کتاب صورت زرد جلد سی و پنجم از مجموعهی ماجراهای شرلوک هلمز نوشتهی سر آرتور کانن دویل و ترجمهی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.
مدتی بود که پرونده ای برای تحقیق و پیگیری به کارآگاه هلمز واگذار نشده بود تا این که روزی مردی به نام آقای مونرو به او مراجعه و مشکلی را که برایش پیش آمده بود مطرح کرد. او برای کارآگاه تعریف کرد که سه سال پیش با زنی بیوه به نام اِفی ازدواج کرده و تا چند وقت پیش زندگی خوبی داشته اند. افی سال ها قبل در امریکا ازدواج کرده و بچه دار شده بود؛ اما متاسفانه با شایع شدن بیماری تب زرد، همسر و دخترش به این بیماری مبتلا شده و از دنیا رفته بودند. چند وقت پیش افی پول زیادی از شوهرش خواسته بود و از آنجا که آقای مونرو علاقهی زیادی به او داشت، پول را دراختیارش قرار داد ؛ اما وقتی از او سوال کرد که پول را برای چه می خواهد، افی از جواب دادن طفره رفته بود و همین باعث شده بود آقای مونورو به شرایط مشکوک شده و به فکر فرو برود. مدتی بعد از این موضوع، آقای مونرو متوجه رفت و آمدهای عجیب همسرش به کلبهی نزدیک خانه شان شد، شک و بد دلی در ذهن و دلش ریشه دواند و برای روشن شدن قضیه تصمیم گرفت از کارآگاه هلمز کمک بخواهد.
مجموعهی شرلوک هلمز با موضوع ماجراها، معماها، پرونده ها و داستانها در سی و شش جلد مختلف برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شرلوک هلمز یکی از مشهورترین کارآگاهان در ادبیات داستانی انگلستان است که از هوش و ذکاوت بالایی برخودار است؛ طوری که با دیدن ظاهر مردم از شخصیت درونی آن ها آگاه می شود. او با شم کارآگاهی و تیزبینی خود، به کمک دوستش دکتر واتسون پرده از راز جنایات و معماهای پیچیده ای برداشته و حقیقت را آشکار می سازد.
برشی از متن کتاب
همین الان به شما گفتم که کلبه ای نزدیک خانهی ماست. دشتی بین ما و کلبه قرار گرفته است و پشت آن باغ زیبایی از درختان صنوبر وجود دارد. در هست ماه گذشته کلبه خالی بود. دوشنبهی گذشته که از آن جا رد می شدم دیدم فرش و دیگر وسایل زندگی روی چمن در نزدیک کلبه گذاشته اند."
"مشخص بود که کلبه مسکونی شده است. وقتی به پنجره نگاه کردم، دیدم صورت ترسناکی از پشت شیشه به من نکاه می کند. ترسیدم. چون صورت رنگ عجیبی داشت. کمی جلوتر رفتم تا بهتر آن صورت را ببینم، اما ناگهان ناپدید شد. پنج دقیقه آن جا ایستادم، اما دیگر ظاهر نشد. خوب یادم است که صورت به سفیدی گچ بود و حالت مرده ها را داشت. می خواستم بدانم او چه کسی بود. به طرف در رفتم. در باز شد و زنی بیرون آمد و از من پرسید چه می خواهم. جواب دادم همسایهی شما هستم. کمکی از دست من برنمی آید؟ زن گفت نه! و با گستاخی در را به روی من بست. آن شب در این مورد حرفی به زنم نزدمفقط گفتم کسانی برای زندگی به کلبه آمده اند."
"شب بیدار شدم و دیدم زنم لباس پوشیده و آمادهی رفتن است. او که فکر می کرد من خوابیده ام، در جلویی خانه را باز کرد و آهسته خارج شد. روی تختخواب نشستم و دیدم ساعت 3 تیمه شب است. حدود بیست دقیقه نشسته بودم و به این موضوع فکر می کردم. بعد همسرم آمد. وقتی دید بیدارم، وحست زده شد. پرسیم کجا رفته بودی. گفت که احساس خفگی می کرده و برای هواخوری بیرون رفته است. روز بعد برای انجام کاری به شهر رفتم و ساعت 1 به نوبری برگشتم. وقتی از مقابل کلبه عبور می کردم، امیدوار بودم دوباره آن صورت را ببینم. اما ناگهان در کلبه باز شد و ...
(کتاب های قاصدک) - (مجموعه مصور معماهای پلیسی نوجوان)
(مشهورترین داستان های کارآگاهی جهان)
نویسنده: آرتور کانن دویل
مترجم: سید حبیب الله لزگی
انتشارات: ذکر
نظرات کاربران درباره کتاب صورت زرد (داستان های شرلوک هلمز 35)
دیدگاه کاربران