loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصه های مشدی گلین خانم

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب قصه های مشدی گلین خانم با گردآوری ل. پ. الول ساتن و ویرایش اولریش مارتسولف، آذر امیرحسینی نیتهامر و سیداحمد وکیلیان توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.

کتاب پیش رو، مجموعه ی 110 داستان کوتاه و خواندنی از قصه های بی نظیر و کهن ایرانی را در برمی گیرد که سال ها پیش توسط "الول ساتن" و به نقل از پیرزنی به نام "گلین خانم" به رشته ی تحریر درآمده است. ساتن، شرق شناس و ایران شناس انگلیسی در طی جنگ جهانی دوم و سال 1943، از جانب دولت جهت راه اندازی برنامه ی صدای انگلیس در رسانه ی عمومی رادیو، به ایران سفر کرد. وی در طول این ماموریت، با گلین خانم، زنی از اهالی شهر بروجرد، آشنا می شود که همانند گنجینه ای وسیع، قصه های بی نظیر و کهن ایرانی را در قلب و ذهن خود محفوظ داشت. در واقع گلین، همسر پسرعموی "علی جواهر کلام"، روزنامه نگار ایرانی و دوست ایرانی ساتن، بود که مدام به خانه ی این مرد رفت و آمد کرده و به عنوان یک راوی قصه، محبوبیت خاصی را دل همگان به خود اختصاص می داد. بنابراین جواهر کلام، بنا به درخواست "الول" و به واسطه ی همین نسبت خانوادگی، شرایط دیدارهای پی در پی نویسنده با پیرزن مذکور را فراهم نموده و در طی این ملاقات ها، ساتن، قصه های نقل شده از زبان گلین خانم را یادداشت برداری کرده و موفق به تدوین و انتشار مجموعه ی بی شماری از این قصه ها در قالب کتاب حاضر گردید. این اثر با وجود گذشت سال ها، هم چنان با استقبال بی نظیری از مخاطب رو به رو گشته و با روایت حکایت هایی زیبا و دوست داشتنی خواننده را مجذوب خویش می سازد. به عنوان مثال در داستان "کره دریائی 1"، حکایت ابراهیم، شاهزاده ای را می خوانیم که تنها فرزند پسر پادشاه بوده و مادرش را از دست داده است. پدر ابراهیم، آن چنان به وی علاقه مند می باشد که موجب برانگیختن حسادت زنانش گشته و ابراهیم را با آتش حسد آن ها رو به رو می سازد.


فهرست


یادداشت ناشر درباره ی مشدی گلین خانم دیباچه پیش گفتار کره ی دریائی 1 کره ی دریائی 2 پینه دوز و زن دیوانه زن علی غصه خور هفت خواهر که بی تقصیر طلاق شون دادند بهلول و موش های اهن خور قصه ی ملانتربوق درویش و دختر پادشاه چین 1 درویش و دختر پادشاه چین 2 کچل شاه عباس که سه نفر اونو کشتند ملک محمد و طلسم دختر شاپور شاه عروسک بلور سرنوشتس که نمی شد عوضش کرد عزرائیل و پسر نجار کدخدای خوش حساب کچل زرنگ و گوسفندهای دریائی سرنوشت خواجه نصیر لوطی مازنی که از زن غرغرو می ترسید دختر ماهی فروش و لنگه کفش عافبت حلوا خوردن سه دختر خارکن حاتم طائی زنداری مرد تاجر غول و آدم دو سره پوست خربزه سه آدم بخیل زندگی زن تاجر و زن حمال تاجری که پولش نصیب اوسا علی نجار شد خرتر هم در دنیا پیدا می شه الاغ آوازه خوان و شتر رقاص هر کی حرف بزنه باید به گوساله آب بده تعبیر رای خدا علی بونه گیر مردی که از جمع الواط ها بیرون آمد غذای قاز 1 غذای قاز 2 غذای قاز 3 کدوم مردی از زنش دل خوشی داره؟ حسین قلی چوپان به مقام ملک التجار رسید پسر دهاتی به مقام پادشاه [پادشاهی] رسید یه کلاغ شد چهل کلاغ 1 یه کلاغ شد چهل کلاغ 2 مردی دهاتی که سنگی از طلا پیدا کرد تاجر و سه تا زن نشونه دارش پسر فقیر که با دخترعموش فرار کرد فاسق چادر به سر کاکائی که دختر اربابش رو به تخت سلطنت رسوند عهد شب زفاف صندوقی که سوگلی هارون الرشید توش بود اسدالله که هم دخترعموشو گرفت و هم دختر پادشاهو پادشاه ظالم که رعیت او رو از سلطنت بر کنار کرد پدری که هدیه ی پسرش رو برای خودش برداشت بادی که از ورامین نرمه ی آردو می برد

