درباره کتاب سیلاس مارنر نوشتهی جورج الیوت
داستان در مورد مردی بافنده است که به دلیل نوع زندگی خاصش، مردم روستا حس خوبی به او ندارند. او فردی مشکوک، تنها، با ظاهری وحشتناک است که همه روستاییان از او می ترسند و بچه ها نیزاز او فرار می کنند. در طول مدتی که در آنجا زندگی می کند اتفاقاتی رخ می دهد که سوءظن و احساسات مردم را نسبت به پیرمرد بافنده بدتر می کند و در نتیجه ی اتفاقاتی که می افتد، پیرمرد را ازقبل تنهاتر می کند. او جز در مواقع ضروری هیچ گونه رفت و آمدی با مردم ندارد. در مدتی که کار می کرده تمام کارکرد خود را به طلا و سکه تبدیل می کرد. شبی پیرمرد برای چند لحظه از خانه خارج می شود و موقع بازگشت متوجه می شود که تمام اندوخته و ثروتش را از دست داده است و این مسئله باعث می شود که ناامید و دلشکسته شود. این کتاب از دو بخش در بیست و دو فصل تشکیل شده است که بخش اول سعی در توصیف زندگی پیرمرد بافنده دارد و بخش دوم به تحول پیرمرد بافنده که "سیلاس مارنر" نام دارد اشاره می کند. تحول پیرمرد بافنده از آنجایی آغاز می شود که در شبی سرد، یک دختر موطلایی با گونه های قرمز به او پناه می برد و او شیفته دختر موطلایی می شود. از آن پس سیلاس مارنر به طفل کوچک رسیدگی می کند و تمام وقت زندگی خود را برای او می گذارد ...
برشی از متن کتاب سیلاس مارنر نوشتهی جورج الیوت
" در زیر نور ستارگان نانسی و گادفری، بدون اینکه حرفی باهم بزنند، به سوی خانه به راه افتادند. وقتی به اتاق پذیرایی با روکوب چوب بلوط رسیدند، گادفری خودش را روی صندلی اش انداخت، نانسی هم کلاه و شاش را کناری گذاشت وجلو بخاری درکنار شوهرش ایستاد، چون نمی خواست حتی برای چند دقیقه ای هم او را تنها بگذارد و در ضمن از ادای کلمه ای ترس داشت که مبادا احساس او را جریحه دار سازد. بالاخره گادفری سرش را برگرداند و نگاهشان با هم تلاقی کرد و در همان حال باقی ماندند، و بدون آن که حرکتی بکنند مدتی به همدیگر خیره شدند. این نگاه آرامبخش و حاکی از تفاهم زن و شوهر مانند اولین لحظه راحتی و پناه از خستگی یا خطری بزرگ محسوب می شد.
گادفری دستش را دراز کرد و نانسی دست خود را در آن گذاشت. شوهرش او را به سوی خود کشید و گفت : دیگر تمام شد. نانسی خم شد تا او را ببوسد و ضمن اینکه در کنارش ایستاده بود گفت : بلی، فکر می کنم ما باید از فکر این که او را دختر خودمانم بکنیم بگذریم. درست نیست که او را علی رغم میلش مجبور کنیم پیش ما بیاید. ما نمی توانیم آنچه را که اتفاق افتاده است، تغییر دهیم و تربیت او را عوض کنیم. گادفری برخلاف شیوه صحبت بی اعتنای همیشگی خود، با لحنی قاطع گفت: نه، قرضهایی هست که ما نمی توانیم مثل قرض پول؛ با پرداخت بهره هایش، آنرا ادا کنیم. در آن زمان که من مسامحه کرده و امروز و فردا می کردم درخت رشد کرده و بزرگ می شد و حالا خیلی دیر شده و فرصت از دستم رفته است. مارنر این را درست می گفت که هرگاه کسی برکتی را از خانه خود براند آن برکت در خانه ای دیگرجایگزین می شود. نانسی، من زمانی دلم نمی خواست بچه دار بشوم و حالا برخلاف میلم باید بدون بچه بمانم "
برای خرید کتاب سیلاس مارنر
خرید کتاب سیلاس مارنر نوشتهی جورج الیوت و ترجمهی سیروس نویدان از نشر آواز میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب سیلاس مارنر
دیدگاه کاربران