درباره ی کتاب 1984 از جورج اورول
کتاب 1984 اثر جورج اورول با ترجمهی صالح حسینی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است. کتاب 1984 یک رمان خارجی شاهکار میباشد که درباره جامعه آرمانی است که حزبهای کمونیستی و تمامیتخواه از آن حرف میزنند. کشوری که تمام حرکات، رفتار و گفتار مردم تحت کنترل است و حریم خصوصی و آزادیهای فردی آنان به شدت نادیده گرفته میشود. مردم این کشور خیالی همه با استفاده آموزش و شست و شوی مغزی که داده شدند علاقه بیش از حد به رهبر دیکتاتور خود دارند، کسی که حتی او را ندیدند و فقط صدایش را شنیدند.
هر شب از خانه های مردم بازرسی می شود و جوری طراحی شدند که این امکان را فراهم کند. در خانهها، محل کار، خیابان صفحه نمایشهایی وجود دارد که از مردم جاسوسی می کنند. مردم به شدت به یکدیگر بی اعتماد هستند و حتی پسر، پدر خود را لو می دهد و جاسوسی یکدیگر را می کنند. عشق در این کشور معنا ندارد، مردم کاملا بی احساس هستند و عشق و ازدواج ابزاری برای حفظ و تولید نسل می باشد. هر کس گناهکار شناخته شود ناپدید و اعدام می گردد.
جامعه ای که اورول به تصویر کشیده بسیار وحشتناک و غیر انسانی است و خطری را که نظام های تمامیت خواه و کمونیست ممکن است به وجود آوردند به خوبی گوشزد می کند.
بخشی از کتاب 1984؛ ترجمه ی صالح حسینی
"اگر امیدی بود، حتما در رنجبران نهفته بود. زیرا تنها آنجا، در آن توده های انبوه و اعتنا نشده، یعنی هشتاد و پنج درصد جمعیت اقیانوسیه، امکان ایجاد نیرو برای ویران کردن حزب وجود داشت. امکان ویران شدن حزب از درون وجود نداشت. دشمنان آن، اگر دشمنانی داشت، راهی برای گرد آمدن یا حتی تشخیص دادن یکدیگر نداشتند. به فرض هم که انجمن افسانه ای اخوت وجود می داشت، که امکانش بود، اعضای آن به هیچ روی نمی توانستند جز در گروه های دو یا سه تایی گرد هم آیند.
عصیانگری در یک نگاه، پیچش صدا، و حداکثر در یک زمزمه گاه گاهی کلامی خلاصه می شد. اما رنجبران، در صورت آگاه شدن از قدرت خویش، نیازی به توطئه نمی داشتند. تنها باید قیام می کردند و مانند اسبی که مگس ها را از خود می تکاند، خود را تکان می دادند. اگر اراده می کردند، همین فردا می توانستند حزب را از هم بپاشند. به یقین، دیر یا زود، به این فکر می افتادند. حزب به همگان می گفت که واقعیت وجودی چشم ها و گوش هایشان را منکر شوند. اساسی ترین و واپسین فرمانشان همین بود.
با اندیشیدن به قدرت عظیمی که در برابرش صف آرایی کرده بود دلش فرو ریخت. آن ها بر خطا بود و او بر حق. لازم بود از بدیهیات و سادگی و امر واقعی دفاع به عمل آید. حقایق بر حق است. به ریسمان آن چنگ بزن!. جهان استوار وجود دارد، قوانین آن تغییر نمی پذیرد. سنگ ها سخت اند، آب تر است، اجسام رها به مرکز زمین می افتند. با این احساس که با اوبراین سخن می گوید و اصل متعارفی را، که مهم هم هست، بر ملا می کند، چنین نوشت: آزادی آن آزادی است که بگوییم دو به علاوه دو می شود چهار. این قضیه که تصدیق شود، سایر چیزها هم به دنبال آن می آید."
نظرات کاربران درباره کتاب 1984 | نشر نیلوفر
دیدگاه کاربران