برشی از متن کتاب


کره ی دریائی 1 اما راویان اخبار، و ناقلان آثار، و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار، آسمون از ستاره زیور است، آسمون شد به رسم هر روزه / تا قلم زد دور فیروزه روایت کرده اند در زمان قدیم پادشاهی بود یه دونه پسر داشت. اسم اون پسر، شاهزاده ابراهیم بود. اما اون طفل مادر نداشت. پادشاه هر موقع وارد اندرون می شد تا با پسرش یه ساعتی بازی نمی کرد سر وقت زن هایش نمی رفت. زن ها به این بچه حسد می بردند. یه روزی از این روزها رئیس اصطبل که یه آخور [میرآخور] باشد امد و گفت: «قبله ی عالم، یه کره ی دریائی اوردند، می خواهند بفروشند.» شاه گفت: «بیارید ببینم!» وقتی که آوردند ابراهیم چشمش به کره افتاد، پرید به دامن شاه که پدر جان، این را برای من بخر. شاه گفت: «بسیار خوب فرزند، به هر قیمت باشد برات می خرم.» به هزار تومان این کره رو برای شاهزاده خرید. این کره رو شاهزاده بگذاشت ببرند طویله، نزدیک اندرون یه اتاقی ساخت برای کره، یه نوکرم مستخدمش کرد که خدمت اسبو بکند. هر آنی که ابراهیم از مکتب می آمد اول می رفت سر وقت این بازی می کرد، دست به گل و گوشش می مالید بعد می آمد خانه. امروز که آمد مهترش گفت: «شاهزاده این کره امروز خوراک نمی کند، این دو سه روزه خوراک نکرده هیچ.» شاهزاده پا شد امد پهلوی کره، بنا کرد کره را نوازش کردن که ای حیوان، چرا امروز وراک نمی کنی، غذا نمی خوری؟» دست کرد تو جیبش یه خرده شیرینی تو جیبش بود، در آورد، گرفت جلوی کره، دید کره بنا کرد به خوردن. نوکر رو فرستاد دکان قناد، گفت: «براش یه من شیرینی بگیر.» گرفت، آورد جلو حیوان، و حیوان بنا کرد به خوردن. گفت: «خوب معلوم می شه که این غذای حیوانی رو نمی خوره.»  گفت: «به قناد دستور بدید روزی یه من شیرینی های خوب برای این درست کنه.» کم کم این پسر سن سیزده چارده شد، هر چه این پسر بزرگ می شد شاه به این علاقه اش بیش تر می شد. کم کم جوری شده بود که شاه هر شب می آمد تا موقع شام پیش ابراهیم بود، بعد می رفت اندرون، شام می خوردن و می خوابیدن. زن ها دیگه به اندازه ای حسد می بردند و کرم داشتند که می خواستند بترکند. همچی خودشون جمع شدند با خودشون شوری کردند که یه چاهی بکنند تو اطاق ابراهیم که این وقتی بیاد بیفتد تو چاه...

(110 قصه ی عامیانه ی ایرانی) گردآوری: ل. پ. الول ساتن ویرایش: اولریش مارتسولف - آذر امیرحسینی نیتهامر - سیداحمد وکیلیان انتشارات: مرکز


نظرات کاربران درباره کتاب قصه های مشدی گلین خانم


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه های مشدی گلین خانم" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل