاری در تئاتر را ابداع کرده است که منجر به انقلابی در تئاتر شده است. به علاوه پایه گذار گروه تئاتر برلین نیز بوده است. از دیگر نمایشنامه های او می توان به در انبوه شهرها، اپرای سه پنی، آوای طبل در شب، مادر، ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی، آدم آدم است، زندگی گالیله، استثنا و قاعده، عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی و ننه دلاور و فرزندان او اشاره کرد. برشت، بر اثر سکته قلبی در سال 1956 در آلمان درگذشت.
نویسنده: برتولت برشت مترجم: فرامرز بهزاد انتشارات: خوارزمی
نظرات کاربران درباره کتاب تفنگهای خانم کارار و رویاهای سیمون ماشار
دیدگاه کاربران