کتاب نجیب زاده ی مجرد هشتمین جلد از مجموعهی ماجراهای شرلوک هلمز نوشتهی سر آرتور کانن دویل و ترجمهی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.
نامه ای از مرد نجیب زاده ای به نام لرد سیمون که فردی مهم در سیاست است، به دست شرلوک هلمز می رسد. لرد در نامه درخواست ملاقات حضوری با شرلوک هلمز را دارد. هلمز این موضوع را با دوست و همکارش واتسون، در جریان می گذارد. آن ها برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر از لرد سیمون روزنامه ها را بررسی می کنند. در روزنامه اخباری درباره ی ازدواج لرد سیمون با دوشیزه هتی که پدرش از افراد سرشناس است منتشر شده، در روزنامه ای که تاریخش چند روز بعد از روزنامه ی قبلی است، خبری جنجالی مربوط به روز عروسی لرد تیتر شده است. ظاهرا در صبح روز عروسی سر و کله ی خانمی پیدا شده که مدعی است ازدواج با لرد سیمون حق اوست! در همین لحظه دوشیزه هتی به اتاقش می رود و به گزارش پیشخدمت ها با چمدانی از آنجا می گریزد. داماد که از اتفاقات پیش آمده بسیار گیج و سردرگم شده برای حل این موضوع به سراغ شرلوک هلمز می آید ... چرا دوشیزه هتی باید با وقوع چنین موضوع مهمی، بدون هیچ توضیحی از مراسم ازدواج فرار کند؟
مجموعهی شرلوک هلمز با موضوع ماجراها، معماها، پرونده ها و داستانها در سی و شش جلد مختلف برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شرلوک هلمز یکی از مشهورترین کارآگاهان در ادبیات داستانی انگلستان است که از هوش و ذکاوت بالایی برخودار است؛ طوری که با دیدن ظاهر مردم از شخصیت درونی آن ها آگاه می شود. او با شم کارآگاهی و تیزبینی خود، به کمک دوستش دکتر واتسون پرده از راز جنایات و معماهای پیچیده ای برداشته و حقیقت را آشکار می سازد.
برشی از متن کتاب
زن مزاحم، دوشیزه فلورا میلر، از سال ها قبل لرد سیمون را می شناخت و تلاش کرده بود مانع این ازدواج شود. دکتر واتسون و هلمز خبر دیگری در روزنامه پیدا نکردند. هلمز گفت: «این مطلب نشان می دهد که به هر صورت ما با پرونده ی جالبی رو به رو هستیم. درست در همان موقع که هلمز پیپ خود را روشن کرد و روی صندلی نشست. زنگ در به صدا درآمد و پیشخدمت در را باز کرد. لرد سیمون وارد شد. هلمز با احترام به او خوش آمد گفت و از لرد خواست روی صندلی بشیند. لرد سیمون خیلی نگران و بی قرار بود.
هلمز گفت: «من روزنامه ها را خواندم و اطلاعاتی به دست آوردم. اما مایلم جزئیات بیشتری بدانم. برای همین چند سوال از شما می پرسم. اولین بار کی و کجا هتی دورن را دیدید؟»
لرد سیمون گفت: «یک سال قبل در سانفرانسیسکو.»
هلمز: «در همان جا نامزد شدید؟»
لرد سیمون: «بله.»
هلمز: «روز قبل از ازدواج هتی را دیدید؟»
لرد سیمون: «بله.» هلمز: «حال او خوب بود؟»
لرد سیمون: «بله.» هلمز: «صبح روز بعد هم حالش خوب بود؟»
لرد سیمون: «بله. اما فقط تا قبل از مراسم.»
هلمز: «آیا تغییر حالتی در او دیدید؟»
لرد سیمون: «وقتی به کلیسا آمد، حالش خوب بود. هنگام حرکت به همراه من نزدیک نیمکت های کلیسا، دسته گل از دستش افتاد. مردی که در آن جا نشسته بود دسته گل را به هتی برگرداند. پرسیدم چیزی شده است؟ جوابی نداد اما ناراحت بود.»
هلمز: «آیا مردی که دسته گل را به هتی داد، می شناختید؟»
لرد سیمون: «نه. او یک غریبه بود.»
هلمز: «مطمئن هستید که ان مرد دوست همسرتان نبود؟»
لرد سیمون: «مطمئنم.»
هلمز: «بعد از مراسم هم هتی ناراحت بود؟»
لرد سیمون: «بله.»
هلمز: «وقتی به خانه ی پدرش برگشت، چه کرد؟»
لرد سیمون: «با پیشخدمتش صحبت کرد.»
هلمز: «پیشخدمتش کیست؟»
لرد سیمون: «یک آمریکایی به نام آلیس.»
هلمز: «رابطه اش با آلیس چه طوری بود؟»
لرد سیمون: «با هم دوست صمیمی بودند.»
هلمز: «چقدر با آلیس صحبت کرد؟»
لرد سیمون: «فقط چند دقیقه.»
هلمز: «آیا آلیس همان پیشخدمتی بود که خبر داد هتی از خانه فرار کرده است؟»
لرد سیمون: «بله. بعدا او را با دوشیزه فلورامیلر دیدند. همان کسی که در خانه برای ما مزاحمت ایجاد کرده بود.»
هلمز: «شما دوشیزه فلورامیلر را از کجا می شناسید؟»
لرد سیمون: «چند سال است که می شناسمش. او در یک هتل کار هنری انجام می دهد. اگر با هتی آشنا نشده بودم، حتما با او ازدواج می کردم.»
(کتاب های قاصدک)
(مشهورترین داستان های کارآگاهی جهان)
(مجموعه مصور معماهای پلیسی نوجوان)
نویسنده: آرتور کانن دویل
مترجم: سید حبیب الله لزگی
انتشارات: ذکر
نظرات کاربران درباره کتاب نجیب زاده ی مجرد (ماجرا های شرلوک هلمز 8)
دیدگاه کاربران