محصولات مرتبط
کتاب فرشته ی باران و دیو خشکی از مجموعه ی افسانه هایی از ایران باستان به قلم جمال اکرمی و تصویرگری راهله برخورداری از سوی انتشارات پیک ادبیات به چاپ رسیده است.
"اهریمن" دشمن دیرینه ی "هرمزد" آفریدگار جهان، از این که جهان را سرسبز و آباد می دید بسیار ناراحت بود. بنابراین دیو بد سرشت خشکی ها که "اَپوش" نام داشت را به روی زمین فرستاد تا دست در دست باد گرم همه ی گل ها و گیاهان را از بین برده و جنگل ها را به آتش بکشند. هرمزد وقتی متوجه موضوع شد، فورا فرشته ای به نام "تیشتر" را در سه مرحله به زمین فرستاد. بار اول تیشتر با ظاهر جوانی بلند قامت، بار دوم در ظاهر گاوی زرین شاخ و بار سوم به شکل اسبی سفید ظاهر شد و هر بار ده شبانه روز ابرهای باران زا را به حرکت درآورد و آبادانی و سرسبزی را به زمین برگرداند. اما اهریمن دست از توطئه برنداشت و اپوش را به مبارزه با تیشتر فرستاد. دیو خشکی ها و فرشته ی آب با هم جنگیده و تیشتر مغلوب شد. هرمزد باید برای نجات زمین از دست اپوش چاره ای می اندیشید بنابراین ...
مجموعه ی افسانه هایی از ایران باستان همان طور که از نامش برمی آید داستان هایی را از اساطیر و مشاهیر ایران زمین برای کودکان و نوجوانان بیان می کند. در تالیف این مجموعه از کتاب های "شاهنامه ی فردوسی"، "داستان های ایران باستان" و کتاب "پژوهش در اساطیر ایران" استفاده شده است. شش جلد کتاب با عنوان های فرشته ی باران و دیو خشکی، کوروش فرزند ماندانا، آرش دلاور کوهستان، جمشیدشاه، بستور، داریوش و بردیا از مجموعه ی فوق به چاپ رسیده است. در افسانه های کهن، ایزدان نگهبان جهان از سوی "هرمزد" به صورت فرشتگان گوناگون پدیدار می شدند و هرمزد را در نگهبانی از زمین یاری می کردند. از میان آن ها، "سپندارمزدار" ایزد بانوی زمین و "تیشتر" ایزد باران بودند.
برشی از متن کتاب
قطره های درشت باران باریدن گرفت و طراوت زمین اَپوش را به تاریکی راند. آب دریا بالاتر و بالاتر آمد و جانوران زهرآگین را که بر اثر گرما پدید آمده بودند، در خود فرو برد. آن گاه باد تندی ورزید و ابرها را پس زد و آب ها را به انتهای جهان راند. اپوش، خشمگین تر از پیش، از تاریکی بیرون جست و در کنار دریای و فراخکرت فرود آمد. ـ نابودت می کنم تیشتر! آن چه با نفس های داغ خود ساخته بودم، ویران کردی. حال باید آماده ی پیکار با من باشی! تیشتر که پشت ابرهای انبوه پنهان شده بود، ناگهان بیرون جست و به صورت اسبی سفید در برابر او نمایان شد. اپوش نیز خود را به شکل اسبی سیاه و بی یال و گوش درآورد و به سوی تیشتر هجوم برد. تیشتر و اپوش سه شبانه روز آزمایی کردند. سرانجام تیشتر از پا درآمد و هزار گام از دریای فراخکرت دور شد و بار دیگر خشکی و تشنگی بر جهان چیره گشت. هرمزد، نگران سرنوشت زمین، نیروی در تیشتر دمید که با نیروی ده گاو و ده رود برابر بود. تیشتر، تواناتر از پیش، بار دیگر در میان انبوه ابرها دمید. ابرها برفراز جنگل ها، کوه ها و دریاها باریدن گرفت و دانه های درشت تگرگ از ابرهای انبوه بر سر اپوش فرود آمد. اپوش، وحشت زده از برخورد سهمگین ابرها و بارش دانه های درشت تگرگ، در غارهای تیره ی و تاریک پناه گرفت. تیشتر از فراز ابرها پایین جست و در کنار دریای فراخکرت نمایان شد. ـ کجا پنهان شده ای اپوش؟ اگر به نیروی اهریمنی خود وفاداری، از پنهان گاهت بیرون بیا و بار دیگر آتش به جان زمین بینداز! پژواک صدای تیشتر در میان کوه ها و صخره ها پیچید. اپوش که تاب شنیدن سخنان تیشتر را نداشت، نعره ای کشید و از غار تاریک بیرون جست. خفاش ها پیرامون او می چرخیدند و گرمای آتش اندام او را در برگرفته بود.
- نویسنده: جمال اکرمی
- تصویرگر: راهله برخورداری
- انتشارات: پیک ادبیات
نظرات کاربران درباره کتاب فرشته ی باران و دیو خشکی (افسانه هایی از ایران باستان)
دیدگاه کاربران