دربارهی کتاب آمیز قلمدون
کتاب "آمیز قلمدون"، نمایشنامهای با حکایتی عاشقانه و احساسی است که شخصیتهای اصلی آن، یک زوج میانسال با نامهای "شکوهی" و "شوکت" هستند. "شکوهی"، مردی بازنشسته و عاشق است که از صمیم قلب، همسرش را دوست داشته و به او وابسته میباشد. وی در گذشته، کارمندی درستکار و قانونمدار بوده و با توسل به همین منش و شیوهی عملکردش، زندگی ساده و به دور از حاشیهای را برای همسر و دو دخترش، "ماندانا" و "رکسانا"، فراهم کرده است.
"شوکت" نیز، زنی صبور و وفادار می باشد که ضمن سازش و تحمل تمامی مشکلات و معضلات زندگی مشترک، ، دو فرزندش را پرورش داده و سپس، آن ها را روانه ی خانه ی بخت کرده است. اصل ماجرای زندگی این زوج، از جایی آغاز می گردد که طبقه ی بالای منزل خود را به "حشمت"، زنی بیوه، اجاره می دهند؛ این زن مدام با سخنان و ابراز نظرات ویرانگر و خانمان سوز خویش، به تحریک شوکت پرداخته و او را از زندگی زناشویی کنونی اش دلسرد می سازد. به طوری که تمامی رفتارها و واکنش های او نسبت به شکوهی تغییر یافته و زندگی مشترک شان را با بحران هایی بزرگ و غیر منتظره مواجه می کند.
بخشی از کتاب آمیز قلمدون
آقای شکوهی کنج کاناپه لمیده، پا روی پا مشغول مطالعه روزنامه است. رب دشامبر بلند آبی پوشیده، عینک ضخیمی به چشم دارد و قیافه اش تحت تاثیر مطلبی که می خواند، دقیق و اندکی متعجب می نماید. صدای کلید توی در بیرون. شوکت با مانتو و روسری طوسی، و ساک پری در دست و غرغرکنان وارد می شود.
شوکت: به مردکه می گم: جعفرآقا، انقده شمبلیله نذار، کوکو تلخ می شه از دهن می افته. می گه: ای به چشم، شما سر بخواه! اما تا دو کلمه با این بی بی خانومه سرم گرم شه ها، شمبلیله رو کود می کنه رو سبزی. وا! گفتم حالا به مردکه چی بگم؟
شکوهی: می گه یه مرتاض هندی پیدا شده...
شوکت: کجا؟
شکوهی: این جا نوشته.
شوکت: گفتم: جعفرآقا، تو که می دونی، من و شکوهی شب ها یه خورده ای سبک می خوابیم. سوپی، ماستی، همین سالادی. سالادم که می دونی، حسنش به چندتا برش کلم قرمزه. آخه اینم کلمه تو می آری؟ همچی می کنه ها! (یک دستش را به کمرش می زند.) حاج خانوم، شما خیالت من این کلمو رو زباله جستم؟ نخیر! پول گرفته آورده این جا. گفتم: من چی می گم، این چی می گه. هیچی! یه نگاهی به اون خرطومش کردم و اومدم.
شکوهی: اصلا تو بی خود دهن به دهن این جعفرآقا می ذاری. یه بته کلم این حرف ها رو نداره.
شوکت: د من واسه خودم نمی گم که.
شکوهی: اگه واسه من می گی، فکرشم نکن مطلقا! من یه شکم دارم قد یه گنجشک. شد شد، نشد نشد.
شوکت: تو هم که حرف خودتو بزن! (با ساک به آشپزخانه می رود.)
شکوهی: من تو نخ این مرتاضه م... الله اکبر!
صدای شوکت: با حشمت خانوم قرار گذاشته بودیم بریم تعاونی.
شکوهی: (روزنامه را روی میز می اندازد ) اما خیلی غریبه ها شوکت.
صدای شوکت: چی؟
شکوهی: (عینکش را برمی دارد و بلند می شود.) می گه یه بیوه هندی می خواسته واسه دخترش عروسی کنه، می آد پیش مرتاضه عز و چز و التماس دعا. مرتاضه م دست شو همچی می کنه، یه انگشتر برلیان درمی آره و حاجت زنه رو می ده... اونم چه نگینی، تخم کفتری!
صدای شوکت: چشم بندیه!
شکوهی: گوش کن! (با دستمال شیشه عینکش را پاک می کند.) انگشتره از قرار ساخت سوییس بوده و مارک هم داشته، این ور و اون ور، جواهرفروشی رو توی لوزان سوییس پیدا می کنن. به یارو نشون می دن می گن مال شماس؟ (شیشه عینک را توی نور نگاه می کند.) نگاه می کنه به انگشتره می گه آره، ساخت خودمونه. می گن پس چطوره که توی بمبئی بوده؟ می گه اون هفته یه هندی اینو از فروشگاه ما خرید و کاغذ خریدشم دادیم.
شوکت: (از آشپزخانه بیرون می آید.) شعبده بازیه!
شکوهی: د گوش کن! (در حالی که عینکش را به چشم می زند.) تعجباته والله! ـ تحقیق می کنن، مشخصات و اینا، می بینن هندیه همون مرتاضه بوده با همون عینک بادومی و همون خال گوشتی، و درست اون ساعتی که دست شو توی بمبئی همچی کرد و انگشترو درآورد، عدل همون ساعت توی لوزان بوده و داشته انگشترو قیمت می کرده.
شوکت: همه ش حقه بازیه!
شکوهی: من که دارم شاخ درمی آرم. آخه چطور همچه چیزی می شه؟ مرتاضه آن واحد دو جای دنیا بوده.
شوکت: (دستش را به سوی شکوهی پرت می کند.) بره گم شه! اینا رو من می شناسم.
شکوهی: تو؟ (با تعجب.) چه جوری؟
شوکت: یکیش همون سربندی که می خواستی بازنشست بشی و... اومدی خونه، چند ساله؟ پا شدیم با حشمت خانوم و رخشنده رفتیم پیش یکی از همین ریشوهای هندی، که اومده بود تهرون و یه دبدبه ای! (یک دم تردید می کند.) گفته بودم به ات. مردکه مث قاشق نشسته بود اون ته، ماشالله چه دماغ جونداری هم داشت!
شکوهی: خب؟
شوکت: رمل و اسطرلاب و کف دست و هیچی! گفت: در طالع شما یک پاریس، و یک رم دیده می شه. شما به زودی یه سفر اروپا می ری. گفتم: یعنی کی؟ چه جوری؟ گفت: وقتی دور و ورتو خلوت کردی...
کتاب آمیز قلمدون به قلم اکبر رادی توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب آمیز قلمدون
آمیز قلمدون
جنین
رویا
تولد
- نویسنده: اکبر رادی
- انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب آمیز قلمدون | اکبر رادی
دیدگاه کاربران