loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب جغد برفی - فاطمه مهرخان سالار

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب جغد برفی (هشت داستان پیوسته) اثر فاطمه مهرخان سالار توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.

کتاب حاضر مجموعه ی هشت داستان کوتاه و به هم پیوسته و مرتبط با یک دیگر، تحت عناوین "اثر آسانسور"، "شهراپیچ"، "دورهم ‌نشینی‌ های ما"، "تمام کردن یک رابطه"، "جغد برفی"، "سفر دریایی"، "بازگشت"، "طرف آفتابی خیابان" را ارائه می دهد. محتوای روایت همه ی این قصه ها، به تشریح روابط و خاطرات بین یک زوج می پردازد که هم اکنون به نقطه ی پایان زندگی زناشویی و عاشقانه ی خود رسیده اند. به عنوان مثال در داستان "اثر آسانسور"، راوی قصه زنی متاهل است که در اصفهان زندگی می کند. وی به عنوان همکار، دوشادوش همسرش، "بهرام"، و در اتاق کار او که متعلق به دفتر مهندسی مردی به نام "کمالی"، می باشد، به طراحی و نقشه کشی ساختمان پرداخته و از این طریق، درآمد کسب می نماید. گذشت زمان، بهرام شاد و پرنشاط را به مردی افسرده و ناامید مبدل ساخته و مدام از زنش می خواهد تا با هم، به خارج از ایران مهاجرت کنند اما راوی به هیچ وجه به این سفر رضایت نمی دهد. در ابتدای داستان می خوانیم که "بهرام" بدون هیچ اطلاعی، خانه و کارش را ترک کرده و پنج روز از غیبتش می گذرد. در طی این مدت، زن قصه، ضمن مرور جزئیات و خاطرات گذشته اش با بهرام، آن ها را برای مخاطب نقل کرده و خواننده را مجذوب روایت های خویش می سازد.


فهرست


اثر آسانسور شهراپیچ دورهم ‌نشینی ‌های ما تمام کردن یک رابطه جغد برفی سفر دریایی بازگشت طرف آفتابی خیابان

برشی از متن کتاب


نشسته ام پشت میز نقشه ای کشی بهرام. این جا راحت ترم. پشت به در ورودی رو به دیوار. این طور هی مجبور نیستم دست ببرم موهای کوتاهم را زیر مقنعه هل بدهم. بارها گفته بیا جا به جا شویم. می گویم: «میز میز است، فرقی ندارد که.» ولی باز هم وقتی نیست می ایم این جا می نشینم. پنج روز است شرکت نیامده. دوباره غیبش زده. مهندس کمالی هی توی اتاق سرک می کشد. می داند خبر داشته باشم هم نمی گویم. این بار اما واقعا نمی دانم کجا گذاشته رفته. گفت همین روزها یک بلایی سر این یکنواختی یا به قول خودش «خرمرگی» می آورد. یک وقت دیدی آخرین ایستگاه مرز زمینی – هر جا – تلفن همراهش را روشن کند زنگ بزند که رفتم. ازش برش می آید. خیلی وقت است تصمیم گرفته برود. یکهو دیدی رفته، بی آن که چیزی به کسی بگوید حتی به من که همین تابستان درست چهار سال است با هم زیر این سقف کار کرده ایم، یک جورهایی یار غار. بهرام است دیگر، کاری را که تمام کند یا جای زندگی اش را که تغییر دهد پرونده ی کارها و محل و آدم های قبل را کامل می بندد. لااقل سعی می کند بندد. مرزهای مشخصی که توی ذهنش بین چیزها می کشد بزرگ ترین تفاوتی است که با من دارد. برای من مرز کارها و جاها خط نیست. طیف است سایه روش. در شروع وضعیت بعدی هنوز احساس وضعیت قبلی را با خودم دارم تا آرام آرام در وضعیت جدید حل شوم و تاثیر حالت قبل به کم ترین حد برسد. او اما همه چیزش ناگهانی است. از مسافرت هایش بگیر تا خانه خریدن و ادامه ی تحصیل و حالا هم که چند سالی است به هر دری می زند راه باز شود برود. فرقی هم نمی کند کجا. می گوید دیگر حوصله ی ماندن ندارد. می داند نمی روم، ولی باز بحث می کند جمع کن با هم برویم. از سفر بدم نمی آید. خودش می داند وقت هایی که قرار است برویم خانه ای تاریخی ببینیم – هر جای مملکت که باشد – همیشه آماده ام. هنوز کوله اش را از روی دوش نسرانده بگذارد کنار پایش روی زمین که گوشش را بخاراند بگوید: «می آیی»، خودم تلفن را برداشتم به مهندس کمالی خبر بدهم که پاکارم. اما این که بروم جایی دیگر بمانم نه. خودش هم نمی تواند ول کند و قید همه چیز را بزند. می گوید می زند. می گوید: «بذار راه باز شه، می بینی.» این ها را به زبان می گوید و الا چطور وقتی یکی از هم کلاسی های مان می رود ینگه ی دنیا که بماند، تا یکی دو روز سگرمه هایش توی هم است و هی به این کلید چراغ روی میز ور می رود و غر می زند: «همه رفتن که!» بعد برای یکی دو ماه حرف رفتن نمی زند تا باز دوباره به هم بریزد، از دست مهندس کمالی و زنش حرص بخورد، یکریز بگوید: «خلا افتاده ام این جا تو سوراخ کمالی خنگ و زنش.» این وقت ها توی شاه نشین آینه کاری خانه ی زینت الملوک هم که باشیم... نشسته ام پشت میز نقشه ای کشی بهرام. این جا راحت ترم. پشت به در ورودی رو به دیوار. این طور هی مجبور نیستم دست ببرم موهای کوتاهم را زیر مقنعه هل بدهم. بارها گفته بیا جا به جا شویم. می گویم: «میز میز است، فرقی ندارد که.» ولی باز هم وقتی نیست می ایم این جا می نشینم. پنج روز است شرکت نیامده. دوباره غیبش زده. مهندس کمالی هی توی اتاق سرک می کشد. می داند خبر داشته باشم هم نمی گویم. این بار اما واقعا نمی دانم کجا گذاشته رفته. گفت همین روزها یک بلایی سر این یکنواختی یا به قول خودش «خرمرگی» می آورد. یک وقت دیدی آخرین ایستگاه مرز زمینی – هر جا – تلفن همراهش را روشن کند زنگ بزند که رفتم. ازش برش می آید. خیلی وقت است تصمیم گرفته برود. یکهو دیدی رفته، بی آن که چیزی به کسی بگوید حتی به من که همین تابستان درست چهار سال است با هم زیر این سقف کار کرده ایم، یک جورهایی یار غار. بهرام است دیگر، کاری را که تمام کند یا جای زندگی اش را که تغییر دهد پرونده ی کارها و محل و آدم های قبل را کامل می بندد. لااقل سعی می کند بندد. مرزهای مشخصی که توی ذهنش بین چیزها می کشد بزرگ ترین تفاوتی است که با من دارد. برای من مرز کارها و جاها خط نیست. طیف است سایه روش. در شروع وضعیت بعدی هنوز احساس وضعیت قبلی را با خودم دارم تا آرام آرام در وضعیت جدید حل شوم و تاثیر حالت قبل به کم ترین حد برسد. او اما همه چیزش ناگهانی است. از مسافرت هایش بگیر تا خانه خریدن و ادامه ی تحصیل و حالا هم که چند سالی است به هر دری می زند راه باز شود برود. فرقی هم نمی کند کجا. می گوید دیگر حوصله ی ماندن ندارد. می داند نمی روم، ولی باز بحث می کند جمع کن با هم برویم. از سفر بدم نمی آید. خودش می داند وقت هایی که قرار است برویم خانه ای تاریخی ببینیم – هر جای مملکت که باشد – همیشه آماده ام. هنوز کوله اش را از روی دوش نسرانده بگذارد کنار پایش روی زمین که گوشش را بخاراند بگوید: «می آیی»، خودم تلفن را برداشتم به مهندس کمالی خبر بدهم که پاکارم. اما این که بروم جایی دیگر بمانم نه. خودش هم نمی تواند ول کند و قید همه چیز را بزند. می گوید می زند. می گوید: «بذار راه باز شه، می بینی.» این ها را به زبان می گوید و الا چطور وقتی یکی از هم کلاسی های مان می رود ینگه ی دنیا که بماند، تا یکی دو روز سگرمه هایش توی هم است و هی به این کلید چراغ روی میز ور می رود و غر می زند: «همه رفتن که!» بعد برای یکی دو ماه حرف رفتن نمی زند تا باز دوباره به هم بریزد، از دست مهندس کمالی و زنش حرص بخورد، یکریز بگوید: «خلا افتاده ام این جا تو سوراخ کمالی خنگ و زنش.» این وقت ها توی شاه نشین آینه کاری خانه ی زینت الملوک هم که باشیم...

(هشت داستان پیوسته) نویسنده: فاطمه مهرخان سالار انتشارات: مرکز



نظرات کاربران درباره کتاب جغد برفی - فاطمه مهرخان سالار


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جغد برفی - فاطمه مهرخان سالار" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل