درباره کتاب آدم های عوضی
این کتاب، مجموعه ی 8 داستان کوتاه تحت عناوین "جشن لیلا"، "دکه چهارراه خیابان ولیعصر"، "رفته بودیم تا خط مقدم"، "ترک. تلخ. بی مصب"، "بعد از مرگ فاطی"، "پیچ گوشتی"، "صابر باشم یا هر اسم دیگری تو که یادت نیست"، "عصر ملال انگیزی از زندگی یک انصرافی زبان و ادبیات فارسی در آپارتمان کوفتی اش"، را در برمی گیرد. نویسنده اذعان دارد که شخصیت های موجود در این داستان ها، هیچ یک، در جای مناسب خود، قرار ندارد و یا به اصطلاح عوضی هستند؛ موضوعی که عنوان کتاب نیز به آن اشاره می کند.
به عنوان مثال در "دکه ی چهارراه خیابان ولیعصر"، همان طور که از نام داستان نیز می توان حدس زد، قصه درون یک دکه ی روزنامه فروشی واقع در چهارراه ولیعصر روی می دهد. این دکه را "فرشید"، یکی از شخصیت های اصلی داستان، کرایه کرده است و از طریق اداره ی آن، درآمد بسیار ناچیزی را به دست می آورد؛ درآمدی که جهت تامین هزینه های زندگی اش، کافی نیست. "علی رضا"، یکی دیگر از شخصیت های قصه، دوست صمیمی و قدیمی فرشید، می باشد که همیشه در دانشگاه و هم چنین خوابگاه دانشجویی، با او همراه بوده، و خاطرات مشترک فراوانی را با فرشید پشت سر گذاشته است؛ خاطراتی تلخ و شیرین که یادآوری جزئیاتش، لبخند و بغض را در چهره های این مردان پدیدار می سازد. بر خلاف فرشید که فردی بداخلاق و بی حوصله است، علی رضا، پسری شوخ طبع و پرانرژی است که مدام سعی در خنداندن فرشید دارد...
برشی از متن کتاب آدم های عوضی
دکه ی چهار راه خیابان ولیعصر «اون موقع هنوز بابام زنده بود. عین الانش نبود که مرده باشه. بابام هیچ وقت مثل هیچ وقت دیگه ش نبود.» پول خردها را کمی جابه جا کرد و یک سکه ی پنجاه تومانی گذاشت جلو دربچه ی کوچک. مرد آن طرف پیشخوان گفت: «یه سیگار بده. لایت.» پنجاه تومانی را برگرداند و انداخت قاتی باقی پول خردها. «بذار یه ساندیس بهت بدم. می خوری؟» چرخید سمت یخچال کوچک سبز رنگ و از داخلش یک ساندیس و یک کوکای قوطی درآورد. روی در یخچال هنوز اثری از عکس برگردان کانادادرای بود. روی جای باقی مانده از آن کارت پستی میدان آزادی، عکس علی پروین در لباس ورزشی، بریده ای روزنامه ای که توضیحاتی دور عکس سیروس قایقران نوشته بود، روی جلد آخرین شماره ی ایران فردا که روی آن کارت ویزیت چند شرکت خدماتی، فهرست غذای پیتزا 649، کارت رضا لقمه، کارت تخفیف هاکوپیان، برگه ی تبلیغی کامپیوتر نوین که کامپیوتر قسطی می فروخت قرار گرفته بود. عکس ها و کاغذها و کارت ها با چسب شیشه ای روی هم چسبیده شده بود.
فاکتور روی فاکتور. در یخچال شبیه برد روی دیوار خواب گاه شان بود. هیچ کس جز خودشان از آن سر در نمی آورد. قوطی را گرفت جلو علی رضا. گفت: «بیا کوکاس. مستقیم از آمریکا اومده.» علی رضا گفت: «سر راه هم مشهد پیاده شده.» لبخندی زد ببیند شوخی اش گرفته یا نه؛ که گرفته بود. صورت فرشید به خنده باز شده بود. علی رضا کوکا را گرفت و گذاشت کنار پایش. فرشید نی را فرو کرد توی ساندیس. یک نفس تهش را بالا اورد. پوسته ی ساندیس سیب توی دستش مچاله شد، نفس عمیق کشید، با هورت آخر ته آب سیب را بالا آورد. فرشید گفت: «نمی خوری؟» «می خورم.» مرد جوانی سرش را خم کرد و از فرشید پرسید: «کارنامه نمونده؟» «بستنش.» «کی؟» «بستنش دیگه. پیش پای شما. خیلی وقته چاپ نمی شه.» «پس یه همشهری برداشتم. یه بسته هم پالمال بده.» فرشید بعد از این که باقی پول را حساب کرد و به جوان داد، بلند شد...
خرید کتاب آدم های عوضی
کتاب آدم های عوضی نوشته ی پوریا عالمی توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است. برای خرید میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب آدم های عوضی | پوریا عالمی
دیدگاه کاربران