loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب چهار نمایش نامه ی عروسکی ژاپنی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

معرفی کتاب چهار نمایش نامه ی عروسکی ژاپنی اثر چیکاماتسو مونزائمون 

این کتاب، مجموعه ی چهار نمایش نامه ی کوتاه ژاپنی تحت عناوین "خودکشی های عاشقانه در سونزاکی"، "نبردهای کوکزینگا"، "کاج افتاده" و "خودکشی های عاشقانه درآمی جیما" را در برمی گیرد که توسط "چیکاماتسو مونزائمون"، نمایش نامه نویس شهیر و محبوب ژاپنی به نگارش درآمده است. مقاله ای نیز تحت عنوان "شکوفه های درخت گیلاس" به متن اثر افزوده شده که "دانلد کین"، در طی آن به نقل مباحثی راجع به اوضاع مردم ژاپن در اواخر قرن نوزدهم و هم چنین دیدگاه های آن ها نسبت به چیکاماتسو پرداخته و اطلاعات ارزشمندی را در اختیار مخاطب قرار می دهد. در نمایش نامه ی "خودکشی های عاشقانه در سونزاکی"، صحنه ی اول در محوطه ی "زیارتگاه ایکوداما" واقع در" اوزاکا" به نمایش در می آید. شخصیت اصلی داستان، "توکوبی"، مردی 25 ساله و برازنده است که به عنوان یک کارمند، در تجارت خانه ی "هیرانو" به کار و فعالیت می پردازد؛ وی در این فروشگاه مسئولیت فروش سس سویا را برعهده داشته و روزگار سخت و مشقت باری را پشت سر می گذارد. "اوهاتسو"، زنی 19 ساله و معشوقه ی توکوبی است که یک "گی شا" می باشد؛ گی شا، وظایف مختلفی از جمله، رقص و آواز و ایجاد سرگرمی و پذیرایی از مشتریان و مسافران را برعهده دارد و جهت انجام این مسئولیت به نحو احسن و صحیح، تحت آموزش حرفه ای قرار می گیرد. اوهاتسو و توکوبی، در گذشته به یک دیگر علاقه داشته و عاشق هم بودند. اما مرد قصه، به طور ناگهانی و بدون اطلاع قبلی، از شهر خود سفر کرده و اوهاتسو را در غمی بزرگ فرو می برد. تا این که، اوهاتسو، او را در زیارتگاه ایکوداما ملاقات کرده و ماجراهایی خواندنی را خلق می کند.

 

فهرست


مقدمه ی دبیر مجموعه خودکشی های عاشقانه در سونزاکی نبردهای کوکزینگا کاج افتاده خودکشی های عاشقانه درآمی جیما شکوفه های درخت گیلاس ضمیمه ی اول ضمیمه ی دوم

 

 

