محصولات مرتبط
معرفی کتاب مادمازل شنل اثر سی. دابلیو. گورتنر
رمان "مادمازل شنل"، به تشریح سرگذشت گابریل شنل، طراح معروف مد، می پردازد. در ابتدای کتاب با گابریل هفتاد و یک ساله مواجه می شویم؛ زنی پیر و طراح لباس موفقی که پس از 15 سال دوری از کار و حرفه ی مورد علاقه اش و مواجه شدن با شکستی بزرگ در این زمینه، هم اکنون با هیجانی وصف ناشدنی، مانکن های خود را برای ظهور میان جمع زیادی از تماشاچیان و خبرنگاران محیا می سازد. گابریل، پس از کلی تلاش و رفع نواقص ظاهری لباس های طراحی شده، مانکن های زیبای خود را برای بیرون رفتن از اتاق پرو و ورود به سالن نمایش راهنمایی می کند. در همین دقایق است که به سال ها پیش و خاطرات گذشته ی تلخ و پر فراز و نشیب خویش بازگشته و سرگذشتش را برای مخاطب نقل می کند.
در این اثر همراه با راوی به دوره ای می رویم که، گابریل کوچک در کنار مادرش، ژان و پدر بازرگان دوره گردش و هم چنین خواهران و برادران خود، ژولیا، آنتوانت، آلفونس و لوسین روزگار می گذراند. شغل و پیشه ی پدر و دوری همیشگی او از خانواده، همواره مادر را خشمگین و ناراضی ساخته، نزاع های بزرگی را میان این زوج ایجاد می کند؛ نزاع هایی که گابریل همیشه مادرش را مسبب آن ها می داند. بالاخره، به دنبال یکی از همین مشاجرات، پدر برای همیشه آن ها را ترک کرده، با زنی روسپی به زندگی اش ادامه می دهد. بنابراین، ژان به همراه فرزندانش، خانه ی خود را ترک کرده، به کورپیر و نزد سه خاله ی بیوه اش می رود. تحمل دوری و خیانت شوهر و هم چنین به دوش کشیدن بار مشکلات مالی زندگی چهار فرزند، ژان را ضعیف تر از گذشته ساخته، او را در بستر بیماری گرفتار می کند، تا این که برای همیشه چشم از جهان فرو می بندد. با مرگ این زن، پدر گابریل، به سرعت، خود را نزد فرزندانش می رساند اما علی رغم انتظارات گابریل و خواهران و برادرانش، با هم فکری خاله های ژان، تصمیم می گیرد که فرزندان خود را به یتیم خانه ای فرستاده، از پذیرش بار مسئولیت آن ها شانه خالی کند. تصمیمی سخت و سرنوشت ساز، که شخصیت اصلی داستان را با ماجراهایی خواندنی مواجه می سازد.
برشی از متن کتاب مادمازل شنل اثر سی. دابلیو. گورتنر
سال 1935 را با تصمیمات تازه آغاز کردم. شیاپارلی شمایل جدیدی را وارد مجوعه اش کرد. این بار تم ارتشی را برگزیده و لباس های یکسره ی افسری، نیم تنه های نظامی و شنل های مضحک چروکیده تولید کرد. نشریات به وجد آمده بودند. وقتی خواندم والیس سیمپسون آمریکایی که پس از رابطه ی نامشروعش با شاهزاده ی ولز و آبروریزی سلطنت بریتانیایی کارش به جدایی کشیده بود، برای پرو لباس به مزون شیاپارلی رفته، خواستم فریاد سر دهم. خیاطان برترم و مدیران مزونم تشویقم کردند به این که در طراحی هایم تغییرات زمانه را نادیده بگیرم و کمی چاشنی سورئالیسم وارد کنم، اما من پیشنهادات شان را نپذیرفتم. در تعطیلات تابستانی در لاساپا دیده بودم که همه در سواحل ریویرا لباس های راحتی مرا به تن داشتند. طراح های من هنوز زنده بودند. این بار ژاکت های آستین سه ربع مخملی با یقه های هفتی روی هم افتاده، کت و دامن های کمری فاستونی با دو ردیف دکمه، بلوزهای زنانه ی چین دار و مواج، و خاص ترین طرحم که کفش های دو رنگه بود عرضه کردم. این مجموعه ی اخیرم به موفقیت منجر شد. نشریه ی ووگ شرم زده شده و عکاسی به لاپاسا فرستاد تا برای نشریه از من عکس بگیرد. پاریس را زودتر ترک کردم تا خود را برای مهیا کردن ویلا زودتر به لاپاسا برسانم. آیریب خبر داد بعد از اتمام کارش بر آخرین شماره ی مجله اش به من ملحق خواهد شد. رابطه ی ما به سردی گراییده بود، چرا که او شدیدا درگیر مسائل سیاسی شده بود؛ اما با خودم می گفتم وقتی به لاپاسا بیاید و از سیاست فاصله بگیرد، قطعا در مورد برنامه ها و تصمیمات آینده مان صحبت خواهیم کرد. کم کم داشتم از موافقت شتاب زده ام با خواستگاری اش و رضایت دادن به ازدواج پشیمان می شدم. نه تنها علاقه ای که نسبت به هم داشتیم شک داشتم، بلکه حتی شک داشتم هیچ یک از ما قابلیت ثبات و پایبندی به زندگی مشترک را داشته باشد. من حاضر بودم برای تحقق این وصلت تلاش کنم، اما اول باید اطمینان حاصل می کردم که نگاه او به زندگی مشترک با نگاه من یکی می بود؛ نگاهی که در آن تعهد نسبت به هم نبود تا دست و پا گیر شود. آن سال لاپاسا بسیار چشم نواز شده بود. گل های سوسن و زنبق و رز فراوان غنچه کرده بودند و شمیم خوش شان در فضای خانه پراکنده بود. عکاس ووگ از بارون های روسی بود که پس از امتناع پدرش از تسلیم و احترام به قیصر، از زادگاهش گریخته بود. برایم تعریف کرد که پدرش معتقد بود در قیاس با دودمان ممتازی که داشتند، آلمان ها سرتر و سرآمدتر بودند و در نتیجه به دولت خود پشت کرده و از کشورشان مهاجرت کرده بودند. من برایش گفتم که با دیمیتری پاولویچ دوست بودم. خبر داشتم که دیمیتری آن روزها به اتحادیه ی فرانسه علیه صدر اعظم آلمان پیوسته و در حال مذاکره بود. بعد میسیا به قصیده سرایی های خودش از اصل و نسب ممتاز، و البته شاخ و برگ داده شده اش پرداخت و ...
فهرست
پاریس، 5 فوریه ی 1954 نمایش اول: فرزند هیچ کس نمایش دوم: پلاک 21 خیابان کومبون نمایش سوم: چین های از هم گسیخته نمایش چهارم: شماره ی 5 نمایش پنجم: دیگر زمانه ی مد نیست پاریس، 5 فوریه ی 1954 یادداشت پایانی نویسنده
- نویسنده: سی. دابلیو. گورتنر
- مترجم: الهام عبادی
- انتشارات: کتاب کوله پشتی
مشخصات
- نویسنده سی. دابلیو. گورتنر
- مترجم الهام عبادی
- نوع جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 3
- سال انتشار 1403
- تعداد صفحه 512
- انتشارات کتاب کوله پشتی
نظرات کاربران درباره کتاب مادمازل شنل
دیدگاه کاربران