کتاب آخرین معما جلد سی و ششم از مجموعهی ماجراهای شرلوک هلمز نوشتهی سر آرتور کانن دویل و ترجمهی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.
روزی کارآگاه هلمز با سر و وضعی آشفته و با زانویی زخمی سرزده به خانهی دکتر واتسون رفت. دکتر واتسون با دیدن هلمز در آن وضعیت متعجب شد و دلیل آشفتگیاش را پرسید. او گفت همه چیز زیر سر مردی به نام پرفسور موریارتی است و افراد او این بلا را به سرش آورده اند. به گفتهی هلمز، موریارتی ریاضیدانی بسیار زیرک و از نظر ضریب هوشی همتراز او بود که از تدریس در دانشگاه دست کشیده و وارد کارهای خلاف و جنایتکارانه شده بود. هلمز پس از تحقیقات فراوان پی برده بود که هر کار خلاف قانون و جنایتکارانه ای که در لندن رخ می دهد، تحت کنترل و زیر نظر موریارتی است و تصمیم داشت دست او را پیش پلیس رو کرده مردم را از دست جنایت هایش نجات بدهد. موریارتی فورا متوجه قصد و نیت هلمز شده بود و می خواست هر طور شده او را از سر راهش بردارد؛ به همین خاطر کارآگاه به واتسون پیشنهاد کرد که برای در امان ماندن از دست پرفسور، با هم از کشور خارج شوند.اما افراد پروفسور موریارتی همه جا بودند و به دنبال فرصتی برای نابودی کارآگاه هلمز می گشتند تا اینکه...
مجموعهی شرلوک هلمز با موضوع ماجراها، معماها، پرونده ها و داستانها در سی و شش جلد مختلف برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شرلوک هلمز یکی از مشهورترین کارآگاهان در ادبیات داستانی انگلستان است که از هوش و ذکاوت بالایی برخودار است؛ طوری که با دیدن ظاهر مردم از شخصیت درونی آن ها آگاه می شود. او با شم کارآگاهی و تیزبینی خود، به کمک دوستش دکتر واتسون پرده از راز جنایات و معماهای پیچیده ای برداشته و حقیقت را آشکار می سازد.
برشی از متن کتاب
هلمز دستش را بالا برد و دکتر واتسون دید زانوهای هلمز خونین است. هلمز پرسید: "همسرت در خانه است؟"
دکتر واتسون گفت: "او برای کاری بیرون رفته است." هلمز گفت: "می آیی یک هفته با هم به سفر برویم؟" دکتر واتسون پرسید: "کجا؟" هلمز گفت: "هر جا واتسون! هر جا!" دکتر واتسون کمی گیج شد چون هلمز همیشه برای انجام تحقیقات و یا حل یک پرونده به مسافرت می رفت. هلمز متوجه تعجب دکتر واتسون شد. دستش را به علامت سکوت روی لب هایش گذاشت و گفت: "آیا تا حالا چیزی در مورد پروفسور موریارتی شنیده ای؟ نشنیده ای؟ بسیار خوب واتسون. من فکر می کنم او خطرناک ترین موجود دنیاست! لندن در کنترل اوست. اما هیچ کس نامش را نشنیده است. اگر بتوانم او را تسلیم عدالت کنم، بزرگ ترین موفقیت کاری ام را به دست آورده ام." دکتر واتسون پرسید: "مگر او چه کرده است؟" هلمز جواب داد: "شغل خوبی دارد. تحصیلاتش عالی است. ریاضی دان فوق العاده ای است. در سن 21 سالگی یک قضیهی جبری نوشت ووشهرتش را از همان جا کسب کرد. اما متاسفانه جنایت کار از آب در آمد و اتفاقات مشکوکی در دور و بر او روی داد."
"سرانجام از تدریس استعفا داد و به سازمان دهی جرم و جنایت در لندن روی آورد. من تا حالا صدها پرونده را حل کرده ام. اما همیشه احساسم این بود که شخص دیگری پشت این جرائم قرار دارد و آن ها را کنترل می کند. این شخص پروفسور موریارتی است. مانند عنکبوتی در وسط تار خود نشستهداست. فقط دستور می دهد و راهنمایی می کند. مردانش بقیهی کارها را انجام می دهند. اگر قرار باشد از دست کسی خلاص شوند یا معمایی حل شود. با پرفسور موریارتی مشورت می کنند. او یک جنایت کار نابغه است. درست مثل من آینده را می بیند. در چند روز گذشته خیلی تلاش کردم او را به دام بیندازم، اما او همهی نقشه های مرا خنثی کرد. او هم درست مثل من از مغزش استفاده می کند. اما دام جدیدی برایش گذاشته ام که امکان ندارد از آن فرار کند. این اتفاق سه روز دیگر، یعنی روز دوشنبه رخ می دهد. تا آن موقع من باید تمام کوشش خود را برای فرار از دست او انجام دهم. امروز در اتاقم نشسته بودم. ناگهان در باز شد و هنان نردی را که برایش دام گذاشته بودم، مقابلم ظاهر شد."
"بلافاصله او را شناختم. مرد لاغر اندامی است و قد بسیار بلندی دارد. چندین بار او را دیده بودم. حضور او تکانم داد. بی اختیار دستم را به کشوی میزم بردم.هفت تیرم را بیرون آوردم و...
(کتاب های قاصدک) - (مجموعه مصور معماهای پلیسی نوجوان)
(مشهورترین داستان های کارآگاهی جهان)
نویسنده: آرتور کانن دویل
مترجم: سید حبیب الله لزگی
انتشارات: ذکر
نظرات کاربران درباره کتاب آخرین معما (داستان های شرلوک هلمز 36)
دیدگاه کاربران