کتاب سهشنبهها با موری؛ ترجمهی ماندانا قهرمانلو
کتاب "سهشنبهها با موری" روایتگر سرگذشت واقعی "موری شوارتز"، استاد دانشگاه صاحبمنسب امریکایی و با تجربه در رشتهی جامعهشناسی است که نویسندهی چند کتاب معروف نیز میباشد.
شوارتز، مردی پرانرژی و عاشق زندگی است که در کنار همسرش "شارلوت" روزگار میگذراند. وی عاشق رقص است و بدون توجه به نوع واکنش و برداشت دیگران نسبت به اعمال خویش، بسیاری از اوقات خود را به رقصیدن اختصاص میدهد. او استاد دانشجویان رشتهی جامعهشناسی میباشد و با علاقهی فراوان، به تدریس واحدهای درسی مختلف در این رشته میپردازد. وی رابطهی بسیار نزدیکی با دانشجویان خویش برقرار مینماید؛ رابطهای دو طرفه که در خارج از کلاسهای درسی نیز وجود دارد.
"میچ البوم"، نویسندهی کتاب، یکی از دانشجویان، آقای موری شوارتز، میباشد. مردی جوان و عاشق تحصیل که از صمیم قلب، موری را دوست میدارد. به طوری که به هنگام برگزاری جشن فارغالتحصیلی، شوارتز را به والدینش معرفی میکند و هدیهای را به وی تقدیم مینماید؛ کیف دستیای که حرف اول نام شوارتز روی آن نوشته شده است تا به این واسطه، این استاد بزرگ، هیچگاه میچ را از یاد نبرد.
سالها بعد، میچ متوجه بیماریای مرموز در بدنش میشود. پس از آزمایشات و بررسیهای مکرر و پیدرپی بالاخره نوع بیماری مشخص میگردد. او به اِیاِلاِس مبتلا گشته است؛ بیماریای لاعلاج در سیستم عصبی که به سرعت، شخص را به کام مرگ میکشاند. موری در ابتدا پس از شنیدن این واقعیت تلخ، ناراحت و غمگین میشود اما تصمیم میگیرد که روزهای پایانی عمر خویش را به بهترین نحو ممکن سپری نماید. میچ نیز پس از آگاهی از بیماری استاد محبوب و قدیمیاش، هر هفته، روزهای سهشنبه به ملاقات او میرود؛ ملاقاتهایی مکرر که اساس متن کتاب سهشنبهها با موری را تشکیل میدهد و مطالبی خواندنی و تاثیرگذار را به مخاطب ارائه میکند.
کتاب سهشنبهها با موری: مرد پیر... مرد جوان و بزرگترین درس زندگی اثر میچ البوم و ترجمهی مندی نجات (ماندانا قهرمانلو) توسط انتشارات قطره به چاپ رسیده است.
برشی از متن کتاب سه شنبهها با موری
سومین سهشنبه
موضوع بحث: افسوس و حسرت
سومین سهشنبه نیز، طبق معمول، با پاکتهای خوراکی سررسیدم، ماکارونی با ذرت، سالاد سیبزمینی، پای سیب و یک چیز دیگر: ضبطصوت سونی.
به موری گفتم: میخواهم حرفهایی را که با هم میزنیم فراموش نکنم، میخواهم صدایت را داشته باشم تا بتوانم به آن گوش بدهم... بعدها که...
«بعد از اینکه من مردم.»
«این حرف را نزن.»
موری خندید.
«میچ، مرگ من نزدیک است. خیلی هم نزدیک، نه دیر.»
موری با دقت و تحسین دستگاه جدید را برانداز کرد و گفت:
«چه بزرگ!»
حس کنجکاویام گل کرده بود، درست مثل خبرنگارهای حرفهای. ناگهان این فکر به ذهنم خطور کرد: بین دو نفری که تقریبا با همدیگر دوستاند و هنوز خیلی با هم صمیمی نشدهاند، شاید ضبطصوت وسیلهای اضافی باشد. یک گوش مصنوعی. انگار بین همهی آدمهایی که در حسرت دیدار موری میسوختند، میخواستم بیشتر از همه کمال استفاده را از سهشنبهها ببرم.
همانروز که داشتم ضبطصوت را جمع میکردم، گفتم: «گوش کن، اگر این وسیله ناراحتت میکند، مجبور نیستیم از آن استفاده کنیم.»
موری با تکان دادن دستش مرا از ادامهی کار منع کرد. بعد عینکش را از روی بینیاش برداشت، ولش کرد و عینک با زنجیر آن به گردنش آویزان شد. مستقیم به چشمانم خیره شد و گفت:
«بگذار سر جایش!»
ضبطصوت را سر جای قبلیاش گذاشتم.
او با ملایمت ادامه داد:
«میچ، تو متوجه نیستی؛ میخواهم دربارهی زندگیام با تو حرف بزنم. میخواهم برایت حرف بزنم، پیش از اینکه دیگر هیچوقت نتوانم حرف بزنم.»
موری زیر لب زمزمه کرد:
«میخواهم یک نفر داستانم را بشنود. تو حاضری؟»
سرم را به نشانهی موافقت تکان دادم.
لحظهای در سکوت مطلق نشستیم، موری گفت:
«خب، حالا ضبط روشن است؟»
در حقیقت، ضبطصوت پدیدهای فرانوستالژیک بود؛ یادآور خاطرات تلخ و شیرین گذشته. من داشتم موری را از دست میدادم. همهی ما داشتیم موری را از دست میدادیم: خانواده، دوستان، دانشجویان سابق، همقطاران، رفقای بحثهای سیاسی که خیلی هم محبوب موری بودند، شرکای قدیمی رقص، همه و همه و همهی ما. و من بر این عقیدهام که نوار، مثل عکس و فیلم، تقلایی بیفایده است برای دستبرد زدن به چمدان مرگ و کش رفتن چیزی از داخل آن.
اما با مشاهدهی شجاعت، شوخطبعی، صبوری، صداقت و برونگرایی و رهایی موری، مسالهی دیگری هم کمکم برایم روشن میشد: نگاه موری به زندگی با ....
کتاب سهشنبهها با موری اثر میچ آلبوم با ترجمهی ماندانا قهرمانلو توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
- نویسنده: میچ البوم
- مترجم: ماندانا قهرمانلو
- انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب سهشنبهها با موری | میچ البوم؛ قهرمانلو
دیدگاه کاربران