برشی از متن کتاب


خودکشی های عاشقانه در سونزاکی صحنه ی اول: محوطه ی زیارتگاه ایکوداما در اوزاکا. راوی: این جوان رعنا، چندین بهار است که در تجارت خانه ی هیرانو در خیابان اوچی هون کار می کند؛ او رنجی سوزناک را در سینه اش پنهان می دارد تا مبادا کوچک ترین کلامی، شایعه را پخش کند. هرازگاهی یک فنجان نوشیدنی هلو می نوشد و گیسوان زیبایش را شانه می زند. نام او «توکو» ست و سلیقه اش مشهور، اما اکنون همه ی استعدادهایش نادیده گرفته شده اند و فروشنده ای بیش نیست. آستین هایش لک روغن دارند و خود نیز در بند خاطرات شیرین عشق است. امروز می خواهد با این پسرک که خمره ای سویا با خود دارد، بین مشتریانش گشتی بزند؛ به زیارتگاه ایکوداما رسیده اند. صدای زنی از روی نیمکتی در استراحتگاه به گوش می رسد. اوهاتسو: توکوبی، تو هستی؟ راوی: اوهاتسو دستانش را به هم می زند و توکوبی سر تکان می دهد. توکوبی: چوزو! من کمی بعد خواهم آمد. در معابد خیابان ترا و خانه های بالای شهر چرخی بزن و بعد به مغازه برگرد. به آن ها بگو زود برمی گردم. فراموش نکن که به دیدن رنگرز خیابان آزوچی  بروی و پولی را که به ما بدهکار است، بگیری. از دوتومبوری هم دوری کن. راوی: پسرک را با نگاهش دنبال می کند و سپس پرده ی دور کلاهش را بالا می زند. توکوبی: چه شده اوهاتسو؟ راوی: توکوبی می خواهد کلاهش را بردارد. اوهاتسو: لطفاً کلاهت را برندار! امروز یک مشتری از روستا دارم که می خواهد تمام سی و سه معبد کوانن را زیارت کند. لاف زده که می خواهد کل روز بنوشد. حالا هم رفته نمایش تقلیدبازها را ببیند، اما ممکن است اگر برگردد و ما را با هم ببیند، مشکلی پیش بیاید. این جا همه تو را می شناسند، بهتر است صورتت پنهان باشد. برگردیم به ماجرای خودمان! مدتی است حتا یک خط هم برای من ننوشته ای! خیلی نگران بودم، اما چون نمی دانستم اوضاع مغازه تان چه طور است، نمی توانستم چیزی برایت بنویسم. صدبار به خانه ی تامبا رفتم، ولی آن ها هم خبری از تو نداشتند! یک نفر ـ بله، تایچی بود، آن نوازنده ی نابینا ـ از دوستانش در مورد تو پرسیده بود و آن ها هم گفته بودند که به روستا برگشته ای. نمی توانستم باور کنم! خیلی سنگدلی! واقعاً من برایت مهم نبودم؟ شاید می خواستی به این شکل همه چیز را تمام کنی! از نگرانی مریض شدم. اگر فکر می کنی دروغ می گویم، خودت ببین! راوی: اوهاتسو دست توکوبی را می گیرد و روی سینه اش می گذارد. ملامت آمیز و ملتمسانه گریه می کند، گویی زن و شوهرند. توکوبی نیز با این که مرد است، می گرید. توکوبی: راست می گویی، راست می گویی. اما چه فایده که مشکلم را به تو بگویم و آزارت بدهم؟ چنان فلاکتی بر سرم آمده بود که حتا اگر بن، سال نو، جشن ده شب یا همه ی جشن های تقویم همگی با هم سر می رسیدند، باز هم متوجه نمی شدم. ذهنم مغشوش بود و وضع مالی ام خراب. راستش را بخواهی به کیوتو رفتم تا پولی به هم بزنم. معجزه است که زنده مانده ام. اگر از داستانم یک نمایش سه پرده ای می ساختند، حتماً اشک مخاطب را درمی آورد. راوی: واژه ها بیهوده هستند و او آهی می کشد. اوهاتسو: می خواهی با این حرف های مسخره تراژدی ات را تمام کنی؟ چرا به من اعتماد نکردی و همان طور که تمام امور پیش پاافتاده را به من می گفتی، از نگرانی هایت حرفی نزدی؟ باید دلیلی برای این پنهان کاری داشته باشی! چرا به من اطمینان نمی کنی؟ راوی: اوهاتسو جلو او خم می شود. به تلخی می گرید و اشک هایش را با دستمالی پاک می کند. توکوبی: لطفاً از دستم عصبانی نباش. گریه نکن! هیچ چیز را پنهان نکرده ام، اما فایده ای نداشت تو را درگیر کنم. به هرحال مشکلاتم تا حد زیادی رفع شده اند و حالا می توانم تمام داستان را برایت بگویم. رئیسم همیشه به من خیلی لطف داشت، چون خواهرزاده اش هستم. من هم به نوبه ی خودم با صداقت کامل به او خدمت کردم. هیچ گاه حتا ذره ای ناهم خوانی در حساب ها وجود نداشت. درست است که این اواخر، وقتی می خواستم یک توپ ابریشم کاگا برای یک کیمونوی تابستانینسیه بگیرم، از نام او استفاده کردم اما فقط و فقط همین یک بار بود. حالا هم اگر بخواهم می توانم بدون هیچ خسارتی کیمونو را بفروشم و پولش را بگیرم. رئیس آن قدر تحت تاثیر صداقت من قرار گرفته بود که پیشنهاد داد با برادرزاده ی همسرش، که دو کامه جهیزیه داشت، ازدواج کنم و قول داد به من سرمایه ی کار بدهد...    

(با پیسن گفتاری از دانلد کین) نویسنده: چیکاماتسو مونزائمون مترجم: مریم دادخواه انتشارات: قطره  

 


مشخصات

  • نویسنده چیکاماتسو مونزائمون
  • مترجم مریم دادخواه
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 1
  • سال انتشار 1392
  • تعداد صفحه 382
  • انتشارات قطره
  • شابک : 9786001193996

محصولات مرتبط


نظرات کاربران درباره کتاب چهار نمایش نامه ی عروسکی ژاپنی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب چهار نمایش نامه ی عروسکی ژاپنی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل