معرفی کتاب خانه برناردا آلبا اثر فدریکو گارسیا لورکا
این کتاب یک نمایشنامه اسپانیایی میباشد که روایتگر داستان خانوادهایست که در روستایی زندگی میکنند که سطح مالی این خانواده نسبت به بقیه اهالی بسیار بالاتر است. آنها مالک بسیاری از زمینهای روستا هستند و همین امر باعث شده که نگاه تحقیرآمیزی به مردم سطح پایینتر داشته باشند. از روی این نمایشنامه که بارها در کشور خودمان هم به روی صحنه تئاتر رفته، در سال 1987 فیلمی با همین نام نیز ساخته شده است.
شخصیتهای اصلی نمایشنامه همگی زن هستند؛ برناردا آلبا، 5 دختر مجرد دارد که همگی آنها بهنوعی ارتباطشان را با دیگر افراد جامعه قطع کردهاند. شخصیت برناردا، زنی مستبد است که هیچ یک از پنج دخترش جرأت مخالفت با او را ندارند. داستان از آنجایی به نقطه اوج خودش میرسد که برای دختر اول "انگوستیاس" که چهل سال است و بخش عمده ثروت پدرش را به ارث برده خواستگاری به نام "په په" پیدا میشود. په په 25 ساله است و در اصل کوچکترین دختر خانواده یعنی "ادلا" را میخواهد و بنا بر رسم و رسوم، به اجبار به خواستگاری دختر بزرگتر آمده است.
ادلا نیز دل به عشق او سپرده است و آنها دو روز به صورت پنهانی به دیدار یکدیگر میروند. پیچیدگی داستان آنجاییست که خواهر دیگر "مارتیریو" نیز به "په په" علاقه دارد ولی هرگز شجاعت ساختارشکنی را نداشته است. هنگامی که او راز خواهرش ادلا را میفهمد، از روی حسادت شدید این راز را فاش میکند. برناردا برای حفظ آبرو، به فکر کشتن مرد میافتد، اما په په، به سرعت فرار میکند. ادلا که فکر میکند او را به قتل رساندهاند خودش را دار میزند و بخش تراژیک نمایشنامه از اینجا شروع میشود. داستان با مرگ شروع میشود و با مرگ نیز پایان مییابد.
برشی از متن کتاب
پونسیا: دعای آخره. من رفتم گوش کنم. خیلی از خوندن این کشیشمون خوشم میآد! موقع خوندن دعای "ای پدر ما" صداش همین جور بالاتر و بالاتر میرفت - عین تنگی که یواشیواش پر از آب میشه. البته آخرش صداش دورگه شد، ولی آدم از شنیدنش حظ میکنه. با وجود این، هیچکس به پای ترونچاپینوس شماس پیر نمیرسه. تو ختم مادر خدا بیامرز من هم اون دعا خوند. دیوارها از صداش میلرزیدن، وقتی گفت آمین درست مثل این بود که یه گرگ وارد کلیسا شده. [ادای شماس را درمیآورد] آمین! [شروع میکند به سرفه کردن] خدمتکار: مواظب باش گلوی خودت رو پاره نکنی! پونسیا: پیشترها یه جای دیگهم رو میکردم! با خنده بیرون میرود، خدمتکار میسابد. صدای ناقوسها بلند است. خدمتکار: [ادای زنگ ناقوسها را درمیآورد] دنگ، دنگ، دنگ! دنگ، دنگ، دنگ! خدا رحمتش کنه! زن گدا: [با یک دختر بچه] یا خدای کریم! خدمتکار: دنگ، دنگ، دنگ! امیدوارم سالهای سال انتظار ما رو بکشه! دنگ، دنگ، دنگ! زن گدا: [با صدای بلند، کمی عصبانی] یا خدای کریم! خدمتکار: [عصبانی] نا ابدالآباد! زن گدا: برای ته مونده غذا اومدهم. صدای ناقوسها قطع میشود. خدمتکار: از همین راه برگرد. امروز تهموندهها به من میرسه! زن گدا: زنکه، تو یه بابایی داری بهت برسه. من و این دخترکم هیچکی رو نداریم. خدمتکار: سگها هم هیچکی رو ندارن، ولی زندگیشون رو میکنن. زن گدا: همیشه ته موندهها رو به من میدن. خدمتکار: برو بیرون از اینجا! اصلا کی تو رو اینجا راه داد؟ با اون پاهات کف اتاق رو به گند کشیده! زن گدا و دخترک میروند. خدمتکار میسابد. کف اتاقها روغن خوردن، با گنجهها، تختخوابهای آهنی، پایههای مجسمهها. ولی ماها که تو یه کلبه خشتی زندگی میکنیم باید بسوزیم و بسازیم. با یه بشقاب و به قاشق. الهی یه نفرمون هم زنده نمونه که حکایت ما رو نقل کنه. باز صدای ناقوسها بلند میشود. آره یالا ناقوسها! بزنین! بیارین اون تابوت رو با طلاکاری قشنگش، با اون نوارهای ابریشمیش! آخر و عاقبت هر دوی ما یه جوره! حالا، بپوس، آنتونیو ماریا بناویدس، با اون کت و شلوار شق و رق و چکمههای بلندت! حالا بپوس!
فهرست
- یادداشت مترجم
- شعر و واقعیت
- زندگی و هنر لورکا
- خانه برنارد آلبا
- اشخاص بازی
- پرده اول
- پرده دوم
- پرده سوم
- گاهشمار
- زندگی و آثار فدریکو گارسیا لورکا
- نمایشنامهشناسی و اجراشناسی لورکا
- فهرست نامها
نویسنده
فدریکو گارسیا لورکا، سال 1898 در اسپانیا به دنیا آمد. او شاعر و نمایشنامهنویسی است در آغاز جنگ داخلی اسپانیا به دست گروهی از ناسیونالیتها کشته شد. از میان آثار وی میتوان به "طلسم پروانه" و "قصیده کولی" اشاره کرد.
نویسنده: فدریکو گارسیا لورکا مترجم: نجف دریابندری ناشر: کارنامه
نظرات کاربران درباره کتاب خانه برناردا آلبا | فدریکو لورکا
دیدگاه کاربران