بخشی از کتاب کارگران دریا اثر ویکتور هوگو
ژیلیات به موقع عنکبوت دریایی را کشت. نفسش تقریباً بند آمده بود و بازوی راست و بالا تنه اش کبود شده بود و بیش از دویست جوش بزرگ از بازو و بالاتنه اش بیرون زده بودند که از بعضی از آنها خون میچکید. آب شور دریا درمان این زخم ها بود. ژیلیات در آب شور دریا فرو رفت و در همان حال با کف دستش نیز روی آنها را مالش داد و ورم ها در نتیجه این مالش فرو خوابیدند.
ژیلیات، در آن دم که پس می نشست و بیشتر در آب فرو می رفت، بی آنکه خود متوجه شود، به سردابی در نزدیکی سوراخی که عنکبوت دریایی از آنجا خود را به روی او انداخته بود نزدیک شد. ژیلیات آنجا را پیش از این نیز دیده بود. این سرداب خشک به طور کج و خمیده تا زیر دیوار های بزرگ غار امتداد مییافت. سنگریزه هایی که در آن جمع شده بودند، ته دریا را از سطح جزر و مدهای عادی دریا بالاتر آورده بودند. این شکاف، طاق بسیار کوتاهی داشت و آدمی می باید خمیده در آن حرکت کند. پرتو سبز غار زیردریایی به آنجا هم نفوذ میکرد و اندکی روشنش می داشت.
ژیلیات در همان موقع که پوست ورم کرده تنش را شتابان مالش می داد چشمانش را بی اختیار به بالا دوخت. نگاهش به آن سردابه افتاد. از دیدن آن لرزه بر اندامش افتاد. پنداشت که در انتهای آن سرداب چهرهای به روی او می خندد.
ژیلیات واژه وهم را نشنیده بود لیکن با آن آشنا بود.ما برخوردهای اسرارآمیزی با باورنکردنی ها که در طبیعت وجود دارند می کنیم و برای اینکه در شناختن آنها رنج و سختی به خود هموار نسازیم آنها را وهم می نامیم. وهم هایی چه پنداری و چه راستین می گذرند و هر کس در مسیرشان قرار گیرد آن ها را می بیند.
پیش از این گفتیم که ژیلیات مردی اندیشمند بود. او گاهی، از بزرگی و عظمت چون پیامبران دچار وهم شدن، برخوردار می شد. کسی نمی تواند در جای خلوت بنشیند و به اندیشه فرو رود و آسیبی نبیند.
ژیلیات پنداشت که با سردابی، از ان قبیل که او، آن مرد شبگرد، بارها به شگفتی در برابرش قرار گرفته بود، رو به رو شده است.
سرداب، درست چون تنور گرمی بود. لانه کوتاهی بود به شکل دسته سبد که خمیدگی های تندش چین می خوردند و به سردابی که طاق سنگی و سنگ ریزه ها در آنجا به هم میرسیدند و آن کوچه بن بست در آنجا پایان مییافت، منتهی میشد.
ژیلیات وارد آنجا شد و سرش را خم کرد و به سوی چیزی که در انتهای آن دیده بود رفت. به راستی هم چهره ای در آنجا می خندید.
چیزی که می خندید سر مرده ای بود. مرده جز سر چیزی نداشت، تنها استخوانبندی تنه اش باز مانده بود. کالبد مرده در سردابه مردگان خوابیده بود.
در چنین موردی، مردی دلیر و بی باک به کنجکاوی می کوشد تا حقیقت را دریابد. ژیلیات نگاهی به اطراف خود انداخت که در میان عده زیادی از خرچنگان افتاده است.
کتاب کارگران دریا اثر ویکتور هوگو با ترجمهی اردشیر نیکپور توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.
نویسنده
دربارهی ویکتور هوگو
ویکتور ماری هوگو شاعر، داستان نویس و نمایشنامه نویس فرانسوی، در تاریخ 26 فوریه 1802 میلادی در "بزانسون" متولد شد. وی یکی از پیروان مکتب رمانتیسم بود و آثار زیادی را در این سبک به رشته تحریر در آورد. "هوگو" سرانجام در تاریخ 1885 میلادی در سن 83 سالگی و در شهر پاریس درگذشت. برخی دیگر از آثار نویسنده عبارت اند از: 1- بینوایان. 2- گوژپشت نتردام. 3- آخرین روزهای یک محکوم به اعدام. 4- کلود ولگرد. 5- مردی که می خندد. 6- نود و سه. 7- ریبلاس. 8- برگ های خزان. 9- روح انسان. 10- نغمات شفق.
- رمانهای بزرگ دنیا
- نویسنده: ویکتور هوگو
- مترجم: اردشیر نیکپور
- انتشارات: امیرکبیر
نظرات کاربران درباره کتاب کارگران دریا | ویکتور هوگو
دیدگاه کاربران