loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب تنهایی هولناک مکسول سیم

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب تنهایی هولناک مکسول

شخصیت اصلی داستان "مکسول سیم" نام دارد؛ او مردی 33 ساله و اهل واتفرد انگلستان است. مکسول، جهت کسب درآمد و تامین هزینه‌های زندگی‌اش به فعالیت‌های مختلفی از جمله کار در رستوران و بازاریابی می‌پردازد و زندگی ساده و بی‌دغدغه‌ای را پشت سر می‌گذارد. وی در طی یکی از همین روزها، به طور اتفاقی، با دختری زیبا و فرهیخته به نام "کرولاین"، آشنا می‌شود. کرولاین، فارغ التحصیل رشته‌ی تاریخ از دانشگاه منچستر می‌باشد و به نویسندگی علاقه‌ی فراوانی دارد؛ یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای او نوشتن رمان و داستان‌های کوتاه است.

رابطه‌ی دوستانه‌ی کرولاین و مکسول، پس از مدت کوتاهی به یک رابطه‌ی عاشقانه تبدیل می‌شود و سرانجام به ازدواج ختم می‌گردد. چند سال بعد، آن‌ها صاحب دختری زیبا به نام "لوسی" می‌شوند. گذشت زمان، زندگی این زوج را تحت تاثیر قرار می‌دهد و روز به روز آن‌ها را از یک دیگر دورتر می‌کند. در سویی دیگر نیز، تحقق نیافتن آرزوی دیرینه‌ی کرولاین در زمینه‌ی نویسندگی و هم‌چنین احساس نارضایتی از شرایط و شغل همسرش، همواره او را آزار می‌دهد.

شغل مکسول تحت عنوان متصدی خدمات پس از فروش در یکی از بزرگ‌ترین و معتبرترین مراکز خرید لندن می‌باشد که خود او از آن، لذت می‌برد. بالاخره پس از کشمکش‌های فراوان، کرولاین و مکسول از یک دیگر جدا می‌شوند و لوسی و مادرش، برای همیشه، مرد قصه را ترک می‌کنند.

اصل ماجرای داستان از شش ماه پس از جدایی مکسول از همسرش آغاز می‌شود. شبی که ماموران پلیس گشت، مکسول بیهوش و نیمه جان را درون اتومبیلش شناسایی می‌کنند و سپس، به وسیله‌ی هلی‌کوپتر، او را جهت درمان به درمانگاه منتقل می‌کنند. مکسول غمگین و افسرده، پس از درمان، به دنبال راهی برای نجات خود از تنهایی است و مدام به زندگی گذشته‌ی خود فکر می‌کند. وی به عنوان راوی، از خاطرات قدیمی و احساسات و زندگی حال خود سخن می‌گوید و روایتی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد.

 

بخشی از کتاب تنهایی هولناک مکسول

چند دقیقه‌ی بعد رفتم روی تختم تا بخوابم. تمام تلاشم را می‌کردم تا با اختلاف ساعت و سرگیجه‌ی پرواز کنار بیایم، آن‌قدر خسته بودم که خیلی زود خوابم برد، هر چند خواب راحت و پیوسته‌ای نبود.

تا به حال تجربه‌ی خواب دیدنی را داشته‌اید که نیمی از آن خواب باشد و نیمی دیگر ناشناخته؟ طوری که انگار ذهن بیدار شما آرام نمی‌گیرد و با این‌که خسته است، به ناخودآگاه‌تان اجازه نمی‌دهد تا عنان شما را به دست بگیرد. شرایط من هم چیزی شبیه به این وضعیت بود. مدام کریس بایرن – دوست دوران مدرسه ام – و خواهرش آلیسون، جلوی چشم‌هایم رژه می‌رفتند، اما اصلا نمی‌شد بفهمم که این تصاویر از خاطراتم بودند یا در خواب همه‌شان را می‌دیدم. نوجوان بودیم و هر سه با هم جایی بودیم که نمی‌شناختم؛ جایی اطراف شهر که دورتادورش را جنگل گرفته بود.

موهای کریس بلند بود، با همان مدلی که در دهه‌ی هفتاد مد شده بود و از صورتش هم مشخص بود کم کم به سنی رسیده است که موهای صورتش را بزند: تکه‌هایی شبیه ریش روی صورتش درآمده بودند. چهار زانو نشسته بود روی فرشی از برگ‌ها و گیتار می‌زد و اصلا حواسش به آلیسون یا من نبود. نهر آبی از کنار جنگل رد می‌شد و آلیسون هم که پشتش به من بود، داشت به سمت آب می‌رفت و در همین حال، پایین لباسش را با عشوه و دلبری روی سرش کشید و یک آن برگشت و به من نگاه کرد. زیر لباسش، تاپ نارنجی رنگ پوشیده بود. پوستش صاف و بی نقص و برنزه بود.

همسایه‌ی بغلی آشغال‌هایش را داخل سطل زباله ریخت و با صدای در سطل، از خواب پریدم. روی تخت نشستم و به ساعت نگاه کردم: دو و نیم بعد از ظهر بود. دوباره روی بالش افتادم و به سقف خیره شدم و خواب کاملا از سرم پرید. چرا خواب کریس و آلیسون را می‌دیدم یا به آن‌ها فکر می‌کردم؟ احتمالا به این خاطر که در طول این سه هفته، در کنار تمام کارهای آزاردهنده‌ای که پدرم می‌کرد، مدام از کریس هم می‌پرسید و این‌که آیا هنوز با او در ارتباط هستم یا نه. چه چیزی در او بود که حتی ناخواسته، به یک نقطه ضعف در من تبدیل شده بود؟ چرا هر بار که حرف او پیش می‌آمد، اعصابم خرد می‌شد؟ باید قبل از این می‌گفتم که کریس، قدیمی‌ترین دوست من بود و از دوران دبستان در بیرمنگام با هم دوست بودیم. از آن موقع به بعد، بدون وقفه با او در ارتباط بودم، تا این‌که پنج سال پیش من و کرولاین و لوسی، به همراه او و خانواده‌اش رفتیم تعطیلات. تعطیلاتی که افتضاح از آب درآمد؛ افتضاح به خاطر حادثه‌ای که برای جویی، پسر کریس، پیش آمد. بعد از آن اتفاق همه‌ی ما مورد سرزنش قرار گرفتیم و حرف‌هایی زده شدکه نباید و نتیجه هم این شد که کریس و خانواده‌اش زودتر به انگلستان برگشتند و از آن موقع به بعد، حتی یک بار هم با من تماس نگرفته است ...

کتاب تنهایی هولناک مکسول سیم نوشته ی جاناتان کو با ترجمه ی اشکان غفاریان دانشمند توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است.

 


نویسنده: جاناتان کو مترجم: اشکان غفاریان دانشمند انتشارات: نیماژ

 



درباره جاناتان کو نویسنده کتاب کتاب تنهایی هولناک مکسول سیم


نظرات کاربران درباره کتاب تنهایی هولناک مکسول سیم


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تنهایی هولناک مکسول سیم" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل