کتاب جعبه ی مقوایی بیست و هشتمین جلد از داستان های شرلوک هلمز نوشتهی سر آرتور کانن دویل و ترجمهی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.
کاراگاه لسترید یکی از اعضای پلیس شهر کریدون نامه ای برای شرلوک هلمز می فرستد که در آن از شرلوک و واتسون می خواهد تا برای حل معمایی به کریدون بروند. معما از این قرار است که چند روز قبل خانم جوانی به نام "دوشیزه سوزان کوشینگ" بسته ای دریافت می کند. او بعد از باز کردن بسته، با جعبه ای پر از نمک روبرو می شود که داخلش دو گوش بریده ی انسان است. تمبر روی جعبه نشان می دهد که جعبه از شهر بلفاست ارسال شده، از آن جایی که سوزان هیچ دشمنی ندارد و همیشه زندگی آرامی داشته از دریافت این بسته ی خوفناک به شدت شوکه می شود. تنها سرنخی که پلیس پیدا کرده این است که سال گذشته سوزان خانه اش را به سه دانشجوی پزشکی اجاره داده بود اما بعد از مدتی به دلیل پر سر و صدا بودن و رفتار بد، آن ها را بیرون کرد. پلیس با خودش فکر می کند که شاید همان دانشجویان برای تسویه حساب چنین چیزی را برای دوشیزه سوزان فرستاده اند. اما شرلوک هلمز و دوستش واتسون بعد از کمی تحقیق به سرنخ هایی می رسند که به طور کلی جریان پرونده را تغییر می دهد. آیا شرلوک با شم کاراگاهی اش قادر به حل این معما نیز می شود؟ ...
مجموعهی شرلوک هلمز با موضوع ماجراها، معماها، پرونده ها و داستانها در سی و شش جلد مختلف برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شرلوک هلمز یکی از مشهورترین کارآگاهان در ادبیات داستانی انگلستان است که از هوش و ذکاوت بالایی برخودار است؛ طوری که با دیدن ظاهر مردم از شخصیت درونی آن ها آگاه می شود. او با تجربه ی کارآگاهی و تیزبینی خود، به کمک دوستش دکتر واتسون پرده از راز جنایات و معماهای پیچیده ای برداشته و حقیقت را آشکار می سازد.
برشی از متن کتاب
چون معمولا دانشجویان پزشکی به سالن تشریح و کالبد شکافی دسترسی دارند و انجام چنین کاری برایشان دشوار نیست. پلیس می دانست یکی از آن دانشجویان مقیم ایرالند شمالی است. اما دوشیزه سوزان مطمئن نبود. او فکر می کرد آن دانشجو ساکن بلفاست است. همان شهری که بسته از آن جا فرستاده شده بود. هلمز گفت: «من نامه ای از دوستمان کاراگاه لسترید که یکی از اعضای پلیس گریدون است دریافت کردم. او از ما دعوت کرده که برای کمک و حل این معما به آن جا برویم. دوست بسیار عزیزم واتسون نظرت چیست؟» واتسون برای جواب دادن به این سوال، نیازی به فکر کردن نداشت. بلافاصله موافقت کرد و هر دو برای حل این معمای عجیب به کریدون رفتند.
توی راه نم نم باران شروع شد و هوا را قابل تحمل کرد. هلمز و دکتر واتسون از قطار پیاده شدند و قدم زنان به خیابان کراس رفتند. در خانه ی دوشیزه سوزان، کارگاه لسترید، منتظر آن ها بود. دوشیزه سوزان روی یک صندلی نشسته بود و نگران و خسته به نظر می رسید. شب گذشته اصلا نخوابیده بود. او گفت: «آقای لسترید، جعبه ی لعنتی را بیرون گذاشتم. نمی خواهم دوباره آن را ببینم.» لسترید گفت: «به محض اینکه آقای شرلوک هلمز جعبه را دید، آن را از این جا می برم.» هلمز، دکتر واتسون و لسترید برای دیدن جعبه بیرون رفتند. هلمز نشست و جعبه را روی زانویش گذاشت تا بهتر بتواند آن را بررسی کند.
هلمز گفت: «نخی که دور جعبه پیچیده شده خیلی جالب است. خوشبختانه دوشیزه سوزان آن را از کنار بریده و گره را برای ما باقی گذاشته است. اگر اشتباه نکنم این گره، یک گره ی ملوانی است. اما جعبه، جعبه ای است 250 گرمی که شهد گیاه داشته و نوشته ی روی آن نشان می دهد که نویسنده کم سواد بوده است. و گوش ها ...» هلمز تخته ی مسطحی را روی زانویش گذاشت و گوش ها را برای آزمایش دقیق تر روی آن قرار دارد. بعد گفت: «برای همین به فکرم رسید ممکن است دانشجویان آن را فرستاده باشند.» هلمز گفت: «نه لسترید، دانشجویان بسته را نفرستادند! اگر آن ها می فرستادند دست کم گوش ها را توی الکل می گذاشتند.»
(کتاب های قاصدک)
(مجموعه مصور معماها ی پلیسی نوجوان)
(مشهورترین داستان های کارآگاهی جهان)
نویسنده: آرتور کانن دویل
مترجم: سید حبیب الله لزگی
انتشارات: ذکر
نظرات کاربران درباره کتاب جعبه ی مقوایی (داستان های شرلوک هلمز 28)
دیدگاه کاربران