درباره کتاب سنجاب ماهی عزیز
شخصیت اصلی کتاب " نینا " دختر نوجوانی است که به همراه مادرش در یکی از روستاهای شمال کشور زندگی می کند. او پدرش را از دست داده اما از برخورد با این واقعیت فرار می کند و فکر می کند که پدرش تبدیل به یک ماهی بزرگ شده و در دریاچه ی نزدیک خانه شان زندگی می کند. مادر نینا بعد از فوت همسرش از راه تهیه مربا و فروش شان در بازار روز کسب درآمد می کند. یک روز نینا تصمیم می گیرد تا برای پدرش نامه ای بنویسد و آن را در دریاچه می اندازد. پس از مدتی پستچی برای او نامه ای می آورد که جواب نامه ای است که او برای پدرش نوشته بود و شخصی که خود را آقای ماهی معرفی می کند جواب نامه ی نینا را داده بود. او به شدت از این که کسی نامه ی خصوصی او را خوانده عصبانی می شود. نینا هیچ دوست صمیمی ندارد و تصمیم می گیرد برای آقای ماهی از روی آدرسش که فقط یک صندوق پستی است نامه بنویسد و ...
کتاب پر از توصیفات زیبا از محیط زندگی و وقایع روزمره زندگی دختری نوجوان است که خواننده را با سفری خیال انگیز همراه می کند.
کتاب سنجاب ماهی عزیز نوشته ی فریبا دیندار با تصویرگری مرجان ثابتی توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.
برشی از متن کتاب
بدترین اتفاق دنیا سنجاب ماهی عزیزم! نامه ات را خواندم و تکه لواشکی را که فرستاده بودی خوردم. این خوشمزه ترین لواشکی است که تا به حال امتحان کرده بودم. هرچند کمی خیس شده و کاغذ نامه ات را لک کرده بود. بامزه نیست که پدرت ماهی شده است؟ واقعا فکر می کنی این بدترین حادثه ای است که روی کره زمین اتفاق افتاده و بدتر از این نمی تواند وجود داشته باشد؟ راستی ما به چه چیز بدترین اتفاق می گوییم؟ منتظر نامه های بعدی ات هستم و البته منتظر خوراکی های خوشمزه ات. به شرطی که از آب دریاچه خیس نشده باشد. امروز در این ساعت امضاء: آقای ماهی می دانید؟ گاهی اوقات صبح ها توی رختخوابم تبدیل به یک قورباغه می شوم . قورباغه ای با چشم های درشت و مژه های به هم چسبیده که وقتی می خواهد قورقور کند، تند تند سرفه می کند. فکر کنید درست وقتی شب قبل ساعت ها گریه کرده اید و نیمه شب از سایه های روی سقف هیولا ساخته اید و صبح شبیه یک قورباغه ی واقعی با چشم های پف کرده و موهای ژولیده نشسته اید و انتظار هیچ اتفاق خوبی را ندارید، کسی از آن سوی آفتابگردان ها مدام فریاد بزند: «خانم اسدی! خانم نینا اسدی!» حتم دارم آن لحظه که انعکاس اسمم توی فضا می پیچید، تمام درخت ها و پرندها و هر موجود دیگری که آن اطراف زندگی می کند به خاطر من و به من لبخند می زنند. فکی کنید کسی بیاید و زنگ خانه تان را بزند و بعد یک پاکت سفید بگذارد کف دستتان و بگوید: «این نامه برای شماست. اینجا را امضاء کنید لطفا. می دانید چقدر صدایتان کردم؟ دفعه بعد خودتان باید بیایید کنار جاده، من نمی توانم موتورم را به امان خدا ول کنم و نامه را به دستتان برسانم. یک فکری به حال نامه هایتان بکنید.» یک نامه؟ آن هم برای من؟ این اولین باری بود که یک نامه ی واقعی داشتم. لحظه ای که آقای پستچی پاکت سفید را گذاشت کف دستم دنیا یک دور کامل دور سرم چرخید و چیزی توی دلم تکان خورد. دور خانه می دویدم و سنجابه روی میز با چشم های دکمه ای اش نگاهم می کرد. بعد که حسابی جیغ زدم و بالا و پایین پریدم، روی زمین نشستم و شبیه یک دزد دریایی که به گنج رسیده باشد، سعی کردم خودم را کنترل کنم. با آرامش پاکت نامه را باز کردم. سنجابه که از آرام شدن من ذوق زده بود، دوید و آمد روی پایم نشست و پاکت نامه را بو کرد. لابد او همه به اندازه ی من از داشتن یک نامه واقعی شگفت زده شده بود. دست خطی روی کاغذ خطابم کرده بود: «سنجاب ماهی عزیزم!» یکی از قشنگ ترین اتفاق ها این است که کسی تو را با نامی که دوست داری ، آن هم با پسوند عزیزم خطاب کند. جالب نیست؟ چرا، تا این جا خیلی جالب است. اما وحشتناک است کسی نامه ای را که برای پدرت نوشته ای خوانده و هدیه ات را خورده باشد و بدتر از همه مسخره ات کرده باشد: «بامزه نیست که پدرت ماهی شده است؟» از خواندن این جمله قلبم چنان می کوبد که انگار دارکوبی توی سینه ا م بود و می خواست روحم را سوراخ کند. ...
- نویسنده: فریبا دیندار
- تصویرگر: مرجان ثابتی
- انتشارات: هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب سنجاب ماهی عزیز نشر هوپا
دیدگاه کاربران