معرفی کتاب همه چیز، همه چیز اثر نیکولا یون
شخصیت اصلی داستان، "مادلین ویتی یر"، دختری 18 ساله، منزوی و آرام می باشد که با مادرش که پزشک می باشد زندگی می کند. وی سال هاست که به بیماری نادر و ژنتیکی نقص ایمنی بدن، مبتلا بوده و در نتیجه، نمی تواند از خانه بیرون رفته و یا به لوازمی که ضدعفونی نشده اند، دست بزند. زیرا در غیر این صورت، به بیماری های خطرناک عفونی مبتلا شده و سلامتش به خطر می افتد. از همین روی تمامی لحظات زندگی اش را در خانه و کنار "کارلا"، پرستار قدیمی و هم چنین مادرش گذرانده و به مطالعه ی کتاب می پردازد. مادر مادلین سال ها پیش همسر و پسرش را از دست داده و حالا تنها امید و انگیزه ی زندگی اش دخترش است و همین امر موجب حساسیت های بیش از پیش وی نسبت به مادلین شده، به طوری که، در تمام طول ساعات شبانه روز، وضعیت جسمی دخترش را زیر نظر می گیرد. روزها برای دختر قصه، همین طور یکنواخت و طبق روال عادی، یکی پس از دیگری سپری می گردد تا این که، همسایه ای جدید و پر سر و صدا کنار خانه شان ساکن می شود. "اولی"، پسر همسایه است که به محض ورودش به این محله، ماجراهایی جذاب و خواندنی را برای مادلین خلق کرده و شور و هیجانی وصف ناشدنی در زندگی را برای او به ارمغان می آورد.
برشی از متن کتاب همه چیز، همه چیز اثر نیکولا یون
اتاق سفید من خیلی بیش تر از تو کتاب خوانده ام. مهم نیست که چند کتاب خوانده ای. من بیش تر خوانده ام. باور کن. وقتش را داشته ام. در اتاق سفیدم، روی دیوارهای سفید اتاقم، بر روی قفسه های کتاب سفید براقم، فقط جلدهای کتاب است که به محیط رنگ می دهد. همه ی کتاب ها جلد سخت کاملا نو دارند (هیچ کتابی با جلد مقوایی دست دوم و آلوده به میکرب ندارم). کتاب ها بعد از ضدعفونی شدن و پیچیده شدن در لفاف پلاستیکی که بدون دخالت دست در خلا روی شان کشیده شده، به دستم می رسند. دلم می خواهد دستگاهی را که این کار را انجام می دهد ببینم. تک تک کتاب ها را در حالی که روی نوار سفید متحرکی راهی محفظه های سفید چهارگوش می شوند، مجسم می کنم. در محفظه ها دست های سفید آدم های ماشینی کتاب ها را گردگیری و لکه گیری می کنند و با اسپری دارو می پاشند یا یک جورهایی میکرب زدایی می کنند تا جایی که بالاخره متقاعد شوند که به قدر کافی تمیز شده تا به دست من برسند. هر وقت کتاب تازه ای از راه می رسد، اولین کارم باز کردن بسته ها است، فرایندی که با قیچی و دست کم یک ناخن شکسته سر و کار پیدا می کند. کار بعدی ام نوشتن اسمم داخل جلد کتاب است. متعلق به: مادلین ویتی یر نمی دانم چرا این کار را می کنم. به جز مادرم که هرگز کتاب نمی خواند و به جز پرستارم، کارلا، کسی این جا نیست (که او هم چون تمام وقتش را صرف مراقبت از جان من می کند، وقتی برای خواندن ندارد.) به ندرت کسی به دیدنم می آید و بنابراین کسی نیست که کتاب هایم را به او امانت بدهم. کسی نیست تا لازم باشد به او یادآوری کنم کتاب فراموش شده ی روی قفسه ی کتابش مال من است. مژدگانی به یابنده (همه ی موارد درخواستی را علامت بزنید): این بخش از کار بیش تر از هر چیز دیگری وقتم را می گیرد و در مورد هر کتاب تغییرش می دهم. گاهی مژدگانی ها تخیلی است: پیک نیک با من (مادلین) در یک دشت پر از شقایق، زنبق و یک عالمه گل همیشه بهار ساکنان کره ی ماه در زیر آسمان آبی صاف تابستان. نوشیدن چای با من (مادلین) در یک فانوس دریایی میان اقیانوس اطلس و در دل طوفان. غواصی با من (مادلین) از مالاکینی تا منطقه ی ماهیان رنگارنگ هاوایی (هیوم یو هیوم یانیوک یوپ وایا). گاهی مژدگانی ها چندان هم تخیلی نیستند: سر زدن به یکی از کتاب فروشی های کتاب های دست دوم به همراه من (مادلین). قدم زدن در کنار من (مادلین) تا انتهای ساختمان و برگشت. گفت و گوی کوتاه با من (مادلین) درباره ی هر موضوعی که بخواهید، روی کاناپه ی سفید اتاق خواب سفید رنگم. گاهی مژدگانی فقط این است: من (مادلین). راسته ی اس سی آی دی بیماری من همان قدر که مشهور است، کمیاب نیز هست. این بیماری گونه ای از نقص ایمنی مرکب شدید است، اما شما آن را با نام «بیماری بچه ی حبابی» می شناسید. اصولا من ...
نویسنده: نیکولا یون مترجم: نازیلا محبی انتشارات: نون
نظرات کاربران درباره کتاب همه چیز، همه چیز
دیدگاه کاربران