loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب کیمیاخاتون، دختر رومی - مائوفروی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کیمیاخاتون، دختر رومی نوشته ی موریل مائوفروی با ترجمه ی مهران قاسمی توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است.

"کیمیا خاتون"، کتابی خواندنی می باشد که داستان زندگی "کیمیا"، دختر خوانده ی "مولانا" و همسر زیبا و جوان "شمس تبریزی" را از زبان "موریل مائوفروی"، نویسنده ی اهل کشور فرانسه، برای مخاطب روایت می کند. داستانی برگرفته از ماجرایی تاریخی و واقعی که نویسنده با به کارگیری از ذوق و هنر ادبی خویش، وقایع آن را در قالب یک رمان پرکشش، به نگارش درآورده است.

داستان از دوره ی کودکی و هفت سالگی کیمیا آغاز می گردد. وی در کنار والدین جوان خود، "فرخ" و "اودوکیا" و هم چنین برادر و خواهر بزرگ ترش روزگار خوش و آرامی را پشت سر می گذارد. کیمیای قصه، کودکی با رفتارها و واکنش هایی عجیب و بسیار متفاوت از سایر هم سن و سالان خود است. به طوری که گاهی در خلسه فرو رفته، مات و مبهوت به نقطه ای در دوردست خیره می ماند و متوجه هیچ صدا و اتفاقی در اطرافش نمی شود. اغلب مواقع، مادر کیمیا با مشاهده ی این رفتارهای عجیب دخترش، به یاد خاطره ای در یک روز زمستانی مربوط به هشت سال پیش، و زمانی که کیمیای چند ماهه را در شکم داشت، می افتد. روزی که مردی غریبه و مسافر سرزمین دمشق، به نام "مهسود"، از سرمای زمستانی به خانه ی آن ها پناه آورده، در رابطه با نوزاد موجود در شکم این زن سخن می گوید. وی ضمن این که جنسیت کیمیا و نامش را پیش بینی کرده، اذعان می کند که آینده ای بزرگ نیز در انتظار این نوزاد دختر می باشد. همین موضوع، بیش از پیش، موجبات نگرانی فرخ و اودوکیا را فراهم ساخته، از سرنوشتی غیرمنتظره و مشقت بار برای کیمیای زیبا، خبر می دهد.


برشی از متن کتاب


سبدش مملو از انگور بود. سبد را پایین گذاشت و عرق را از پیشانی اش پاک کرد. تاکستان کوچک در نور قرمز و طلایی خورشید در حال غروب، غوطه ور بود. در نور خورشید می درخشید. «خدیجه! نوران! نگاه کنین. توی چرخ آسیاب رنگین کمونه.» دوستانش سرشان را بلند کرده و به جهتی که او نشان می داد، خیره شدند. نوران گفت: من که نمی تونم ببینم ... اما صبر کن! دیدم. در میان چرخ آسیاب، رنگین کمانی زیبا شکل گرفته بود. خوشه ای انگور چشمان کیمیا را گرفت. با خود گفت: این آخریشه! باید راه بیفتم. انگور را با کارد کوچکی که عمه خدیجه به او قرض داده بود، برید. زیر لب آواز می خواند. آوازی از دوران کودکی که شاید مدت ها در اعماق ذهنش دفن شده بود. عمه خدیجه به کیمیا نگاهی انداخت و با لحنی مطمئن گفت: کیمیا حالا خیلی حالت بهتر از وقتی شدی که تازه رسیده بودی. عمه خدیجه زنی قد بلند و شاداب بود. «حالا رنگ و رویت برگشته و صدات هم که باز شده!» بر جای ایستاده بود و با لبخندی به کیمیا خیره شده بود. «پرنده ها وقتی تو تاریکی زندونی بشن، نمی تونن بخونن.» کیمیا چهره اش سرخ شد. آیا واقعا مردم زندگی او و شمس را این گونه می دیدند؟ پرنده ای که در قفس گرفتار شده؟ - اما پرنده هایی مختلفی وجود دارند و آوازهای متفاوتی هم! صدایی عمیق و مصمم به گوش رسید. هر چهار زن حیرت زده به سمت ورودی باغ برگشتند. صدا از آن جا بود. تصویر شمس با آن قامت بلند که ورودی باغ را کاملا گرفته بود، همه را به حیرت انداخت. شمس بی اعتنا به همراهان کیمیا گفت «من همه جا رو دنبالت گشتم.» کیمیا به سرعت روسری اش را که به روی شانه هایش لغزیده بود، مرتب کرد. در صدای شمس سرزنش را حس می کرد. کاردی که چند لحظه پیش در دست داشت، اکنون مقابل پایش افتاده بود. شمس رویش را برگردانده و به راه افتاده بود. احساس نارضایتی و هراس کیمیا را فرا گرفته بود. شتابان به دنبال او به راه افتاد. حتی سبدش را هم فراموش کرد. در حالی که برمی گشت تا سبدش را بردارد، نگاهش با نگاه نوران تلاقی کرد. نوران خشمگین و سرخورده به نظر می رسید. با خود فکر کرد که در همان جا زندگی ساده، خوشایند و آشنایی که به آن عادت داشته و از آن لذت می برد، قرار دارد. و این جا که او ایستاده است، پشت سر مردی که خود به عنوان همسر انتخاب کرده است و مردی که علی رغم تصور همگان به نیازهای واقعی قلب او پاسخ می دهد، هم سعادت و هم خوش بختی عظیمی قرار دارد. احساس می کرد که به هر دو سو کشیده شده و چند پاره می شود. حیرت زده بود. کدام راه را باید انتخاب می کرد؟ در کالسکه نشسته بود و قامت شمس را در مقابل خود می دید. از پشت سر او چیز چندانی از آسمانی که اکنون تنها اندکی از نور خورشید در آن باقی مانده بود، مشخص نمی شد. هوا به تدریج تاریک می شد. شمس کنار کالسکه ران نشسته بود و کیمیا در صندلی عقب تنها مانده بود. شب او را دربرگرفته بود، آرزو می کرد که مسیر بازگشت به قونیه هرگز پایان نیابد...

مقدمه: سعیده قدس - غلامرضا خاکی نویسنده: موریل مائوفروی مترجم: مهران قاسمی انتشارات: ثالث

مشخصات

  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 7
  • سال انتشار 1398
  • تعداد صفحه 304
  • انتشارات ثالث
  • شابک : 9789643802721


نظرات کاربران درباره کتاب کیمیاخاتون، دختر رومی - مائوفروی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کیمیاخاتون، دختر رومی - مائوفروی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل