کتاب شعله نقره ای جلد سی و چهارم از مجموعهی داستان های شرلوک هلمز نوشتهی سر آرتور کانن دویل و ترجمهی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.
مسابقهی اسب دوانی نزدیک بود و همه "شعله نقره ای" اسب "کلنل راس" را برندهی این مسابقه می دانستند؛ چرا که در پنج سال اخیر برندهی تمام مسابقات بوده و هیچ اسب دیگری توان شکست او را نداشت. درست یک هفته قبل از مسابقه بازرس گریگوری با هلمز تماس گرفت و از او خواست برای کمک به حل پرونده ای مربوط به مسابقات اسب دوانی به داتمور کینگز پایلند برود. هلمز بدون معطلی به همراه دکتر واتسون سوار قطاری به مقصد داتمور شد تا هر چه زودتر معما را حل کند. بازرس گرگوری به او گفته بود شعله نقره ای ناپدید شده و مردی هم که کلنل راس برای نگهداری از او استخدام کرده بود کشته شده است! از قرار معلوم مقتول که "جان استریکر" نام داشت، سه جوان را برای مراقبت از اسب گماشته بود که به نوبت از او نگهبانی می کردند. یک روز قبل از ناپدید شدن اسب مردی به محل مراقبت اسب رفته و خواسته بود او را از نزدیک ببیند. اما نگهبان اجازه نداده و به کمک سگ ها او را فراری داده بود. بعد نگهبان به طرز مرموزی بیهوش شده و اسب ناپدید شده بود. جان استریکر که برای سرکشی به اسب رفته بود، با دیدن نگهبان بیهوش و جای خالی اسب، از ماجرا با خبر شده به دنبال او رفته بود و به قتل رسیده بود. حالا هلمز به محل جنایت رفته بود تا ردپایی از قاتل یا قاتلین و دزد اسب پیدا کند.
مجموعهی کتاب شرلوک هلمز با موضوع ماجراها، معماها، پرونده ها و داستانها در سی و شش جلد مختلف برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شرلوک هلمز یکی از مشهورترین کارآگاهان در ادبیات داستانی انگلستان است که از هوش و ذکاوت بالایی برخودار است؛ طوری که با دیدن ظاهر مردم از شخصیت درونی آن ها آگاه می شود. او با شم کارآگاهی و تیزبینی خود، به کمک دوستش دکتر واتسون پرده از راز جنایات و معماهای پیچیده ای برداشته و حقیقت را آشکار می سازد.
برشی از متن کتاب
کلنل راس مردی به نام جان استریکر را استخدام کرده بود که هر شب از شعله ی نقره ای مراقبت کند. جان چندین سال برای کلنل کار کرد و کلنل کاملاً به او اعتماد دارد. سه پسر برای مراقبت از اسب، زیر دست جان کار می کنند. هر شب یکی از این پسرها بیدار می ماند که کسی به اسب آسیب نرساند و دو پسر دیگر می خوابند. جان استریکر ازدواج کرده است ولی فرزندی ندارد. دوشیزهای پیشخدمت اوست. حدود یک کیلومتر آن طرف تر چند خانه ی کوچک وجود دارد و سه کیلومتر دورتر، در میپلتون، اسب ها را تعلیم می دهند. نام مدیر این قسمت سایلس براون است.
هلمز ادامه داد: "یکی از این سه پسر، ند هانتر، مواظب اسب بود و دو نفر دیگر در منزل استریکر مشغول صرف شام بودند. پیشخدمت، ایدت باکستر، تصمیم گرفت کمی شام برای ند ببرد. شان آن شب گوشت گوسفند بود که با ادویه ی کاری پخته شده بود. درست قبل از این که ایدت وارد اصطبل بشود، مردی از تاریکی بیرون آمد و با او صحبت کرد. مرد سعی کرد ایدت را با دادن رشوه راضی کند تا اجازه بدهد اسب را ببیند. اما ایدت به داخل اصطبل فرار کرد. ند هانتر با تهدید مرد به این که سگ ها را به جانش خواهد انداخت، او را فراری داد. بعد از این که پسر ها به اصطبل برگشتند، ند هانتر با نوشتن پیامی، ماجرا را به اطلاع جان استریکر رساند. استریکر نگران شد و نیمه شب لباس پوشید تا به اصطبل برود. باران می بارید و همسرش از او خواست بیرون نرود. اما او به اصطبل رفت."
در همان حال که قطار ناله کنان به سوی مقصد می رفت، هلمز گفت: "ساعت 7 صبح روز بعد، همسر جان استریکر بیدار شد و دید که هنوز شوهرش برنگشته است، به اصطبل رفت تا او را پیدا کند. اما وقتی به آن جا رسید، دید در اصطبل باز است و اسب نیست. ند هانتر هنوز خواب بود و آن دو پسر هم چیزی نشنیده بودند. آن ها خواستند ند را از خواب بیدار کنند. اما نتوانستند. چون او را با دارو بیهوش کرده بودند. به جست و جو برای پیدا کردن جان استریکر و اسب پرداختند. حدود نیم کیلومتر آن طرف تر، کت جان استریکر را بین بوته ها پیدا کردند...
(کتاب های قاصدک) - (مجموعه مصور معماهای پلیسی نوجوان)
(مشهورترین داستان های کارآگاهی جهان)
نویسنده: آرتور کانن دویل
مترجم: سید حبیب الله لزگی
انتشارات: ذکر
نظرات کاربران درباره کتاب شعله نقره ای (داستان های شرلوک هلمز 34)
دیدگاه کاربران