دربارهی کتاب زمستان اثر مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث معتقد است که در کتاب زمستان، از خراسان به مازندران میرود. از خراسان دیروز به مازندران امروز. اما همان ابتدای کتاب اعتراف میکند که جز هفت هشت قطعه، بقیهی اشعار را با سلیقهی آن زمان خود نمیپسندد. اما پرمخاطب بودن این اثر و ماندگاری این اشعار حکایت از سختگیری شاعر دارد که همهی بزرگان از این وسواسها بهرهمندند.
م. امید شاعر بزرگ ایران زمین بوده و هست و خواهد بود و این اثر وی نیز با تمام وسواسهای شاعر و حساسیتهای او اثری بینظیر از مرد زمستان ایران است.
مهدی اخوان ثالث خود در مقدمهی چاپ اول این اثر میگوید:«زمستان، داوری این حال و روز من دربارهی زندگی و زمانهای که در آنم.» اخوان ثالث شعر را زندگی میکند نه زندگی را شعر. مهدی اخوان ثالث با شعر زنده است، پس همیشه زنده خواهند ماند. این جسم فانی چه ارزشی دارد وقتی ذهن و قلب ماندگارند. او خود را به دست مردم سپرده است و این مردم هستند که داورند و حق دارند بپسندند و یا نپسندند و چه کسی است که م. امید را دوست نداشته باشد.
بخشی از کتاب زمستان مهدی اخوان ثالث
ارمغان فرشته
با نوازشهای لحن مرغکی بیدار دل
بامدادان دور شد از چشم من جادوی خواب
چون گشودم چشم، دیدم از میان ابرها
برف زرین بارد از گیسوی گلگون، آفتاب
جوی خندان بود و من در اشک شوقش گرم گرم
گرد شب را شستم از رخسار و جانم تازه شد
شانه در گیسوی من کوشید با آثار خواب
وز کشاکشهاش طرح گیسوانم تازه شد
سایه روشن بود روی گیتی از خورشید و ابر
ابرها مانند مرغانی که هر دم می پرند
بر زمین خسسبیده نقش شاخهای بید بن
گاه محو و گاه رنگین لیک با قدی بلند
بره ها با هم سرود صبحدم خواندند و نیست
جز: کجایی مادر گمگشته؟ قصدی ز آن سرود
لک لک همسایه بالا زد سر و غلیان کشید
جفت او در آشیان خفته ست بر آن شاخ تود
آن نشاط انگیز روح شادمان بامداد
چون محبت با جفا آمیخت در غمهای من
حزن شیرینی که هم درد است و هم درمان درد
سایه افکن شد به روح آسمان پیمای من
خنده کردم بر جبین صبح با قلبی حزین
خنده ای ، اما پریشان خنده ای بی اختیار
خیره در سیمای شیرین فلک نام تو را
بر زبان آوردم تابنده مه ، جانانه یار
ناگهان در پرنیان ابرها باغی شکفت
وز میان باغ پیدا شد جمالی تابناک
آمد از آن غرفه ی زیبای نورانی فرود
چون فرشته ، آسمانی پیکری پر نور و پاک
در کنار جوی ، با رویی درخشان ایستاد
وز نگاهی روح تاریک مراتابنده کرد
سجده بردم قامتش را لیک قلبم می تپید
دیدمش کاهسته بر محجوبی من خنده کرد
من نگفتم: کیستی؟ زیرا زبان در کام من
از شکوه جلوه اش حرفی نمی یارست گفت
شاید او رمز نگاهم را به خود تعبیر کرد
کز لبش باعطر مستی آوری این گل شکفت
ای جوان ، چشمان تو می پرسد از من کیستی
من به این پرسان محزون تو می گویم جواب
من خدای ذوق و موسیقی خدای شعر و عشق
من خدای روشنیها من خدای آفتاب
از میان ابرهای خسته این امواج نور
نیزه های تیرگی پیر ای زرین من است
خسته خاطر عاشقان هستی از کف داده را
هدیه آوردن ز شهر عشق ، آیین من است
نک برایت هدیه ای آورده ام از شهر عشق
تا که همراز تو باشد در غم شبهای هجر
ساحلی باشد منزه تا که درج خاطرش
گوهر اندوزد ز غمهای تو در دریای هجر
اینک این پاکیزه تن مرغک ، ره آورد من است
پیکری دارد چو روحم پاک و چون مویم سپید
این همان مرغ است کاندر ماورای آسمان
بال بر فرق خدای حسن و گلها گسترید
بنگر ای جانانه توران تا که بر رخسار من
اشکهای من خبردارت کنند از ماجرا
دیدم آن مرغک چو منقار کبود از هم گشود
میستاید عشق محجوب من و حسن تو را
قیمت و خرید کتاب زمستان اخوان ثالث
کتاب زمستان اثر مهدی اخوان ثالث از انتشارات زمستان، به همراه سایر کتاب های شعر معاصر فارسی را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.
فهرست
مقدمه ی چاپ اول
یادداشت برای چاپ دوم
یاد
نغمه ی همدرد
ارمغان فرشته
خفته
بی سنگر
شعر
سترون
در میکده
هرجا دلم بخواهد
نظاره
به مهتابی که بر گورستان می تابید
سه شب
سگ ها و گرگ ها
فراموش
فریاد
مشعول
اندوه خاموش
قصه ی شب
مرداب
برای دخترکم لاله و آقای مینا
زمستان
گزارش
جرقه
لحظه
روشنی
گرگ هار
بیمار
فسانه
داوری
آب و آتش
پاسخ
سرود پناهنده
لحظه ی دیدار
پرنده ای در دوزخ
پند
آواز کرک
چاووشی
هستن .
باغ من
پیش درآمد شکار
منظومه ی شکار
- شاعر: مهدی اخوان ثالث (م. امید)
- انتشارات: زمستان
نظرات کاربران درباره کتاب زمستان | مهدی اخوان ثالث
دیدگاه کاربران