کتاب الا در مسابقهی اتومبیل رانی نوشتهی تیمو پارولا و ترجمهی پرویز خزائی با تصویرگری زابینه ویل هارم از سوی انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.
ادارهی آموزش و پرورش تصمیم گرفته چند مدرسهی قدیمی را تعطیل و دانش آموزان را به مدرسه های جدید منتقل کند. وقتی الا و دوستانش از این موضوع با خبر می شوند، تمام تلاششان را به کار می گیرند تا از این کار جلوگیری کنند اما با اشتباهی که آقای معلم به خاطر حواس پرتی اش مرتکب می شود، همه چیز به هم می ریزد. او نامه ای برای مدیران ارشد آموزش و پرورش نوشته و برایشان توضیح داده بود که در مدرسه شان دانش آموزان را به بهترین نحو ممکن آموزش می دهند و تعطیلی آن کار درست و عادلانه ای نیست؛ بعد از نوشتن نامه، آقای معلم به جای نامهی خودش اشتباها انشای الا دربارهی کارهای روزانهی مسئول یک باغ وحش را داخل پاکت گذاشته و برای مدیران پست می کند! وقتی نامه به مقصد می رسد، مسئولان با خواندن مطالب نامه و بررسی اوضاع مدرسه دچار سوء تفاهم شده و تصمیم می گیرند مدرسه را تعطیل و آنجا را به یک پیست اتومبیلرانی تبدیل کنند. اما الا و دوستانش عاشق مدرسه و کلاسشان هستند و دلشان نمی خواهد به مدرسهی دیگری بروند برای همین حاصرند دست به هرکاری بزنند حتی اگر آن کار شرکت در مسابقات اتومبیلرانی با اتوبوس قراضهی مدرسه باشد!
مجموعه کتاب های داستانی الا و ... در چندین جلد مختلف با عناوین الا در مدرسه، الا در اردو، الا در تعطیلات عجیب و ... برای کودکان به چاپ رسیده است. راوی تمام داستان های این مجموعه دختری به نام الا است که در کلاس دوم الف درس می خواند. او اتفاقات جالب و آموزنده ای را که در محیط مدرسه و خارج از آن برای دوستان، هم کلاسی ها و اطرافیانش رخ می دهد، برای خوانندگان بازگو می کند.
فهرست
برای شان شفاف خواهم کرد مارتی کیست حالا بیاییمداخل؟ شماها نجات پیدا کردید از خودتان در برابر یک نفر مراقبت کنید! کیرباید در مورد همه چیز دستور دهد؟ همیشه می شود رانندهی فرمول یک شد غذای مدرسه، سالم است اشتباه بدی مرتکب شدی! آن ها نقش زمین مان می کنند! اعمال بزرگ با ارزشند مرا صدا زدید خب باشد! بله یا نه؟ ساختن موتور قایق با جوراب شلواری عزیزم ما می بازیم باید کمی می خندیدم
برشی از متن کتاب
کم کم داشتیم به این نتیجه می رسیدیم که دیگر راهی برای نجات مدرسه ی قدیمی مان، وجود ندارد. اما این احساس بدی است که بزرگ تر ها می توانند دربارهدی مسائل خودشان را بهتر از آن ها می دانند. اما همیشه این طوری بوده است: می دانستین که اسپاگتی بولونیایی از سوپ قارچ خوشمزه تر است ولی، ما باید سوپ قارچ می خوردیم. می دانستیم که اتاق مرتب است، اما با وجود این باید اتاق مان را مرتب می کردیم. می دانستیم که بسیار بهتر خواهد بود که به مدرسه قدیمی مان می رفتیم، ولی با وجود این حالا باید به مدرسه ی جدید و بزرگ می رفتیم. آقا معلم ناگهان با قلم موی نقاشی سبزرنگ در حیاط ظاهر شد و گفت: "همگی گوش کنید! فکر می کنم هیچ فایده ای ندارد. ما باید به خاطر مدرسهی قدیمی مان بجنگیم! لطفاً به پدر و مادرهایرخود بگویید فردا عصر در همین محل، جلسه ی والدین برگزار می کنیم." البته لازم نبود این موصوع را دو مرتبه به ما بگوید. فکر خوبی بود. شاید آقا معلم به اتفاق والدین مان راه حلی پیدا کنند تا بتوانیم از مدرسه ی قدیمی مان محافطت کنیم. واضح است که شاید حتی همین فکر هم با شکست مواجه شود. در آن صورت، برخوردن به هر که قرار است رانندهی فرمول یک شود. در صورت برخوردن به هر مشکلی، تمام خانه های اطراف خانهی آقا معلم را می خرد و آن ها را به مهمان سرای گربه ها تبدیل می کند و بعد آقا معلم از این کار دیوانه خواهد شد. چون کُژ و اُتِه، از صبح تا شب باید زوزه بکشند. وقوع چنین اتفاقی را هم باید حدس زد ولی نباید دست از تلاش برداشت. عصر روز بعد، همگی در خانهی آقا معلم جمع شدیم. منظور از ما، ما و مادرهایمان است. پدرانمان توی خانه مانده بودند، چون از تلویزیون یک برنامهی آموزشی دربارهی مسابقه های اتومبیل رانی فرمول یک در بیابان در حال پخش بود. وقتی آقا معلم دیوارهای سبز رنگ اتاق بچه را به مادرها نشان می داد، همسرش در آشپزخانه، مشغول پذیرایی از ما با آب میوه و بیسکویت بود. مادر هانا متعجب از دیدن اتاق بچه، گفت: " انگار آدم توی جنگل است!" مادر تینا همگفت: "در چنین اتاق هایی،پسر بچه ها و دختر بچه ها می توانند خوب بخوابند!" مادر رامبو زیر لب گفت: "حتی سنجاب می خوابد!" بعد، بزرگتر ها توی اتاق نشیمن جمع شدند. ما بچه ها بیرون ماندیم و به کُژ و اُته نگاه می کردیم که داشتند بیسکویت های مان را نی خوردند. در این بین، بستهی بیسکویت از دست پکا روی زمین افتاد. حتی قبل از این که ما بتوانیم یک تکه از آن را به دست بیاوریم. و البته جرئت نداشتیم که با دو سگ سر بیسکویت ها مبارزه کنیم. وقتی داشتیم به بیسکویت های بر زمین افتاده نگاه می کردیم، صدای سگ ها هم درآمد. در آن لحظه، صدای آقا معلم را شنیدیم که در اتاق نشیمن سرگرم سخن رانی بود.
نویسنده: تیمو پارولا مترجم: پرویز خزائی تصویرگر: زابینه ویل هارم انتشارات: شهر قلم
نظرات کاربران درباره کتاب الا در مسابقه اتومبیل رانی - شهر قلم
دیدگاه کاربران