درباره ی کتاب قصه ی جزیره ی ناشناخته ژوزه ساراماگو
کتاب قصهی جزیرهی ناشناخته اثر ژوزه ساراماگو با ترجمهی محبوبه بدیعی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است. کتاب قصه ی جزیره ی ناشناخته داستانی زیبا و جذاب را برای مخاطب روایت میکند. داستان در شهری رخ میدهد که تحت تسلط و حکومت پادشاهی مال اندوز اداره میگردد. قصر این پادشاه، درهای بیشماری دارد که هر یک، برای هدف خاصی تعبیه شده و شاه امور مختلف سرزمینش را به وسیلهی آنها کنترل میکند. به عنوان مثال، یکی از این درها، مخصوص دریافت هدایا است که همواره شاه بیش تر اوقات خود را پشت این در سپری میکند.
یکی دیگر از این درها، در عریضه می باشد که مردم با مراجعه به آن و ارائه ی درخواست های خویش، پس از طی شدن سلسله مراتبی طولانی، حاجت خود را به گوش پادشاه رسانده و به خواسته ی خویش جامه ی عمل می پوشانند. اصل ماجرای این قصه از جایی آغاز می گردد که شخصیت اصلی داستان، به منظور دریافت یک کشتی با هدف کشف جزیره ای ناشناخته، طبق روال معمول، در مقابل درب عریضه حاضر می گردد. اما علی رغم قوانین رایج، خواسته اش را با خدمتکار قصر مطرح نکرده و ابراز می کند که فقط موضوع را با پادشاه در جریان خواهد گذاشت.
بنابراین پادشاه به ناچار و بر خلاف روند همیشگی اش، شخصا به دیدار این مرد می رود. در ادامه، نویسنده ماجراهایی جذاب و خواندنی را روایت کرده و خواننده را با خود همراه می سازد.
بخشی از کتاب قصه ی جزیره ی ناشناخته
مردی به در قصر پادشاه رفت و گفت، به من یک کشتی بدهید. قصر پادشاه درهای بی شماری داشت، اما این در، مخصوص دریافت عریضه ها بود. پادشاه تمام وقت خود را کنار در مخصوص هدایا می گذراند، (متوجه هستید که منظور هدیه هایی است که به پادشاه تقدیم می شد.)
هر وقت که می شنید در مخصوص عریضه را می زنند، وانمود می کرد که چیزی نشنیده است و تنها زمانی که ضربات کوبه برنزی در، نه تنها گوش آزار بلکه شدیداً مایه ی آبروریزی می شد (زیرا که آرامش همسایه ها بر هم می خورد و مردم شروع به پچ پچ می کردند که این دیگر چه پادشاهی است که حتا جواب در زدن ها را هم نمی دهد) او به منشی اول دستور می داد که برود و ببیند حاجتمند چه می خواهد.
سپس منشی اول منشی دوم را فرا می خواند که او نیز به نوبه ی خود منشی سوم را صدا می زد. منشی سوم به مباشر اول فرمان میداد و او به نوبه ی خود به مباشر دوم و سلسله مراتب به همین ترتیب پیش می رفت تا به زن نظافت چی می رسید که چون هیچ کس از او فرمان نمی برد، خود می رفت و در را اندکی باز می کرد و از میان شکاف در می پرسید، چه می خواهی.
حاجتمند خواسته اش را بیان می کرد و سپس پشت در منتظر می ماند تا تقاضایش سلسله مراتب را طی کند و از شخصی به شخص دیگر منتقل شود تا به پادشاه برسد. پادشاه معمولا مشغول گرفتن هدیه بود و مدت درازی ظول می کشید تا جواب بدهد، یعنی رایش بر این قرار بگیرد که به منشی اولش فرمان صدور یک حکم کتبی را بدهد، و این لطف را که به حال رعایای خود روا می داشت به هیچ وجه نباید لطف کوچکی انگاشت. سپس منشی اول فرمان را به منشی دوم می داد و او نیز آن را به منشی سوم محول می کرد تا بار دیگر به همان ترتیب به زن نظافت چی برسد و او بر حسب حال و روحیه ای که داشت، پاسخ آری یا نه را بدهد.
باری، در مورد مردی که کشتی می خواست، اوضاع کاملا بدین گونه پیش نرفت. وقتی که زن نظافتچی از شکاف در پرسید، چه می خواهی، مرد بر خلاف دیگران، درخواست لقب یا مدال یا پول نکرد، بلکه گفت، می خواهم با پادشاه صحبت کنم. زن نظافت چی در پاسخ گفت، شما خیلی خوب می دانید که پادشاه نمی تواند به این جا بیاید، او پشت در هدایا مشغول است. مرد گفت، بسیار خوب، برو به او بگو که تا خود شخصا نیاید که ببیند من چه می خواهم این جا را ترک نخواهم کرد.
پس از گفتن این حرف پای در دراز کشید و پتویی پهن کرد و خود را با آن پوشاند. از آن پس هر کس که می خواست از در وارد یا خارج شود می بایست از روی او عبور کند. و این وضعیت اشکال بزرگی ایجاد می کرد. باید متوجه بود که طبق تشریفات حاکم بر درهای گوناگون...
- نویسنده: ژوزه ساراماگو
- مترجم: محبوبه بدیعی
- انتشارات: مرکز
نظرات کاربران درباره کتاب قصه ی جزیره ی ناشناخته | ژوزه ساراماگو
دیدگاه کاربران